به گزارش خبرآنلاین، عبدالناصر سعید نویسنده و تحلیلگر فلسطینی در یادداشتی نوشت: داستان اپستین در واقع داستان همگرایی پول کثیف با نخبگان سیاسی و اتحاد نامقدس آمریکا و رژیم صهیونیستی است که به تل آویو اجازه داده تا مغز استخوان نخبگان آمریکا نفوذ کند و بدتر از آن اینکه از همه بخواهد داستان دروغین دمکراسی و قانونمداری غرب را باور کنند.
البته مجلس نمایندگان آمریکا اخیرا با اکثریت قاطع آٰراء قانون شفافیت پرونده اپستین را تصویب کرد، قانونی که وزارت دادگستری این کشور را ملزم به انتشار اسناد مربوط به این شخص و شبکه او و شریکش گسلاین مکسویل میکند و اجازه نمی دهد این اطلاعات به بهانه ملاحظات سیاسی افشا نشود.
در ظاهر، این یک پیروزی دیرهنگام برای قربانیان این پرونده و افکار عمومی است اما سوالی که از همان اول مطرح میشود این است که چرا آمریکا چند سال صبر کرد تا حق مردم این کشور برای دانستن پرونده اپستین را به رسمیت بشناسد؟ و چرا در این مدت با او که گرداننده شبکه سوء استفاده جنسی از دختران نوجوان حتی ۱۴ ساله بود با تساهل و تسامح رفتار کرد؟
با نگاهی دقیق به این پرونده مشخص می شود که داستان اپستین داستان انحراف اخلاقی این شخص یا حمایت مقامات آمریکایی از او نبوده که باعث شدند سالها بتواند از مجازات فرار کند بلکه در پشت این میلیاردر منحرف، باند تبهکاری پیچیده ای قرار داشته که با رژیم صهیونیستی و افسران اطلاعاتی سابق و حالی آن و قراردادهای امنیتی در آفریقا و تهیه اطلاعات دقیق فساد اخلاقی و مالی شخصیت های سیاسی و اقتصادی بلندپایه برای باج خواهی از آنان در زمان مناسب مرتبط بوده است.

برای درک بهتر این پرونده لازم نیست ثابت کنیم اپستین رسما افسر موساد بوده چرا که در دنیای جاسوسی امروز نیازی نیست جاسوس حتما یک افسر رسمی با ردیف استخدامی یا کد باشد. بلکه سازمان های جاسوسی مزدورانی پرفایده دارند که در داخل آن سازمان ها فعالیت نمیکنند اما از خارج خدمات ارزشمندی ارائه میدهند که نمی توان بر روی آن قیمت گذاری کرد مثلا درها را باز یا معاملات را تسهیل میکنند، حلقه وصل میان پول های کثیف، سیاستمداران و نهادهای امنیتی هستند و در صورت نیاز کانالهای ارتباطی برای نفوذ و باجگیری را ایجاد می نمایند. لذا بنا به اسناد و مدارک درز یافته اپستین یکی از این نوع اشخاص بوده است.
اپستین رابطه عمیقی با ایهود باراک نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی و اطرافیانش داشت تا جایی که نام باراک در چندین ایمیل اپستین مشاهده و عکس های او هنگام ورود و خروج از املاک اپستین منتشر شده و حتی ثابت شده که وی از این شبکه برای دسترسی به نخبگان و حلقههای بسته قدرت استفاده میکرده است.
از سوی دیگر، تحقیقات مبتنی بر ایمیلهای فاش شده و اسناد منتشره از سوی کمیته نظارت کنگره آمریکا حاکیست که یک افسر اطلاعاتی سابق اسرائیل که سالها همکار باراک بود، مدتها در آپارتمان اپستین در منهتن اقامت داشته لذا این رابطه ای است که به دشواری می توان باور کرد تصادفی بوده یا در یک میهمانی شبانه ایجاد شده است.
از سوی دیگر روابط اپستین فقط شخصی نبوده بلکه او عامل امضای توافق امنیتی بین رژیم صهیونیستی و یک کشور آفریقایی جهت ایجاد یک سیستم کنترل ارتباطات با استفاده از فناوریهای پیشرفته اسرائیلی در این کشور نیز بوده است.
این قرارداد در واقع زمینه جاسوسی آسان رژیم صهیونیستی از یک کشور آفریقایی را فراهم کرد که در گذشته نیز مشابه آن در کشورهای مختلف جهان انجام شده است.
از سوی دیگر نام اپستین در سرمایهگذاری شرکتهای اسرائیلی فعال در زمینههایی مانند امنیت دیجیتال مشاهده شده که خدماتی ارائه میدهند که میتوان به بهانه ایجاد امنیت و ایمنی از آن برای کنترل کشورهای مختلف جهان بهره برداری نمود.
وقتی همه این مولفه ها را کنار یکدیگر قرار می دهیم، می بینیم پازلی به دست میآید که کاملاً با داستان سرایی رسانههای آمریکایی درباره اپستین متفاوت است.
رسانه هایی که می کوشند او را فردی معرفی کنند که فقط دارای روابط جنسی بوده و هیچ رابطه ای با سیاستمداران و نهادهای امنیتی به ویژه در رژیم صهیونیستی نداشته است.
اپستین فقط یک زنباره منحرف نبود، بلکه حلقه وصل میان سه جهان بود: جهان پول کثیف و جهان نخبگان سیاسی آمریکایی و غربی که به دنبال لذت، پول و نفوذ هستند و جهان شرکتهای امنیتی و جاسوسی اسرائیلی که در پی بازار، نفوذ و مواد حساس می باشند.
در این میان مقام ها و رسانه های آمریکا کوشیدند هر نوع ارتباط اپستین با رژیم صهیونیستی را کمرنگ جلوه داده و به رغم انتشار اسناد و مدارک مستدل چنین ارتباطی را ساخته و پرداخته ذهن یهودستیزان معرفی کنند. اما همین مقامات و رسانه ها هر نوع موضع گیری روسیه یا چین یا ایران را به عنوان جنگ عقیدتی علیه غرب و دمکراسی آمریکایی معرفی نموده و در کنگره برای بررسی راهکارهای مقابله با آن جلسه برگزار کرده و حتی به خاطر آن تحریم هایی علیه کشورهای مزبور وضع می نمایند.
این همان سیاست یک بام و دو هوای آمریکاست. اگر اقدامی از سوی مسکو، پکن یا تهران انجام شود هر چند کوچک دفاع از به اصطلاح حاکمیت ملی آمریکا به یک وظیفه مقدس تبدیل میشود، اما اگر رژیم صهیونیستی جنایت ضدبشری نیز مرتکب شود نه فقط در برابر آن سکوت می شود بلکه شجاعت خبرنگاری به احتیاطی چندش آور تبدیل گشته و اینگونه وانمود می گردد که نشر خبر درباره این رژیم معادل یهودی ستیزی است تا هیچ خبرنگاری جرات نکند درباره این رژیم و رابطه اپستین با این رژیم سوالی بپرسد و به آن بپردازد.
اما در عمق این دوگانگی، واقعیتی به نام اتحاد آمریکا و رژیم صهیونیستی نهفته است چرا که واشنگتن هرگز تل آویو را متحدی معمولی نمی داند بلکه این رژیم را امتداد استراتژیک خود در منطقه و یک شریک اطلاعاتی درجه یک و پایگاه پیشرو تحقق منافعش در خاورمیانه می داند.
در این میان نقش ناپاک موساد و شرکتهای امنیتی اسرائیلی در آمریکا به معنای پذیرش ضمنی این ایده از سوی کاخ سفید است که می گوید: متحد شما، به ضرر شما عمل کرده و نه تنها خدماتی به شما ارائه نداده، بلکه از نیاز شما به نفع خود و برای ایجاد نفوذ در بدنه سیاسی شما استفاده کرده است.
اما درباره قربانیان اپستین، اوضاع بسیار بیرحمانهتر است به این دلیل که اکثریت قریب به اتفاق دخترانی که توسط وی مورد سوءاستفاده قرار گرفتند، آمریکایی و از طبقات اجتماعی آسیبپذیر بودند که با وعده های فریبنده مالی اغوا شدند اما نوجوانی شان در قربانگاه لذتهای نامشروع مردان قدرتمند و بانفوذ نابود شد.
در نهایت وقتی زمان اجرای عدالت فرا رسید، دولت آمریکا با رفتاری مملو از تسامح و تساهل به اپستین اجازه داد هر زمان بخواهد به زندان برود یا از آن خارج شود و ثروتش را حفظ کند تا اینکه به این نتیجه رسید که وقت رفتن اپستین فرا رسیده لذا در حساس ترین دوره ای که آمریکا به خاطر این پرونده با آن مواجه بود خودکشی کرد آن هم در سلولی که دوربینهایش از کار افتاده بودند و نگهبانانش ساعتها در محل کارشان حضور نداشتند.
هر چه می گذرد ماهیت واقعی پرونده اپستین بیشتر نمایان می شود پرونده ای که یک طرف آن دختران آمریکایی هستند که قربانی شده اند و طرف دیگر آن نخبگان آمریکایی و غربی قرار دارند که تا قبل از مرگش دور او حلقه زده بودند.
اما یک طرف دیگر این پرونده که پنهان است شخصیتهای عالیرتبه و شرکتهای امنیتی اسرائیلی و نهایتا ابرقدرتی به نام آمریکا قرار دارد که واقعیت را می داند اما در برابر آن سکوت کرد و وقتی واقعیت آشکار می شود ناگهان اپستین از دنیا می رود و پرونده اش برای همیشه بسته می شود.
لذا پیامدهای سیاسی این پرونده فراتر از مردی به نام اپستین بوده و در واقع به یک جریان فاسد آمریکایی اسراییلی مربوط است.
در این میان لیبرال دمکراسی آمریکایی که خود را به عنوان «پایان تاریخ» معرفی میکند، آنقدر که با خطر اتحاد بین پول کثیف و نخبگان منحرف و سرویسهای امنیتی مواجه است، با تهدید ناشی از لفاظیهای پوپولیستی مواجه نیست.
چرا که دولت های غربی تا وقتی با باندهای باجگیری و استثمارگر منافع مشترک دارند جنایات این باندها را نادیده می گیرند حتی اگر در قلب این باندها یک همپیمان خارجی به نام رژیم صهیونیستی باشد.
لذا دیگر مهم نیست بدانیم که آیا اپستین مامور موساد بوده یا خیر بلکه مهم آن است که بدانیم چگونه آمریکا به عنوان یک کشور دارای موسسات این ننگ را پذیرفته که شبکهای با این درجه از پلیدی و پیچیدگی بتواند در درون نخبگانش رشد کند و دارای منافع مشترک با این شبکه و متحد خارجی اش یعنی رژیم صهیونیستی باشد و به رغم آن خود و جهان را متقاعد کند که آنچه اتفاق افتاده صرفاً یک انحراف فردی بوده که به یک خودکشی منجر شده و حالا وقت آن است که به نام شفافیت به این مساله رسیدگی کرد گرچه که دیر شده است.
پاسخ به این سوال نه فقط به جامعه آمریکا بلکه به هر طرفی مربوط می شود که اتحاد آمریکا و رژیم صهیونیستی را یک واقعیت سیاسی میداند که خود را بر منطقه و جهان تحمیل کرده است.
وقتی مثلث پول، سکس و امنیت در آمریکا به عنوان به اصطلاح بزرگترین دمکراسی جهان نهادینه شده پس نباید از مشاهده آن در رژیم صهیونیستی و منطقه خاورمیانه شگفت زده شویم جایی که مقاماتش به افکار عمومی پاسخگو نیستند و قربانی نمیتواند به دادگاه شکایت کند و مطبوعاتی وجود ندارد که چنین پرونده هایی را افشا نماید.
از این نظر، پرونده اپستین، با تمام کثیفی و انحطاطش، دریچهای را به طرف درک موضوعی عمیق تر گشوده و آن اینکه چگونه یک اتحاد استراتژیک میتواند، با گذشت زمان، به فضایی راحت برای تبانی و سکوت تبدیل شود و چگونه کشوری مانند آمریکا که ادعای پاسداری از دموکراسی در جهان را دارد، ترجیح میدهد در برابر جنایات آشکار اسرائیلی سکوت کرده و به خاطر رژیم منحوس اسراییلی خود را در جهان رسوای عام و خاص کند؟
2323












