عصر ایران؛ محمد حسن گودرزی- مایکل مکفال معتقد است نظم لیبرال پس از جنگ جهانی دوم به پایان رسیده و دیکتاتوریهای نوظهور آماده پر کردن این خلاء هستند. او در کتاب «مستبدان در برابر دموکراتها» نقشهراهی ارائه میدهد تا واشنگتن بدون تکرار خطاهای جنگ سرد، از سقوط در برابر اتحاد چین و روسیه جلوگیری کند.
مرکز تحلیل سیاستهای اروپایی (CEPA) در یادداشتی به قلم والتر کلمنس (Walter Clemens)، وابسته مرکز دیویس برای مطالعات روسیه و اوراسیا در دانشگاه هاروارد و استاد بازنشسته گروه علوم سیاسی دانشگاه بوستون به موضوع تسلط رژیمهای دیکتاتوری بر دموکراسیها پرداخت.
کلمنس در این یادداشت نوشته است: نظم بینالمللی لیبرال که از جنگ جهانی دوم بر امور جهانی حاکم بوده، اکنون در حال فروپاشی است و چین و روسیه بهطور فزایندهای مطمئن هستند که رژیمهای دیکتاتوریِ بالا به پایین (اقتدارگرا)، این خلاء را پر خواهند کرد. برخی سیاستمداران گروه بریکس با این دیدگاه موافقاند، همانطور که برخی تحلیلگران غربی نیز - چه با ترس و چه با امید - بر این باورند که «شی» و «پوتین» درست میگویند.
مایکل مکفال(Michael McFaul)، سفیر ایالات متحده در روسیه از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ و از اساتید برجسته دانشگاه استنفورد، در کتاب جدید خود با عنوان «مستبدان در برابر دموکراتها: چین، روسیه، آمریکا و بینظمی جدید جهانی» (انتشارات مارینر، ۲۰۲۵) به تشریح این خطرات میپردازد.
او همچنین دلایل متعددی برای اعتماد به نقاط قوتِ بلندمدت دموکراسی ارائه میدهد و دهها توصیه برای معکوس کردن روند گرایش به سمت استبداد مطرح میکند.
رویکرد مکفال صریح است. او میپرسد: از سال ۱۹۴۵ چه کارهایی را درست انجام دادیم؟ و چه کارهایی را اشتباه انجام دادیم؟ با نگاهی به این سوابق و چگونگی تحول جهان، او این پرسش را مطرح میکند که: اکنون چه باید بکنیم؟
او استدلال میکند ایالات متحده در طول جنگ سرد دچار سه سوءبرداشت شد که سیاستهایش را منحرف کرد و باید از معادلهای امروزی آنها اجتناب شود.
سیاستگذاران آمریکایی که از پیشتازی روسیه در فضا که با پرتاب ماهواره اسپوتنیک در سال ۱۹۵۷ نمایان شد غافلگیر شده بودند، اغلب در مورد قدرت نظامی شوروی اغراق میکردند و اندازه و قدرت اقتصاد شوروی را، دستکم تا سالهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی، بیش از حد برآورد میکردند. همزمان، آنها در مورد جذابیت جهانی کمونیسم نیز بزرگنمایی میکردند.
بزرگنمایی قدرت رقیب و آسیبپذیریهای دموکراسیهای جهان، ایالات متحده را واداشت تا بر پیروزی در مسابقه تسلیحاتی تمرکز کند، در حالی که سایر ابزارهای قدرت و نفوذ را کمارزش میشمرد.
برآورد بیش از حد تهدیدات کمونیستی باعث شد واشنگتن نه تنها در ویتنام، بلکه در ایران، گواتمالا، آنگولا، نیکاراگوئه و عراق نیز دچار زیادهروی (Overreach) شود. بدبینی نسبت به دیگران نیز احتمالاً باعث شد واشنگتن فرصتهای کسب منافع متقابل را از دست بدهد.
برای مثال، مکفال مینویسد راهبردی مبتنی بر اصولِ «حق تعیین سرنوشت ملی» و «منشور آتلانتیک» میتوانست در هندوچین موفق باشد، همانطور که در یوگسلاوی موفق بود. واشنگتن به تناوب داراییهای نظامی، اقتصادی و سیاسی چین را گاه دستکم گرفته و گاه در مورد آنها اغراق کرده است.
سادهلوحانه است اگر امید داشته باشیم که یک حزب لنینیستی هرگز بتواند میانهرو یا لیبرال شود؛ اما برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، به نظر نمیرسد که چینِ تحت رهبری شی جینپینگ قصد نابودی و جایگزینی دموکراسی سرمایهداری غربی را داشته باشد.
غرب چگونه میتواند موفقیتهای جنگ سرد را امروز تکرار کند؟ ایالات متحده و متحدانش باید به اندازه کافی در بخش دفاعی سرمایهگذاری کنند تا تجاوز از هر سویی را بازدارند و با آن مقابله کنند، اما این کار نباید به قیمت تضعیف سلامت اجتماعی، آموزش یا بهداشت تمام شود. مانند جورج کنان (George Kennan) دیپلمات آمریکایی در اواخر دهه ۱۹۴۰، مکفال آمریکاییها را ترغیب میکند که وضعیت را در داخل کشور بهبود بخشند و فوریترین نگرانیها، کاهش قطبیشدن و نابرابری است.
ایالات متحده همچنین باید زرادخانه هستهای خود را نوسازی کند تا «نابودی حتمی متقابل» را تضمین کرده و دو تهدید بزرگ را متوقف کند. از نظر مکفال، این امر نیازمند کشتیها، زیردریاییها و موشکهای (بزرگ و کوچک) بیشتری است.
منتقدان ممکن است بگویند که این به معنای دورهای بیهوده بیشتری از مسابقه تسلیحاتی خواهد بود، اما ناظران اندکی با فراخوان مکفال برای ایجاد ساختارهای قویتر جهت محافظت از داراییها در برابر حملات، مخالفت خواهند کرد.
ایالات متحده همچنین باید اتحادها و ابزارهای قدرت نرم خود را، از جمله ارتباطات جهانی در عصر هوش مصنوعی، تقویت کند.
پوتین و شی جینپینگ در تلاش برای تضعیف نظم بینالمللیِ پس از ۱۹۴۵ هستند، اما این دلیلی نمیشود که واشنگتن رویههای اقتصادی چینی مانند حمایتگرایی (Protectionism) را در پیش گیرد. ایالات متحده میتواند از این واقعیت بهره ببرد که بسیاری از رهبران و جوامع در سراسر جهان هنوز برای نهادهای بینالمللی که آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم به ایجاد آنها کمک کرد، ارزش قائل هستند.
این نهادها شامل سازمان ملل متحد، صندوق بینالمللی پول (IMF)، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی (WTO) و نهادهای چندجانبه مانند ناتو، گروه ۷، سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) و ساختارهای جدیدتری مانند پیمان انگلیسیزبان «آکوس» (AUKUS) و «کواد» (Quad) هستند. ایالات متحده هنوز هم ملتی ضروری (Indispensable) است، اما باید رهبری کند، نه قلدری.
مکفال مینویسد: چینیها غولهای ۱۰ فوتی نیستند. آمریکاییها باید ترس کمتری نسبت به چالشهای جهانی داشته باشند و به کشورمان، قدرتمان، ایدههایمان و متحدان، شرکا و سازمانهای جهانیمان اطمینان بیشتری داشته باشند.