دکتر مجتبی لشکربلوکی
مدرس دانشگاه و نویسنده
مرحوم پدرم، حافظه فوق العاده ای داشت و همچنین ذهنی بی نظیر. همزمان تقویم، ماشین حساب و دفترچه تلفن متحرک بود. اما نسل ما حافظه و توان محاسبه مان را برونسپاری کرده ایم. دیگر برای بهخاطر سپردن شماره تلفن، آدرسها یا حتی تاریخهای مهم و ضرب و تقسیم، مغز خود را درگیر نمیکنيم. ما عملاً از مغز/حافظه بیرونی استفاده می کنیم: گوشی های هوشمند و اپ ها. فقط همین؟ نه مساله بیش از این هاست. پنج مثال دیگر می زنم.
توانایی ما در پیدا کردن مسیر و حس جهتیابی فضایی به اپلیکیشنهای مسیریاب (مانند نشان و گوگلمپس) برونسپاری شده. بدون این اپ ها زمینگیر میشویم.
ساعتهای هوشمند و مچبندهای پایش سلامت، ضربان قلب، خواب و کالری ما را رصد میکنند. سلامت ما دیگر صرفاً یک وضعیت درون تنی نیست، بلکه مجموعه دادهای است که فناوری آن را تولید، تحلیل و گزارش میکند. قبلا خودمان به حس مان اعتماد می کردیم که حالمان خوب است یا نه؟ اکنون آن ها باید بگویند که ما خوبیم یا نه؟!
قبلا من ساکن یک ساختمان بودم، عضو یک محله بودم و شهروند یک منطقه. اما اکنون مهم تر از همسایگی و هم محلگی و همشهری بودن، روابط و هویت اجتماعی دیجیتالی ام است. هویت من بیش از همسایگی و هم محلگی و هم شهری گری به شبکه های اجتماعی وابسته است.
حذف شدن ناگهانی از این شبکهها، نه تنها یک ابزار ارتباطی، بلکه بخش بزرگی از هویت ما را نابود میکند. اگر خاطرتان باشد وقتی آدم ها به هم می رسیدند یکی از 10 سوال اول این بود: بچه کجایی؟ جواب: نازی آباد. اما با این روندی که می رویم ممکن است اینکه در کدام شبکه اجتماعی عضو کدام گروه هستی یا صاحب کدام کانال یا صفحه بیشتر تعیین کننده باشد.
تصمیمگیری: پیامک های پیشنهاد یا تخفیف عملا ماشه تصمیمات ما شده اند. نشسته ایم داریم فیلم نگاه می کنیم پیامک می آید تور لحظه آخری با تخفیف 50% و برنامه هفته بعد ما تغییر می کند. یا هنگام خرید آنلاین، الگوریتمهای پیشنهاددهنده تصمیمهای ما را هدایت میکنند. انتخاب ما در نهایت نتیجه درهمتنیدگی با چند فناوری است.
و در آخر فناوریهای تولید متن به جای ما فکر می کنند، به جای ما نقد می کنند، به جای ما مطلب می نویسند. کما اینکه بخشی از همین متنی که شما تا اینجا خواندید توسط ابزارهای هوش مصنوعی تدوین شده. ابزارهایی که فرآیند تولید ایده و نوشتههای ما را به یک گفتوگوی مداوم با ماشین تبدیل کردهاند.
خروجی نهایی، حاصل درهمتنیدگی هوش انسانی و هوش مصنوعی است. عملا ما با ذهن گسترش یافته Extended Mind روبرو هستیم. ذهن از مرز بدن فراتر میرود و فناوری بخشی از فرایند شناختی میشود.
هر چه گشتم برای این مگاترند واژه خوبی پیدا کنم، چند اصطلاح پیدا کردم اما به دلم ننشست. فکر می کنم نام این پدیده را باید بگذاریم «فن تنیدگی»! یعنی در هم تنیدگی عمیق انسان و فناوری به گونه ای که دیگر معلوم نیست که کجا انسان به پایان می رسد و کجا فناوری آغاز می شود چنان در هم تنیده که تفکیک شان دیگر ممکن نیست.
مثالش آنکه الان هویت برخی نه به عنوان یک انسان بلکه به عنوان عضو شبکه های اجتماعی معنا پیدا می کند. بسیاری از بلاگرها، اینفلوئنسرها و سلبریتی های مجازی اگر دسترسی به شبکه های اجتماعی نداشته باشند هویت و موقعیت خود را از دست می دهند. مثل آنکه از محله شان (نازی آباد) اخراج شده باشند.
در برابر فنتنیدگی چه می توان کرد؟ مجمع جهانی اقتصاد هر چند سال فهرستی از مهارت های کلیدی پیش رو ارایه می دهد. در آخرین نسخه ای که ارایه کرده یک سری مهارت ها هستند که به آن ها گفته مهارتهای محوری و یکی از آنها سواد فناوری است.
خُب سواد فناوری به چه معناست؟ آن را میتوان در سه بعد اصلی و مرتبط به هم تعریف کرد:
درک چیستی و ریشه های فناوری: داشتن درک پایه از مفاهیم اصلی فناوری، مانند اینکه یک سیستم هوش مصنوعی چگونه آموزش میبیند. آگاهی از ریشههای فناوری، چگونگی تکامل آن و تأثیرات متقابل آن با فرهنگ و جامعه.
کاربست عملی فناوری: توانایی استفاده مؤثر و کارآمد از ابزارهای فناوری جدید برای حل مسائل کاری و شخصی
ارزیابی انتقادی فناوری: مهمترین بُعد سواد فناوری، توانایی ارزیابی آگاهانه و انتقادی فناوری است؛ یعنی بتوانیم مزایا، ریسکها، ملاحظات اخلاقی و تأثیرات اجتماعی یک فناوری (مانند حریم خصوصی در شبکههای اجتماعی یا سوگیری در هوش مصنوعی) را درک کنیم.
ایکاش سواد فناوری راهی به دبستان ها و دبیرستان ها پیدا کند. سواد فناوری کمک میکند تا در عصر فنتنیدگی، به کارگیرنده ابزار (Tool User) باشیم، نه ابزارشونده و ابزار شده (Tool Used). یعنی «کاربرِ ابزار» بمانیم، نه «ابزارِ ابزار» و در زمانه فوران فناوری، همچنان یک انسان به معنای دقیق کلمه باشیم و بمانیم.