عصرایران ؛ محمدهادی جعفرپور - نفی جامعهی طبقاتی، مبارزه با طبقهبندی شهروندان، مقابله با تبعیض طبقاتی، برپایی حکومت عدل و داد با شعار برابری و برادری، برقراری ساختاری که همه در برابر قانون برابرند، نگهبانی از قاعدهی قانون برای همه، تحقق جامعهای به دور از استکبار و استثمار، مبارزه با ظلم و ظالم، نفی سلطهگری و تبعیض، صیانت از حقوق مردم، انقلاب مستضعفین، کوتاه کردن دست مستکبرین مبارزه با امپریالیسم
حین قطار کردن این عبارات جذاب و پرطمطراق گفتم سری به قانون اساسی بزنم و پس از چینش عباراتی از مقدمهی این میثاق مدنی به برخی از اصول آن، که سراسر وعدهی برابری داده و حکومت را مکلف به تامین حقوق و امتیازاتی یکسان برای افراد ملت ایران میداند اشاره کنم و از آنجا گریزی بزنم به قضیهی سیمکارتهای سفید اما همزمان که چنین قصدی داشتم اسامی کسانی که از این رانت و موقعیت بهرهمند شدهاند از ذهنم گذشت و با خودم گفتم تو میخواهی برای ایشان از اصول قانون اساسی بگویی، ایشان خودشان سطر به سطر این قانون را حفظ هستند و بارها و به کرات در نطق و سخنرانیهایشان به دفاع از اصول نظام و ضرورت اجرای مُر قانون و این اصول استناد کردهاند و برای اثبات شعار و ادعاهای خویش چه یقهها که جر ندادهاند حالا منِ یک الف بچه میخواهم به ایشان از اصول قانون اساسی یادآوری کنم، لذا بیخیال این کار عبث شده، رفتم سراغ مطالب و یادداشتهایی که در این مدت راجع به موضوع فیلترینگ و محدود کردن حق دسترسی مردم به شبکه های اجتماعی و فضای سایبری منتشر شده.
همین که شروع کردم به تهیه لیستی از نام و عنوان کسانی که لاینقطع از فیلترینگ و ضرورت اعمال آن حمایت میکردند، متوجه شدم جناب ماسک جور این زحمت را کشیده!!
با انتشار وضعیت اکانتها، ناگهان پرده افتاد و دستِ کسانی که بارها مردم را به صبر در برابر مشکلات اینترنت دعوت میکردند، رو شد که چگونه در آن سوی داستان با اینترنت آزاد در کف پلتفرمهای بیفیلتر و امتیازات ویژه در رفتوآمد بودهاند!!
این اقدام، چه عمدی، چه از سر شفافیت سیستم، باعث شد چهرهی به دور از صداقت کسانی که سالها صبح تا شب بر طبل «مردمدوستی»، «انقلابیگری» و «حمایت از مستضعفان» میکوبیدند، ناخواسته برملا شود.
مردمی که هر روز با محدودیت، کاهش سرعت، فیلترهای بیپایان و هزینههای اضافی دستوپنجه نرم میکنند، دیدند که چگونه گروهی خاص در اتوبانهای اختصاصی اطلاعات رفتوآمد میکردهاند. آنان که در تریبونهای حکومت هر درد و ظلمی را آزمون الهی جار میزدند و برای «حفظ ارزشها» نسخهٔ محدودسازی میپیچیدند، عُرضهی همراهی با مردم در سادهترین چالش این روزها نداشتند.
وقتی این تناقضها برملا میشود، فهم معنای واقعی «جامعهٔ طبقاتی» سخت نیست. دیگر نیازی نیست به مقدمهٔ قانون اساسی رجوع کنیم تا ببینیم چه وعدههایی دربارهٔ عدالت، برابری حقوق، رفع تبعیض، پاسداری از حقوق ملت و نفی سلطهگری داده شده است. زیرا واقعیت، بیرحمانهتر از هر متن حقوقی سخن میگوید:
جامعه به دو طبقه تقسیم شده: آنان که قانون را مینویسند و برای اجرای آن خطابهها میخوانند و آنان که باید زیر بار همین قوانین خم شوند.
اکنون مردم خود از دل این افشاگریها میبینند که «تبعیض» نه یک واژهٔ انتزاعی در کتابها، بلکه سازوکاری زنده و فعال است، سازوکاری که برای برخی «فیلتر» را لازم میداند اما برای خودشان «استثناء» قائل میشوند و این همان نقطهای است که نقاب دورویی از چهرهها میافتد و مفهوم «مستضعف» و «مستکبر» به سادهترین شکل ممکن، در تجربهی روزمرهی شهروندان معنا پیدا میکند و درست همینجاست که معنای واقعی «درجهبندی شهروندان» آشکار میشود؛ جایی که عدهای میتوانند در لوکسترین مسیرهای ارتباطی رفتوآمد کنند و عدهای دیگر در صفهای طولانی فیلتر و اختلال و محدودیت سرگردان میمانند.
کسانی که در لباس تزویر و ریا از عدالت، مساوات، استقلال، مبارزه با امپریالیسم و استکبار جهانی داد سخن میدهند، حاضر نشدند برای دسترسی به ابتداییترین ابزارهای ارتباطی مانند سایر شهروندان از جیبشان هزینه کنند و اینجاست که تمام آن شعارها رنگ میبازد.
این اتفاقات نشان داد که شعارهای پرطمطراق وقتی با واقعیت زندگی مردم سنجیده شود، تازه ماهیتشان روشن میشود. مردم سالها شنیدند که «اینترنت ابزار نفوذ دشمن است»، که «باید فضای مجازی مدیریت شود»، که «آزادی بیش از حد موجب آسیبهای فرهنگی است»، اما همان کسانی که این نسخهها را برای جامعه میپیچیدند، خودشان بیآنکه در صف فیلتر و محدودیت بایستند، آزادانه در شبکههای جهانی رفتوآمد داشتند.
مردم حق دارند بپرسند: شما که فیلتر را ضروری میدانستید، چرا خودتان را از این قاعده مستثنی دانستهاید؟
چرا برای ملت نسخهای تجویز میکردید که خودتان حاضر نبودید یک روز تحمل کنید؟
چرا این «ضرورت ملی» فقط برای عموم مردم لازم بود، نه برای صاحبان قدرت؟
این همان نقطهای است که واژهها از معنا تهی میشوند و عمل، زبان گویاتری پیدا میکند. آنجا که تفاوت میان «ملت» و «خواص» عریان میشود؛ آنجا که مردم میبینند عدالت و برابری وقتی به نفع گروهی خاص نباشد، بهسادگی کنار گذاشته میشود؛ آنجا که «حقوق مردم» تنها در خطابهها و بیانیهها معنا دارد نه در سازوکارهای واقعی.
و شاید همین افشاگری ناخواسته یک پیام روشن برای همه داشته باشد:
تا زمانی که حقیقت در سطح جامعه جاری نشود، هر چقدر هم از عدالت و برابری سخن گفته شود، بیاثر است.