برشی از یک مصاحبه در فضای مجازی پربازدید شده که در آن پیمان قاسمخانی نویسنده سریالهای طنز پربازدید میگوید اصلا فکرش را نمیکند که متونی مانند شبهای برره را دوباره بنویسد و او از سوءمدیریت فاحش در مسایل صحبت میکند، از سوختن جنگلها و خشکسالی و آسیبهای دیگر و اینکه با این وضعیت پیش آمده نمیتواند شوخی کند...
این ویدیو در شبکههای مختلف پربازدید شده و نظرات متفاوتی را همراه خود کرد.
طبیعتا بخشی از جامعه خوشحال خواهند بود که اثری مانند شبهای برره دوباره ساخته نمیشود که همان زمان هم با آسیبهای کلامی و فرهنگیاش مشکل داشتند. ولی این حرف قاسمخانی من را یاد مصاحبه دیگری انداخت که چند سال پیش بیژن بیرنگ بابت ساخت فیلمهایی مانند دنیای شیرین دریا و خانه سبز عذرخواهی کرده و گفته بود که ما فکر میکریم جنگ تمام شده و وقت ساختن کشور است و برای همین به مردم امید میدادیم و میخواستیم مثبتاندیشیدن را ترویج کنیم و ... {نقل به مضمون}
همان زمان هم گروهی به بیرنگ تاختند و آنرا سانتی مانتالیسمی نظیر آثارش دانستند.
اگر بخواهم اول موضع خودم را روشن کنم باید بگویم که هیچ وقت مخاطب طنزی مانند شبهای برره نبودم و اتفاقا با برخی آثار و نوشتههای قاسمخانی هم احساس خوبی ندارم. اگرچه برخی طنزهایش هم در ژانر خود جالب است. در مجموع میتوانم بگویم جزو هواداران او محسوب نمیشوم.
اما قصدم از نوشتن این مطلب و کنار هم گذاشتن حرف جدید قاسمخانی و حرف قبلی بیژن بیرنگ چیزی عمیقتر از ساختهشدن یا نشدن یک اثر و دوست داشتن یا نداشتن ماست و آنهم وضعیت سیاسی کشور است.
بر کسی پوشیده نیست؛ راهی که امروز در کشور طی میشود دستکم در چهار دهه گذشته چند بار پیموده شده، تاثیرات آنهم خود را نشان داده است. اما امروز جامعه بابت تکرار مسیر و نرسیدن خستهاست. زیست اجتماعی یک مسابقه دوی سالانه نیست که هر سال از جایی شروع شود و در نقطه دیگری به پایان برسد و برندهاش انتخاب شود و سال آینده به همان منوال تکرار شود.
زیست اجتماعی یک مسیر ممتد، با فراز و نشیب معقول و از نقطهای به نقطه دیگر رسیدن است و در این بین حاکمیت مسئول ساخت زیربناهاست نه سرگرم شدن در تمام شئون روزمره مردم.
هدف اصلی تولیدات اجتماعی-رسانهای دو بعد را دربرمیگیرد؛ یا حاکمیت و نهاد دولت را در تغییر، رفع و بهبود یک مساله یا مسایل اجتماعی هدف قرار میدهد یا دنبال تغییر رفتار مردم نسبت به یک ناهنجاری اجتماعی یا یک عارضه است. تلاش برای این تغییر رفتار در هر اثر هنری متفاوت است؛ گاهی با بازنمایی رفتار اجتماعی و فردی مردم نظیر سیگار کشیدن، اعتیاد، زباله ریختن، پشت هم بدگویی کردن، مجیز گویی در سیستم دیوانسالاری و قس علی هذا. یا به نمایش درآورن رفتارهای درست و صحیح و مدنی و آنچه زیبنده یک نهاد اجتماعی است. مثلا شخصیتی که در یک جامعه ناسالم رفتارهای سالمی از خود نشان میدهد، دروغ نمیگوید، تهمت نمیزند، سرش به کار خودش گرم است، دنبال رانت نیست و ... نمونه مشخصش در سریالهای سالهای اخیر شخصیت نورالدین خانزاده در مجموعه سریال نون خ به کارگردانی سعید آقاخانی است که آنهم مشخصا در دولت تدبیر و امید ساخته شد که موج نویی از امید به بهبود اوضاع در کشور به وجود آمدهبود.
این بحث را میتوان با نمونههای متعددی از شخصیتهایی که مردم در سالهای اخیر دیدهاند گسترش داد و صد البته که مخاطبان میتوانند نمونههایش را به خوبی به یاد بیاورند.
اما نقطه عزیمت دیگری هست که دیگر شوخیهای پیشین موضوعیت ندارد. نویسنده و فیلمساز به نتیجه دیگری رسیده. آنجا که ریشه مسایل را بنیادین میبیند و اتفاقا همه آنها شامل خطوط قرمز نوشته و نانوشته میشود.
تصور کنید در محیطی قرار داشتهباشید که کسی متولی جمع آوری، تفکیک و ساماندهی زباله آنجا نیست. در چنین جامعهای ساخت اثر رسانهای {فیلم، سریال، طنز و .. } با هدف ترویج تفکیک زباله بی معنی به نظر نمیرسد؟ به نظر میرسد شرایطی که سازندگان آثار اجتماعی و طنز در آن گیر افتادهاند، چیزی شبیه این مثال است.
اگر همین مثال را به آنچه بیژن بیرنگ پیشتر و پیمان قاسمخانی اخیرا گفتهاند، بسط بدهیم، نتیجه چه خواهد شد؟
زمانی در بافتار سیاسی و اجتماعی جامعه ایران تصور میشد که ساخت سیاسی به درستترین و منطقیترین شکل در تلاش است تا کشور را به توسعه برساند و در آن موقعیت بخشی از مساله جامعه ایران، خرده فرهنگهای سنتی و رفتار اجتماعی و فردی مردم بود. گویی موج نویی از اصلاحات و تغییرات در حال انجام بود و جامعه هنری و رسانهای در تلاش بود تا مردم را به سرعت با آن موج همسو کند.
در بافت رخنموده بعد از جریان اصلاحات امیدبخشی به مردم در قالب سریال خانه سبز معنی داشت، ترویج گفتوگو در خانواده، تلاش برای احقاق حقوق کودکان و زنان، توجه و احترام به حالات روحی دیگران، فرهنگ آپارتمان نشینی و ... همه آنها اگر چه مترقیانه بود اما معنی داشت.
شبهای برره نیز اگرچه سال 84 پخش شده و احتمالا فرایند نگارش و تولید و آمادهسازی آن اواخر دولت اصلاحات انجام شده که هنوز نقد رفتار فردی و اجتماعی مردم محلی از اعراب داشت. همانطور که در برخی دیگر از آثار آن سالها، شخصیت های برخی آثار طنز بسیار شبیه رییس دولت وقت {محمود احمدینژاد} طراحی شده بود و نوعی جریان نقد اجتماعی را زنده نگه میداشت. یعنی صاحب اثر هنری در جریان سیاسی متفاوت با جریان پیروز تعریف میشد و میتوانست از ابزار نقد، طنز و فکاهه و ... استفاده کند. نظیر فرهنگ حزبی در کشورهای دیگر.
اما امروز چطور؟
آیا در وضعیت رخداده فقط مردم مقصرند و زباله ریخته، سوار ناوگان حمل و نقل عمومی نشده و از وسیله نقلیه تک سرنشین استفاده کرده و کیفیت هوا را به بنفش رساندهاند؟ آیا مقصر یا مقصران آلودگی هوا، امروز میتواند مساله طنز باشد؟ مقصر یا مقصران دو دهه تحریم کشور میتواند سوژ طنز باشد؟ تورم و گرانی و بالا رفتن نجومی دلار و سکه چطور؟ آیا مقصر یا مقصران خشک شدن دریاچه ارومیه و دیگر تالابهای کشور و تخریب آثار تاریخی کشور میتواند سوژه طنز باشد؟ اگرچه بعید است هنرمند میهن دوستی چنین طنزی بسازد ولی حتی اگر بسازد مردم استقبال خواهند کرد؟
مساله طنز امروز ایران اتفاقا این است که چون به سوژههای اصلی نمیتواند بپردازد اتفاقا شکلی زیرزمینی پیدا کرده. اینفلوئنسر اینستاگرامی و یوتیوبر بدون هیچ خط قرمزی میتواند طنز با مایههای متفاوت تولید کند، در گفتوگو هر چیزی بگوید و بپرسد و مخاطب جذب کند و نویسنده سریال طنز باید بین سیم خاردار سانسور متنی بنویسد و تازه باز هم به مردم گیر بدهد.
مردم امروز ایران درست شبیه هنرمندانش، خستهتر از این هستند که باز بنشینند و ببینند کسی به آنها متلک میاندازد و تقصیر همه چیز را برگردن آنها میاندازد. چه آنکه اساسا طبقه متوسط به عنوان یک بخش اجتماعی که معتقد بود باید رفتار ما بهعنوان انسان در یک بستر مدنی و اجتماعی درست باشد، فروپاشیده و اصلا چنین مخاطبی اکنون در دسترس نیست.
مردم امروز دنبال پاسخ برای سوءمدیریتها هستند نه خندیدن به آنها.
* روزنامهنگار
5959












