به گزارش خبرنگار مهر، در کنار مزار شهدای گمنام و شهدای مدافع حرم، روایت «حبیب» آغاز شد؛ روایتی که از دل تاریخ معاصر عبور میکرد و به اکنون میرسید. همان «حبیب» و محبوبی که در سیزدهمین روز سرد دیماه، حوالی ساعت ۱:۲۰ بامداد، خبر رفتنش برای همیشه، ایران را در بهتی عمیق فرو برد. شش سال گذشته است، اما سنگینی آن خبر هنوز از حافظه جمعی پاک نشده است.
اینبار، در قلب تهران و در قطعه ۵۰ بهشت زهرا(س)، در جوار مزار شهدای انقلاب اسلامی و مدافع حرم، آیین «روایت حبیب» به مناسبت ششمین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی برگزار شد؛ آیینی که نه صرفاً یک مراسم یادبود، بلکه بازخوانی مسیری بود که با نام او گره خورده است.

صدای دمامزنی از حوالی مزار شهید حاجیزاده برخاست و فضای قطعه را دربرگرفت. عزاداری آغاز شد؛ عزایی که نشانهای روشن از تداوم اندوه مردمی بود که هنوز فقدان سردارشان را باور نکردهاند. آسمان ابری تهران نیز گویی در این اندوه سهیم بود؛ هوایی سنگین، آرام و خاموش که با حال و هوای مراسم همخوانی داشت.
مجلس با قرائت آیاتی از قرآن کریم متبرک شد و پس از آن، سرود ملی جمهوری اسلامی ایران طنینانداز شد؛ حضار به احترام نام ایران، انقلاب اسلامی و شهدایی که امنیت این سرزمین با نامشان پیوند خورده است، از جای برخاستند.

در ادامه، گروه نمایشی مراسم، روایت خود را از سال ۱۳۵۷ آغاز کرد؛ روایتی که با استفاده از کلام و صدا، از زبان خود حاج قاسم سلیمانی بازسازی شده بود. همزمان با روایت، صحنهها نیز بهصورت نمایشی اجرا میشد تا مخاطب، مسیر تاریخی روایت را نهتنها بشنود، بلکه ببیند.
در این روایت، مسئولیتهایی چون آموزش نیروها در سپاه کرمان، مشاهده شهادت دوستان و همرزمان، و سپس اعزام به جبهههای مقاومت در لبنان و سوریه مرور شد؛ مسیری که به نقشآفرینی در طراحی راهبردهای نبرد ۳۳روزه انجامید. در تمام این بازخوانی، یک مفهوم مشترک تکرار میشد: «گمشدهای» که سالها در پی آن بود؛ گمشدهای که نامش شهادت بود و برای او و یارانش، واژهای ناآشنا محسوب نمیشد.

روایت، به مقطع مقابله با داعش رسید؛ جایی که همزمانی مکان و مضمون، معنایی دوچندان پیدا میکرد. در کنار مزار شهدای مدافع حرم، از مردی سخن گفته میشد که نقش محوری در فروپاشی ساختار داعش داشت؛ و درست در همان قطعهای که شهدای مدافع حرم آرام گرفتهاند، این بخش از روایت، بیش از هر جای دیگر، به دل مینشست.
اما روایت، در نقطهای ایستاد که شش سال است در ذهن مردم ایران متوقف مانده است؛ فرودگاه بغداد. مکانی که ایکاش هرگز وجود نداشت و به قربانگاه سردار تبدیل شد. در روایت، این پایان، نه بهعنوان یک نقطه، بلکه بهمثابه رسیدن به نیمه گمشده معنا شد؛ جایی که امام حسین(ع) به استقبالش آمد.
با این حال، روایت «حبیب» به همانجا ختم نشد. سخن از گسستی به میان آمد که پس از رفتن او رخ داد؛ گسستی که ایران را وارد نبردهای تازهای کرد و در ادامه، به از دست دادن چهرههایی دیگر انجامید. در ادامه روایت، از جنگ ۱۲روزه و بهای سنگینی که پرداخت شد سخن گفته شد؛ جنگی که ۱۰۶۴ شهید، حاصل آن بود.
در این بخش، اشاره به نوای مداحی «ای ایران» با صدای حاج محمود کریمی، بهعنوان یکی از نشانههای همبستگی ملی، فضای روایت را به امروز پیوند زد؛ محرم امسال که ایران، به تعبیر روایت، صحن امام رضا(ع) شد و نام ایران، با ذوالفقار گره خورد.
وطن آرام سخن میگوید
پس از پایان روایت نمایشی، برنامه با اجرای راحله امینیان، مجری تلویزیونی، ادامه یافت. او در آغاز سخنان خود، با اشاره به فضای قطعه ۵۰ بهشت زهرا(س)، این مکان را نقطهای توصیف کرد که «وطن در آن آرام سخن میگوید و یاد، هنوز زنده است».
امینیان با بازتعریف شخصیت حاج قاسم سلیمانی، گفت که برخی نامها صرفاً یک اسم نیستند، بلکه وزن دارند و با شنیده شدنشان، فضا تغییر میکند. او حاج قاسم را از جمله این نامها دانست؛ شخصیتی که به گفته او، برای دیده شدن تلاشی نکرد، اما بزرگی به سراغش آمد. وی تأکید کرد که شجاعت سردار سلیمانی، نه در فریاد، بلکه در سکوتی ریشهدار در ایمان به خدا معنا پیدا میکرد.
او حاج قاسم را «مرد امنیت» خواند؛ امنیتی که نه با سخن، بلکه با جان ساخته شد. به گفته امینیان، نگاه فرامرزی سردار سلیمانی به دفاع از حرم حضرت زینب(س)، از درک عمیق او نسبت به مفهوم امنیت نشأت میگرفت؛ امنیتی که گاه باید دورتر از مرزها تأمین شود تا در داخل کشور، پایدار بماند.
پیوند تاریخ، کربلا و امروز
در ادامه مراسم، احمد بابایی، شاعر ایرانی، با اشعاری که فضا را به کربلا، نجف اشرف و نیز جنگ ۱۲روزه پیوند میداد، بخش دیگری از آیین را شکل داد. شعرهای او، با تمرکز بر مفاهیمی چون صبر، جهاد، تبیین و تداوم راه، تلاش داشت نسبت میان گذشته و اکنون را برجسته کند.
بابایی در اشعار خود، جنگ را نه صرفاً یک رخداد نظامی، بلکه میدانی برای روایت و تبیین دانست و با اشاره به جنگ ۱۲روزه، آن را امتداد مسیری معرفی کرد که خون حاج قاسم در آن هنوز «میجوشد».

بخش پایانی آیین «روایت حبیب» به سخنان شهناز قیاسوند، همسر شهید ایوب بلندی از رزمندگان دفاع مقدس و مادر شهید محمدحسن بلندی از شهدای جنگ ۱۲روزه، اختصاص داشت. قیاسوند که روایتگر کتاب «اینک شوکران ۳» از مجموعه روایت فتح است، در سخنانی، از تجربه زیسته خود در همراهی با همسر و فرزند شهیدش سخن گفت.
او با اشاره به ۱۸ سال زندگی مشترک با شهید ایوب بلندی، تأکید کرد که در تمام این سالها، حتی یکبار از همسرش گلایه یا تردید نشنیده است. به گفته او، همسرش باور داشت که چیزی را که به خدا داده، نباید پس بگیرد و همین نگاه، مسیر زندگی او را شکل داده بود.
قیاسوند در ادامه، به تربیت فرزندش محمدحسن در چنین فضایی اشاره کرد و گفت: محمدحسن، از نوجوانی، زندگی خود را بر اساس اولویتهای مشخصی چون وطن، انقلاب، نظام و ولایت تنظیم کرده بود.
او محمدحسن را جوانی توصیف کرد که با وجود سن کم، مسئولیتهای سنگینی را پذیرفت و در مقاطع مختلف، چه بهعنوان جانباز مدافع حرم و چه در جنگ اخیر، همواره آماده حضور در میدان بود.
به گفته او، محمدحسن با سماجت، مسیر آموزشهای تخصصی را در زمانی کوتاه طی کرد و در حوزههای مختلف عملیاتی، به مهارتهایی رسید که مورد توجه فرماندهانش قرار گرفت. قیاسوند با نقل خاطراتی از نخستین دیدار فرزندش با حاج قاسم سلیمانی، به رابطه عاطفی و اعتماد متقابل میان فرمانده و نیرو اشاره کرد؛ رابطهای که به گفته او، تا آخرین لحظات زندگی محمدحسن، در ذهن و زبانش باقی مانده بود.
او در پایان سخنانش، شهادت فرزند را نه یک فقدان صرف، بلکه رسیدن سرباز به فرماندهاش توصیف کرد و تأکید داشت که مسیر این شهادت، در امتداد راه همه شهدایی است که مقصد نهاییشان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است.
آیین «روایت حبیب» در قطعه ۵۰ بهشت زهرا(س)، تلاشی بود برای کنار هم نشاندن روایت، تاریخ، شعر و تجربه زیسته؛ تلاشی برای آنکه نام حاج قاسم سلیمانی، نه فقط بهعنوان یک چهره تاریخی، بلکه بهمثابه یک مسیر، بازخوانی شود. مسیری که به گفته سخنرانان این آیین، با رفتن او پایان نیافته و همچنان در زندگی و انتخابهای نسلهای بعدی ادامه دارد.












