سارا ارزانی بیرگانی _ خبرآنلاین خوزستان _ اندیکا.در منطقهای به ظاهر حفاظتشده در دامنه کوه «شو و لندر»، صحنهای رخ داده که هر شهروند ایرانی را به حیرت وامیدارد. مجموعه دستکند «گوردخمههای تنگ دز» که با شماره ۱۸۹۷ در فهرست آثار ملی ایران جای گرفته، امروز نه موزه است، نه حتی ویرانهای محترم. این بنا که کارشناسانی مانند جعفر مهرکیان آن را یک "اقامتگاه فصلی اشرافی" متعلق به بزرگان یا نجیبزادگان محلی در دوره "پساهخامنشی تا ساسانی" میداند ، وضعیت موجودش را اینگونه باید توصیف کرد:
کاربری جدید: پناهگاه امن گوسفندان در روزهای بارانی. کف این میراث دو هزارساله، امروز نه با موزاییک، که با لایهای از فضولات دامی فرش شده است.
تزئینات معاصر: دیوارهای صخرهای تراشخورده با هنر دست اساتید اشکانی، اکنون گواه امضاهای رنگوروغنی و یادگارینویسیهای سبکمغزانی است که تاریخ کهن را به «تابلوی نقاشی»ای مبتذل بدل کردهاند.

آسیبهای وارده: حفاریهای غیرمجاز سودجویان به امید گنج، تیشه بر پیکر این بنا زده و بخشهایی از آن را برای همیشه تخریب کرده است.
خطرات طبیعی: رشد گلسنگ و فرسایش، آرام و بیسرعت، اما بیامان در حال بلعیدن آخرین نشانههای ظرافتهای این معماری هستند.
متهمان پرونده: فهرستی از غفلت تا تخریب
اگر این صحنه، صحنه یک جرم است، پس متهمان متعددی در اطراف آن حضور دارند.
متهم ردیف اول: سکوت مسئولانه. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری که متولی اصلی حفاظت از این گنجینه است، گویی نام این اثر را از یاد برده است. هیچ نگهبانی، هیچ حصاری، هیچ دوربین نظارتی و نه حتی یک تابلوی هشدار ساده در این محوطه دیده نمیشود. ثبت ملی، که باید سپری محکم باشد، به نظر میرسد تنها یک اقدام اداری و آماری بوده است.
متهم ردیف دوم: دستهای آلوده به رنگ. آنهایی که به جای نگاه کردن، نیاز به «جاودانه کردن» نام خود بر روی تاریخ دارند. وندالهایی که با اسپری رنگ، حافظه بصری یک ملت را مخدوش میکنند.
متهم ردیف سوم: چکشهای طمع. حفاران غیرمجاز و سودجویانی که تاریخ را به مثابه معدن مینگرند و برای یافتن سکه، استخوانهای تمدن را میشکنند.
پرسشهایی که فریاد میزنند: پاسخگو کجاست؟
این گزارش، پرسشهایی را خطاب به وجدان عمومی و مسئولان مربوطه مطرح میکند که پاسخ به آنها از حقوق مسلم هر ایرانی است:
· آیا این سرنوشت محتوم همه آثار تاریخی در مناطق دورافتاده کشور است؟ «دور از دسترس بودن» چه زمانی بهانهای برای «دستنخورده رها کردن» تبدیل شد؟
بودجههای سالانه حفاظت از میراث فرهنگی به کجا میرود؟ آیا اولویت تنها با آثار شاخص و پربازدیدی است که در مرکز توجه رسانهها قرار دارند؟
آیا زمان آن نرسیده که مردم محلی، نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان اصلیترین «یگان حفاظت» این آثار، آموزش ببینند و جلب مشارکت شوند؟
چرا با گذشت ۲۸ سال از ثبت ملی، کوچکترین امکانات حفاظت فیزیکی مانند حصار، نگهبان یا دوربین نظارتی برای این اثر فراهم نشده است؟
آیا ثبت آثار ملی تنها یک اقدام اداری و آماری است، یا تعهدی برای حفاظت عملی به همراه دارد؟
برنامه اداره کل میراث فرهنگی خوزستان برای نجات فوری این شاهکار معماری دستکند که در معرض نابودی کامل است، چیست؟
هشدار نهایی: این یک زوال طبیعی نیست؛ یک قتل تاریخی است.
تفاوت است میان فرسودگی تدریجی بر اثر گذر قرنها، و مرگی زودهنگام بر اثر بیکفایتی، بیبرنامگی و بیمسئولیتی. نابودی «تنگ دز» از نوع دوم است. اگر امروز فریاد نزنیم، اگر این سکوت شکسته نشود، فردا نوبت کدام اثر بیپناه دیگر خواهد بود؟ این گزارش، تنها یک بازنویسی خبر نیست؛ یک اعلام جرم عمومی است. جنایت در برابر تاریخ در حال وقوع است و زمان برای نجات قربانی، به سرعت در حال اتمام.



















