حاج قاسم سلیمانی؛ مهمان سرزده یک مراسم خواستگاری!

خبرگزاری برنا سه شنبه 09 دی 1399 - 22:07
بعد از شهادت پدر او بود و مادری که دیگر فقط پسرش را داشت. چند شب پیش پدر در خواب گفته بود رفیقم را می‌فرستم تنها نباشی، آبرویت باشد.
حاج قاسم سلیمانی؛ مهمان سرزده یک مراسم خواستگاری!

به گزارش برنا؛ زینب اکبری از دماوند، ماجرایی واقعی درباره شهید حاج قاسم سلیمانی را به قلم داستانی درآورده و نوشت:

می خواست ازدواج کند. یکه و تنها و حالا مضطرب مانده بود. بعد از شهادت پدر او بود و مادری که دیگر فقط پسرش را داشت. چند شب پیش پدر در خواب گفته بود رفیقم را می‌فرستم تنها نباشی، آبرویت باشد. اما دیگر هیچ خبری نشد؛‌ نه از پدرش نه از رفیقی که قرار بود پناهش باشد.

شاکی بود از همه. از دنیا، از جنگ، از پدر،‌از مقاومت... که اینچنین در زندگی ضعیفش کرده بود. 

فردا رفتند خواستگاری؛ او و مادرش نشستند در مقابل خانواده پرجمعیت عروس. اضطرابش شده بود عرق سرد و مدام از پیشانی‌اش سرازیر می‌شد. تلفن مادر زنگ خورد. شماره ناشناس بود. پاسخ گرفت و آدرس داد و بعد با بهت،‌خیره شد در چشمان پسر.

زنگ زدند؛ قطره اشکی از چشمان مادر سرید. صدا را صاف کرد و رو به جمعیت گفت: مهمان ماست... دوست همسرم...

در باز شد؛ حاج قاسم آمد.

این داستان در کتاب جهانمرد به کوشش کوثر دانش به همراه تعداد دیگری از داستانک‌ها برای حاج قاسم سلیمانی به چاپ رسیده است. 

 

 

منبع خبر "خبرگزاری برنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.