فیلم سینمایی «تنت / Tenet» تازه ترین ساخته کریستوفر نولان از چنان قدرتی برخوردار است که با وجود اکران در اوج دوران شیوع کرونا توانست سیلی از تماشاگران را به سالنهای سینما بکشاند و اگرچه به فروشی میلیارد دلاری نرسید اما موفقیت چشمگیر داشت؛ اثری 150 دقیقهای که همه منتقدین دربارهاش همرای نیستند.
به گزارش «تابناک»؛ چه کسی باید سینما را نجات بدهد؟ ظاهرا این کار وظیفه جیمز باند نیست. یک اثر شگفتانگیز دیگر با بازی «دنیل کرگ» از زمان عید پاک منتظر اکران شدن است. اما تیم 007 تمایل زیادی ندارد تا اثر خود را در سایهی یک قرنطینهی احتمالی دیگر اکران بکند و دیزنی هم آنچنان به این وضعیت روی خوش نشان نداده است و نسخهی لایو-اکشن «مولان / Mulan» را بر روی خدمات استریمینگ خود برده است.
پس قرعه کار به نام «کریستوفر نولان» خورده است تا قمار قهرمانانهای را قبول کرده و فیلم بزرگ خود را در سینماها اکران بکند. «تِنِت / Tenet» ابرفیلمی بسیار سرگرمکننده و اثر اکشن-هیجانی بسیار عظیمی است که در آن شخصیت اصلی مثبت که نام «پروتاگونیست» (شخصیت اصلی مثبت) را بر خود دارد، به جنگ غارتگریهایی کیهانی از آینده میرود آن هم در حالی که زمان به صورت همزمان به سوی آینده و گذشته جریان دارد. هواپیمای هفتصد و چهل و هفتی در فیلم هست که به درون انبار تسلیحات سقوط میکند و سپس دوباره از آن سقوط به عقب باز میگردد آن هم بدون اینکه دلیل خاصی برای این اتفاق وجود داشته باشد.
مفهوم یک روایت دوسویه با وجود عنوان والا مفهوم اثر نمایان است (شاید حتی نولان لحظهای به استفاده از لغاتی مثل «رادار» یا «ظهر» هم فکر کرده باشد). این فیلم با نقاط فیلمبرداری بینالمللی خود و صحنههای بدلکاری زیاد و همچنین لحظات عجیب و غریب موقتش، شبیه یک فیلم از سری جیمز باند با اسم احتمالی «وقتی برای مردن نیست مردن وقت برای» [اشارهای به فیلم «وقتی برای مردن نیست / No Time To Die»، قسمت جدید سری جیمز باند].
اگرچه که اثر به طرز دیوانهواری دیوانهکننده است و من هر کسی را که فکر کند حذف کردن روند علت و معلولی سکانسها برای بازی با مفهوم زمان باعث از بین بردن تعلیق میشود و منطق زمانی از بین میرود که گذشته تغییر کرده با حال تغییر نکرده مواجه بشود درک میکنم – چیزی که این اثر آن را با نام «پارادوکس پدربزرگ» میشناسد و البته این مسئله را حل نمیکند. و تا حدی میتوان ادعا کرد که تمام انفجارها و شلوغکاریهای اثر برای این اند که ذهن شما را از این مشکل غیرقابل حل پایهای پرت کنند.
اما دیوانهکنندگی « تِنِت » برای من چیزی شبیه به «نقطه خالی / Point Blank» و یا «نقطه زابریسکی / The Zabriskie Point» ساخته آنتونیونی است؛ هیایو و شکفتن دیوانهواری از غیرممکنها، اما در صورتی که با انرژی و تخیل زیادی همراه شده باشد. اما فیلم بسیار جاهطلبانه است و من در حالی از سینما خارج شدم که مدهوش سرگیجهی نولانی بودم. فیلم لحظاتی از نبوغ، فراواقعگرایی و سبک خاص را در خود دارد و «رابرت پتینسون» شاید به تنهایی بار دیگر توانسته تا کیف دو بخشی را در لباس مردانه قابل قبول بکند.
«پتینسون» نقش «نیل» را ایفا کرده است، یک مامور اطلاعاتی بریتانیایی در مومبای که با پروتاگونیست ارتباط برقرار میکند، پروتاگونیستی که نقل او را «جان دیوید واشنگتن» ایفا کرده است. پروتاگونیست از سوی یک سازمان دولتی آمریکایی مخفی مامور شده است تا یک وضعیت شبیه به جنگ سرد را مدیریت و پایان بدهد؛ حملهای از نیروهایی در شکل آینده که قابلیت بازگرداندن زمان را دارد.
به «واشنگتن» تفنگهایی نشان داده شده اند که قابلیت این را دارند که گلوله را از داخل دیوار به بیرون بکشند، اختراعی که او با احساس شگفتزدگی اما عدم تایید با آن مواجه میشود، گویی که او در اخبار میبیند که ماشینهای اوبر (سرویس خدمات مسافربری) بدون رانندهاند. چه کسی قرار است از این تکنولوژی ترسناک استفاده کند و راه مقابله با آن چیست؟ این باعث میشود تا قهرمان بدون نام ما با یک پیمانکاری ابر پولدار هندی با بازی دیمپل کاپادیا و یک الیگارش روسی نچسب با بازی کنت برانا و همسر استخوانی او یعنی «کت» با بازی الیزابت دبیکی ارتباط برقرار کند.
«دبیکی» است که در این فیلم بیشترین میزان احساسات انسانی قابل شناسایی را دارد و به گونهای میخندد و گریه میکند و فریاد میزند که بازیگران دیگر آن را توانا نیستند. بازی او بسیار قوی است. شاید «تِنِت» به اندازهی دیگر آثار کریستوفر نولان همچون «ممنتو / Memento» شاهکار سال 2000 او چالشبرانگیز نباشد اما چنان لحظات شگفتانگیزی در آن وجود دارند که در آنها مبارزان گویی که در سلطه جریانهای زمانی متفاوتی اند؛ یکی به سوی جلو و دیگری به سوی عقب. این مسئله نباید منطقی باشد. منطقی هم نیست. اما چیزی که میسازد در نهایت سینما است. چقدر شگفتانگیز.