ارامنه در تفتون و مسجد سلیمان

دنیای اقتصاد یکشنبه 23 مرداد 1401 - 16:02
من۲۰ بهمن ۱۳۱۹خورشیدی در محله چشمه علی مسجدسلیمان به دنیا آمدم. در چشمه‌علی ارامنه کم بودند. تمرکز و کلونی ارامنه بیشتر در محلات نمره چهل و نفتون بود. در نمره چهل دبستان ارامنه به نام دبستان مهرداد به بچه‌های ارمنی اختصاص داشت؛ اما فاصله خانه ما تا محله نمره چهل خیلی زیاد بود.به همین دلیل من در دبستان ابتدایی «سینا» درس خواندم. منظورم این است که باوجود دبستان مخصوص ارامنه، منعی برای تحصیل ما در مدارس دیگر نبود و مشکلی از این نظر نداشتیم. خاطرم هست که تنها در زنگ کلاس شریعت (تعلیمات دینی) اجازه نداشتم در کلاس بمانم. بیرون کلاس تنهایی بازی می‌کردم و کلاس شریعت همکلاسی‌های مسلمان و دوستان خوبم، برای من نوعی زنگ ورزش و تفریح بود و از این ممنوعیت حضور در کلاس، نه تنها ناراحت نبودم، بلکه بسیار هم راضی بودم.

در مدرسه و محله هم همبازی‌های زیادی داشتم. همسایه ما خانواده پر جمعیت و مهربان «اخباری»، چهارخواهر و شش برادر بودند که تا امروز هم جزو خواهران و برادران من هستند و بچه‌های آنها مرا عمو و دایی صدا می‌کنند. امروزه عبارتی مرسوم شده تحت عنوان «همزیستی مسالمت‌آمیز» می‌‌خواهم بگویم، زندگی ما در مسجد سلیمان حتی فراتر از این عبارت بود. وقتی دو یا چند خانواده با هم روابط صمیمانه‌ای پیدا می‌‌کردند فارغ از قومیت و دیانتشان، واقعا یک خانواده بودند و خواهر یا برادر گفتن، صرفا یک «تعارف» نبود. من در تمام دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌ام در مسجد سلیمان، هیچ‌گاه به اینکه با دوستانم تفاوت مذهبی دارم فکر هم نکردم، آنها هم همین‌‌طور. دوستان من البته بیشتر از میان بچه‌های بختیاری زیاد بودند. هنوز با چند نفری تماس دارم.

در ۱۳سالگی با یک پسر آمریکایی به‌نام «دانیل» آشنا شدم. دوستی با دانیل باعث شد که من در ۱۵سالگی زبان انگلیس را خوب یاد بگیرم. با آشنا شدن با «دانیل کارت رایت» به دنیای دیگری وارد شدم. خانواده او و دیگر خانواده‌‌ های آمریکایی ساکن در مسجد سلیمان خیلی زود مرا به خانه خود راه دادند. برخی از این خانواده‌ها از گروه مدیران ارشد نفت در مسجدسلیمان بودند. خاطرات خوبی از ایشان دارم که به آینده من نیز خیلی کمک کرد. سال‌های زیادی دوستم را گم کردم تا چند ماه پیش اول یک پیام از «رندا» و بعد از «دانیل» داشتم، نمی‌‌دانید چقدر خوشحال شدیم. امیدواریم همدیگر را ملاقات کنیم ولی چه زمانی و کجا؟ نمی‌‌دانم! یکی از معدود عکس‌‌هایی که با دانیل دارم من و او را با دوچرخه‌‌ای که پشت سرمان است در باغ خانه‌شان در «تلخاب» نشان می‌‌دهد. منطقه تلخاب مسجدسلیمان، محل زندگی خانواده‌های آمریکایی و انگلیسی بود و البته بعدها به منازل سازمانی ارتش تبدیل شدند.

 

 بخشی از خاطرات سارو منصوریان، از کارمندان قدیمی شرکت نفت

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.