دو تیم ژاپن و مراکش از آسیا و آفریقا در جامجهانی قطر با مربیان بومی صدرنشین گروه خود شده و به مرحله حذفی صعود کردهاند؛ نتیجهای که حتی خوشبین ترین هواداران فوتبال در این دو کشور هم پیشبینی نمیکرد.
به گزارش تابناک ورزشی؛ خصوصیت مشترک این دو صعود تاریخی، رقم خوردن آن با هدایت مربیان بومی بود؛ اتفاقی که تا چندسال پیش تصور آن دشوار بود اما نیمکت های این دو تیم چگونه به سلاح دانش روز فوتبال مجهز شده است؟ موریاسو و الرکراکی چگونه به این درجه از اعتماد به نفس و تجربه رسیدهاند که تیمهای خود را مقابل غولهای فوتبال دنیا پیروز از میدان خارج کنند؟
هاجیمه موریاسو از کجا آمد؟
موریاسو تا پیش از جام ملتهای آسیا در تیم ملی ژاپن دستیار سرمربی بود و در این مدت آنچه باید میآموخت را فرا گرفت. هافبک سابق باشگاه سانفرس هیروشیما، بعداز پایان دوران فوتبالش به کلاسهای مربیگری حرفهای رفت و بعداز دستیاری و سرمربیگری در باشگاه مورد علاقهاش، به تیم زیر۲۳سال ژاپن منتقل شد. سالها طول کشید که این مربی ۵۴ساله که هیچگاه بیرون از فوتبال کشورش کار نکرده، به نیمکت تیم بزرگسالان برسد و آنجا دستیار شود.
ولید الرکراکی از کجا آمد؟
الرکراکی هم همین چندماه قبل از نیمکت باشگاه الوداد مراکش به تیم ملی مراکش رسید. او نیز مثل موریاسو مربیگری را در سال ۲۰۱۳ از دستیاری در تیم ملی شروع کرد و در لیگ قطر با هدایت الدحیل ، مقابل تیمهای ایرانی لیگ قهرمانان آسیا رقابت کرد.
الرکراکی در باشگاه های آژاکسیو و تولوز در لیگ فرانسه بازی کرده و پله های مربیگری را آرام آرام در زادگاه پدریاش یعنی مراکش طی کرد. به این ترتیب میبینیم این مربی ۴۷ساله و جوان در ابتدای راه مربیگری به چه موفقیت بزرگی نائل آمده است.
اختلاف سطح از نکونام تا مارکار؛ مقصر کیست؟
حالا به سوال اساسی میرسیم؛ آیا فوتبال ایران موریاسو یا الرکراکی برای خود تربیت کرده؟ آیا در خالی ماندن نیمکت تیمهای ملی از مربی موثر و با دانش ایرانی فقط کیروش مقصر است؟
به نظر میرسد به جز لجبازی مرد پرتغالی که در دوران حضورش در تیم ملی مربیانی چون جواد نکونام ، مجید صالح، علی کریمی و ... را کنار گذاشت، باید ایراد را در سقف کوتاه مربیان داخلی نیز جستجو کرد.
جواب سوال بالا را باید در ماجرای نیامدن جواد نکونام و بازگشت تاسفبار مارکا آقاجانیان جستجو کرد که با وجود سالها ایستادن کنار کیروش، هدایت هیچ تیم داخلی حتی در لیگ دسته یک ایران هم به او واگذار نشده است.
به نظر میرسد در کنار وابستگی شدید مربیان جوان ما به بازار مالی نیمکت های لیگ که طی چندسال اخیر به اعداد اعجابانگیز و همسطح با مربیان بزرگ اروپا نزدیک شده، مدیران ناآشنا و ناشی فوتبال حرف اول را میزنند.
وقتی به یک مربی جوان و تازهکار در باشگاه های داخلی لیگ برتر، اعدادی معادل دستمزد سرمربیان تیمهای ملی اروپایی نظیر سانتوز در پرتغال یا مارتینز در بلژیک داده میشود، مشخص است که او تمایلی برای فراگیری به عنوان دستیار یک مربی بزرگ مثل کیروش را ندارد و صفرهای قراردادش را ترجیح میدهد.
آقاکریم؛ بذرافشانی در شوره زار
در این میان مربیانی هم هستند که تکلیف خود را ناخواسته مشخص کرده اند. آنها انگار که نمیخواهند در مسائل فنی پیشرفت کنند و به همین خاطر در تیمها نقش بزرگتر نیمکت را برعهده میگیرند؛ رولی که کریم باقری در پرسپولیس و تیم ملی آن را ساخته و در فضای مجازی هم گاهی کارکرد او به طنز کاربران تبدیل شده است. بنابراین پرواضح است که حضور آقاکریم کنار اسکوچیچ هم هیچ سودی برای آتیه مربیان ایرانی نداشته است.
به امثال کریم باقری که در دوره حضور دراگان اسکوچیچ حاضر نشد پرسپولیس را رها کند و از قرارداد باشگاهیاش دل بکند تا در تیم ملی تمام وقت مشغول یادگیری و تجربه اندوزی شود، نباید دل بست. او بیش از یکسال هردو حقوق را دریافت میکرد و حالا نیز در فدراسیون فوتبال ادعای طلب میلیاردی میکند که البته حق اوست چون با رئیس قبلی فدراسیون قرار و مدار گذاشته بود.
وحید هاشمیان؛ موریاسوی ایرانی که با کجسلیقگی مدیریتی کنار ماند
در این میان فوتبال ایران نمونه اصولی و متدیک رشد در مربیگری فوتبال را هم داشته که به او بهای لازم را نداده است؛ وحید هاشمیان.
مهاجم سابق بایرن مونیخ بعداز بازنشستگی در پرسپولیس، مربیگری را در کنار حضور در کلاسهای حرفهای بوندسلیگا، در دسته پنجم آلمان شروع کرد تا به دستیاری در تیم ملی برسد. اما سرنوشت وحید چه شد؟
فدراسیون فوتبال ایران در مذاکره برای بازگرداندن کیروش، هیچ توجهی به این سرمایه گرانبهایش نکرد و به آسانی تن به خواسته پیرمرد پرتغالی داد و عذر هاشمیان را خواست!
کسی که دوسال تمام با این تیم کار کرده بود و بهترین گزینه برای دستیاری تیم ملی در جام جهانی بود. چرا بعداز انصراف نکونام هم مهدی تاج و هیأت رئیسه فدراسیون فوتبال روی ابقای هاشمیان پافشاری نکرد؟ چرا باید مارکار آقاجانیان که با احترام تمام، مشخص شده که از او مربی برای فوتبال ایران در نمیآید باید در آستانه پرواز به قطر سوار هواپیما شود و یک جام جهانی دیگر بدون هیچ خاصیت و فایدهای در کارنامه او ثبت گردد؟!
بله ؛ هر سرمربی در انتخاب دستیاران خود مختار است اما کیروش در مذاکرات اخیر برای رسیدن به جام جهانی چنان در موضع ضعف قرار داشت که حاضر بود هر بندی را برای رسیدن به نیمکت ایران بپذیرد اما این رئیس فدراسیون فوتبال ایران بود که وحید هاشمیان را ندید یا نخواست ببیند.
بازیکنانی که یکراست سرمربی میشوند!
در فوتبال ایران یک آفت دیگر هم هست؛ سرمربیگری بازیکنان سرشناس بدون طی کردن مراحل یادگیری. به نمونه فرهاد مجیدی دقت کنید؛ به جز چندماه دستیاری در استقلال، اسطوره آبیها با چند عکس از کلاسهای مربیگری هدایت تیم ملی امید ایران را برعهده گرفت و از آنجا با موج شدید هوادارانش در فضای مجازی سرمربی استقلال شد. مجیدی البته با قهرمانی لیگ ایران را ترک کرد و به لیگ امارات منتقل شد اما بسیاری معتقدند او همچنان به دستیار ایتالیاییاش به شدت وابسته است و مربیگری در فوتبال را به شکل کامل فرا نگرفته. ایرادی که دامنگیر علی دایی هم شد و او در سطوح بالاتر مربیگری به دلیل فقر در مسائل تاکتیکی و دانش روز فوتبال به نسبت فوتبال روز دنیا ، نتوانست از تجربه و قدرت کلام و شخصیت خود به اندازه ای که باید بهره ببرد و مثل دوران بازیگریاش درخشش بینالمللی داشته باشد.
مهدی مهدویکیا هم بعداز حضور در تیم مربیان پایه باشگاه هامبورگ آلمان، یکراست هدایت تیم ملی امید را به دست گرفت که مثل مجیدی توفیق نداشت. غلامرضا عنایتی ، محمد نصرتی و احتمالا مهدی رحمتی و محرم نویدکیا نیز از همین دسته اند.
حالا نحوه رشد و مسیر پیشرفت این گروه از مربیان ایرانی را با هاجیمه موریاسو یا ولید الرکراکی مقایسه کنید.
آیا این ضعف، حاصل عقبماندگی مدیریت در فوتبال ایران نیست؟
نویسنده و مفسر فوتبال : مجید کوهستانی