گرامافون؛ روایت صادق زیباکلام از خاطرات و دیدار با همسر فاطمی/ گرفتاری پریوش سطوتی در تهران

عصر ایران چهارشنبه 10 خرداد 1402 - 11:00
زیباکلام وقتی در می یابد که با بانو فاطمی مواجه است گمان می‌بردمی‌تواند به منبع دست اولی از خاطران ناب سطوتی از سال های نهضت نفت و اثرگذاران و مخالفانش مواجه شود اما ...

عصر ایران؛ یادداشت میهمان- دکتر احسان اقبال سعید/ متفکر و نویسنده

کتاب گرامافون کوتاه زمانیست که توسط نشر روزنه بر پیشخوان کتابفروشی ها قرار گرفته است. دکتر صادق زیباکلام شرح آشنایی و معاشرت با خانم پریوش سطوتی همسر دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه در دولت دکتر محمد مصدق را قلمی نموده است.

ابتدای امر پنداشتم نویسنده سعی در بیان زوایا و خفایایی نادیده از دوران بحران نفت و کاربدستی و نیز روزنامه نگاری فاطمی از زبان سطوتی دارد اما بعدتر با روایتی دگرگون در کتاب مواجه شدم که چنان خواندنی بود که تا رسیدن به میم "تمام" نتوانستم کتاب را بر میز و در کیف بگذارم.

حسین فاطمی و پریوش سطوتی

گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

بانو پریوش سطوتی فقید، در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی آید و کمتر از دو سال در میانه ی اوج بحران های سیاسی متاثر از جریان ملی شدن نفت و کودتا با دکتر فاطمی زندگی می کند. پس از آن رحل اقامت را به همراه سیروس تنها یادگار زیست مشترکش با فاطمی در لندن می برد و آنجا می زید و مگر زمانی کوتاه که اتفاقا باعث موجهه اش با دکتر زیباکلام است به ایران باز نمی گردد.

زیباکلام در این کتاب بانی ازدواج فاطمی و سطوتی را دکتر مصدق و نیز فرهنگ پروری پدر پریوش و ملجا بودن خانه اش برای اهل هنر می داند که باعث حضور فاطمی جوان و روزنامه نگار در آن خانه و از پی اش مهر و ازدواج می گردد. نگارنده البته از زبان یکی از آشنایان خانواده سطوتی روایتی دیگر شنیده است مبنی بر آن که مادر خانم سطوتی با رندی خاصی در پی انتخاب جوانان باآتیه و لایق برای دختران دوگانه اش پریوش و منیژه بوده است.

پریوش سطوتی همسر دکتر حسین فاطمی

گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

حسین فاطمی و مهدی رحیمی آن دو جوان هستند که یکی وزیر خارجه و پیشتر نویسنده و روزنامه نگاری مهم و برجسته است و دیگری آخرین فرماندار نظامی تهران در زمان حکومت پهلوی! و البته هر دو هم به فاصله بیست و پنج سال و در دو نظام سیاسی مختلف مقابل دسته آتش قرار می گیرند و جان می دهند.

پس از مطالعه کتاب نکاتی درنظر آمد که در ادامه بر قلم جاری می سازم:

نخست:

آن گونه که نویسنده در کتاب آورده خانم سطوتی پس از سال ها با دعوت و اصرار رئیس جمهوری وقت، آقای احمدی نژاد و رئیس دفتر ایشان [رحیم مشائی] به تهران می آید و امکان و دسترسی های کم نظیری هم برایش فراهم می شود.

محموداحمدی نژاد رئیس جمهور وقت و پریوش سطوتیگذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

از سطور کتاب برمی آید مقامات وقت علی رغم نماد و نمایش ها، از پایگاه اجتماعی و جنس حامیان خود رضایت کافی نداشته اند و می خواستند در میان جماعت متجدد و متفاوت هم خودی نشان بدهند و کباده ای بکشند.

فاطمی و دولت مرحوم مصدق به هر دلیلی در افواه به دولت ملی معروف است و حجم بزرگی از محتوای رومانتیک ، تراژیک و نوستالژیک پیرامون آن شکل گرفته است.

رحیم مشایی معاون اول احمدی نژاد و پریوش سطوتی

گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

این هاله می تواند هر کسی را وسوسه نماید تا یک عکس یادگاری با آن بگیرد و بر این ردا وصله ای بزند. سیاسیون ارشد آن دوره می خواستند با ایستادن کنار خانم فاطمی خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده  و راهی و میراث دار او بنمایانند.

حکایت آن است که علی رغم آن صدر نشینی به سبب پیشینه و برخی امور دیگر انگار در مقابل بخش های دیگر جامعه احساس کمبود و خسرانی می نمودند و می خواستند جای پایی با یک عکس یادگاری برای خود باز کنند. البته این می تواند به بخشی از روحیه احساساتی و نسب دوست ما هم بازگردد.

این که بانویی برای دوسال همسر یک شخص بوده آیا دلیل کافی برای تشابع و میراث داری اوست؟؟ انگار نسب ستایی و قبیله دوستی نهان در نهاد انسان خاورمیانه ای همیشه جایی برای نشو و نمو دارد.

خانم فاطمی به روایت آقای زیباکلام هیچ بینش یا کنش سیاسی نداشته است و محتملا حتی دقیق و درست نمی دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده است اما اینان می پنداشتند اسم در شناسنامه دلیل کافی و وافیست و می توانند با این کار درون خود را التیام و خوشباشی بدهند.

محمد مصدق نخست وزیر و حسین فاطمی وزیر امورخارجه

گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

دوم:

زیباکلام در کتاب می گوید که تا پیش از تماس خانم فاطمی از حضور ایشان اطلاعی نداشته است. وقتی در می یابد که با بانوی فاطمی مواجه است گمان می برد که می تواند به منبع دست اولی از خاطران ناب سطوتی از سال های نهضت نفت و اثرگذاران و مخالفانش مواجه شود.

دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دولت دکتر محمد مصدق در دادگاه نظامی

گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

علاقه نویسنده اما بعد از چند مواجهه با خانم پریوش به یاس می گراید.  او در می یابد اساسا حتی خاطره چندانی هم درمیان نیست! این نقطه این را می رساند که پیرامون اتفاقات بزرگ الزاما پیوست ها و رخدادهای افسانه ای و بزرگ وجود ندارد. زندگی یک نام بزرگ در تاریخ می تواند بی نهایت معمولی و حتی پیش پاافتاده باشد و گاه تصمیمات بزرگ کاملا دفعی و بدوی اتخاذ شوند.

در این میان هستند آدمهایی که دست به دوربین و قلم برده و قصه ها را پرشاخ و برگ ، رمانتیک و متناسب با ذائقه ی مخاطب معمولی که رویا می خواهد روایت می کنند، شاید به همین سبب باشد که سینمای هالیوود را بنگاه رویا فروشی خوانده اند.

ایراد اما آنجاست که آدمها آرام و پیوسته روایت رمانتیک  و خیالین را بر سریر حقیقت و تاریخ می نشانند و از همه اهل سیاست قلندری می خواهند بی آن که بدانند "نادری پیدا نخواهد شد امید! کاشکش اسکندری پیدا شود!"
 

سوم:

فصل گرفتاری خانم سطوتی در تهران اما همان موردی است که بارها ارزش خواندن دارد و نام نوشتار را بر مبنای آن گزیده ام.  آنجا که زنی به باور من برای دریافت توجه و احتمالا مواهب مالی (به داوری بنده) با کسانی پیوند می خورد و در ادامه برایش گرفتارهایی حادث می شود .
 
او کسی را در تهران ندارد و کسانی که از او دعوت  کرده اند در این شرایط نه حالی از او می پرسند و نه تلاشی برای گشودن گرهی از کارش می کنند. این جاست که عیار آدم ها به حقیقت عیان می شود و محک تجربه به میان می آید.
 
دکتر صادق زیبا کلام نویسنده کتاب گرامافون
گذری بر کتاب
 
تنها زیباکلام که در ابتدا تمایل چندانی به معاشرت و گفتگو با این خانم ندارد مصرانه پیگیر کارش می شود و در این راه به همه چیز و همه کس رو می اندازد تا مگر دری بگشاید.
 
در این فصل نویسنده با نهی و انذار همگان و همگنان، از خانواده خودش تا آدم های مهم دیگر مواجه می شود اما  بچه ی بازارچه ی آب منگل (محل تولد دکتر زیباکلام) از پا نمی نشیند و رسم جوانمردی را  از یاد نمی برد.
 
در این میان و در روز حادثه تنها یک نفر انسانی و اخلاقی در کنار ایشان قرار می گیرد و به رفع مشکل کمک می کند. به روایت نویسنده ی کتاب، یک استاد دانشگاه امام صادق در برابر درخواست آقای زیباکلام پیگیری اخلاقی نموده و برای کمک و گره گشایی قدم بر می دارد و نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می گردد.
 
دقت کنید در پس ادعاها و نام ها چه انسان های هراسان و فرصت طلبی خفته اند و در روز حادثه چون دشت نینوا تنها هفتاد و دو تن می مانند و عیار مردها اینگونه نمایان می شود.
 
در میان همه ی آن پهن کنندگان فرش قرمز برای خانم سطوتی نهایتا دونفری که اولی رغبتی به معاشرت با او نداشت و دومی اساسا او را نمی شناخت برای کمک و گره گشایی پیشگام می شوند و مردانگی می کنند... تفاوت داش آکل ها و کاکا رستم ها در تاریخ دقیقا در همین لحظات است...
 

چهارم:

 نام کتاب به بیان زیباکلام بر گرفته از گرامافونیست که  دکتر مصدق به  عنوان هدیه ازدواج به فاطمی و سطوتی می دهد و خانم پریوش آن را به زیباکلام می بخشد و می خواهد که آن را نگاهدارد، مرحومه پیشتر دفترچه ای را به عنوان دستنویس ها و خاطرات دکتر فاطمی به آقای احمدی نژاد بخشیده بود و قرار بود از دل آن کتابی استخراج شود.
 
دفترچه قرمزی که به احمدی نژاد داده می شود
گذری بر کتاب
 
همان فردی که در ابتدای نوشتار از او روایتی درباره کیفیت ازدواج های پریوش و منیژه آوردم مدعی بود که خانم فاطمی به هر کسی که بتواند برایش کاری بکند دفترچه می دهد و چند خطی در آن می کشد که این دفترچه خاطرات فاطمیست و من منحصرا آن را تقدیم شما می کنم چون لایقش هستید و ....
 
امیدوارم گرامافون آقای زیباکلام  نسخه اصل باشد و گر نباشد هم روایتی از یک رابطه انسانی و جوانمردیست که بر رف خانه می درخشد.....در حقیقت قهرمان کتاب آقای زیباکلام و استاد دانشگاه امام صادق هستند....

کتاب گرامافون نوشته صادق زیبا کلام
گذر لوطی صالح/ گذری بر کتاب

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.