به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، کتاب پلیسی «جسدی در پارکینگ» نوشته جمعی از نویسندگان با ترجمه سحر قدیمی به تازگی توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ دوم رسیده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «داستان های جنایی» است که این ناشر منتشر می کند.
سحر قدیمی مترجم و پژوهشگر ادبیات پلیسی در کتاب پیش رو سراغ دغدغه قدیمی خود یعنی گردآوری آثار روز ادبیات پلیسی جهان رفته و ضمن گردآوری این داستان ها، اقدام به بازگردانی شان به فارسی کرده است. او ضمن اشاره به محبوبیت ژانر پلیسی در ادبیات دنیا، از این که این گونه ادبی هنوز جای خود را در کشورمان باز نکرده، ابراز تعجب می کند. قدیمی در مقدمه ای که برای «جسدی در پارکینگ» نوشته، می گوید مشکل اصلی همان تصور قدیمی از ادبیات پلیسی است که آن را فاقد ارزش و صرفا برای سرگرمی می پندارد. باورمندان به این عقیده هم انگار تجربه کتاب خوانی های گذشته خود را از یاد برده اند!
داستان هایی که قدیمی برای این کتاب انتخاب کرده، از آثار نویسندگان آماتور و تازه کار گرفته تا نویسندگان حرفه ای ادبیات پلیسی را در بر می گیرند. این مترجم می گوید یافتن سرگذشت و آثار حرفه ای ها آسان است اما در مورد غیر حرفه ای ها، این کار دشوار است و به همین دلیل گاهی معرفی نویسنده ها در این کتاب، در چند خط خلاصه شده است.
«جسدی در پارکینگ»، دربرگیرنده ۱۰ داستان پلیسی با این عناوین است:
«جک بست و خطی در میان ماسه ها»، «در جستجوی عدالت»، «همسر وفادار»، «جسدی در پارکینگ»، «کالیکو و تامی شکاک»، «فراتر از یک نقشه»، «یک امتیاز به نفع تیم خانگی»، «بعضی ها داغش را دوست دارند»، «خوشبختی» و «نقشه».
نویسندگان داستان ها هم به ترتیب از این قرارند: استیو اولی، همیلتون ویمایر، هرشل کوزین، ماتیو استرن، بن گوهین، دیو زلتسرمن، کیم هرینگتون، مارشا کایسر، ال.سی.مور و استیو هالبرگ.
در قسمتی از داستان «جسدی در پارکینگ» از این کتاب می خوانیم:
پشت چراغ قرمز ایستادم و چند نفس عمیق کشیدم. لازم نبود عجله کنم. ویل روگان می توانست یک شب دیگر را هم در زندان بگذراند. یک ماه را آنجا سپری کرده بود. به هرحال باید اول دارن و احتمالا دادستان را قانع می کردم. آن شب کاری از دستم برنمی آمد.
فقط باید به خانه می رفتم و شب را تا صبح راحت می خوابیدم. اگر بکی روگان کار احمقانه ای نمی کرد می توانستم فردا کارم را با موفقیت انجام دهم.
چراغ سبز شد، انگار در آسانسوری گیر کرده بودم که کابل هایش در رفته بود. رفتم پیش والتر و بهش گفتم ...
بکی به والتر گفته بود که با دایان دوست بوده.
ویلیام اون شب پیش من بود ...
بکی شاهد ویلیام برای غیبت از صحنه جرم بود. کسی حرف او را باور نمی کرد، این حقیقت داشت، اما اون زن سرسختی بود. از تلاش دست برنمی داشت. آدم ها بالاخره به حرفش گوش می کردند.
والتر احمق نبود. می توانستم او را تجسم کنم که پشت میزش نشسته و جوانب کار را بررسی می کند. روی صندلی چرخ داری که واقعا به آن نیاز نداشت. دایان به بکی چه گفته بود؟ درباره صندلی؟ احتمالا درباره یک قرار برنامه ریزی شده؟ او چه چیزهای دیگری می دانست؟
اگر بکی کشته می شد، دیگر شاهدی وجود نداشت. دیگر کسی نبود که برای آزادی ویل بجنگد.
چاپ دوم این کتاب با ۲۰۰ صفحه، طراحی و جلد جدید، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۰۰ هزار تومان عرضه شده است.