به گزارش رکنا، چند دقیقه پس از انتقال به کلانتری و با کمک افسران زن، دختر نوجوانی به هوش آمد. خودش را مهسا معرفی کرد و گفت که ۱۵ سال دارد. او با چهرهای نگران و صدایی لرزان گفت: «به سختی خودم را به کلانتری رساندم. از واکنش پدر و مادرم میترسم. فکر میکنم دیگر اجازه ندهند به خانه برگردم، چون پدرم بسیار سختگیر است.»
او ادامه داد: «در یک خانواده چهار نفره زندگی میکنم و برادری ۲۰ ساله دارم. پدرم همیشه با ما بهصورت قاطع و خشک رفتار میکند و هیچگاه اهل محبت نبوده است. از لحاظ مالی کمبودی نداشتم، اما از نظر عاطفی خیلی احساس کمبود میکردم. مادرم بین من و برادرم تبعیض قائل میشود، حتی اجازه نمیداد خریدهای شخصیام را خودم انجام دهم. هیچوقت حق انتخاب نداشتم. همین رفتارها باعث شد دوستانم من را دست بیندازند و بگویند حتی عرضه دفاع از خودم را ندارم.»
مهسا گفت که همین فشارهای عاطفی باعث شد میل به رهایی و استقلال در وجودش بیشتر شود. «در یک گروه تلگرامی با پسری آشنا شدم که خودش را نعیم معرفی کرد. او ۱۹ ساله بود و در شهریار زندگی میکرد. از استقلال و موفقیتش خوشم آمد و کمکم به او اعتماد کردم. وقتی مشکلاتم را برایش تعریف کردم، گفت بهتر است کمی لجبازی کنم تا خانواده مجبور شوند با خواستههایم کنار بیایند.»
اما با مطرح کردن خواستههای ساده، مثل رفتن تنها به مدرسه یا تفریح با دوستان، خانواده سختگیری را بیشتر کرد. «اتهام داشتن دوستپسر به من زدند، تحقیرم کردند، و حتی چند بار برادرم من را کتک زد. پدر و مادرم هم دفاعی از من نکردند.»
او با ناامیدی به فکر رفتن به خانه مادربزرگش در شهرستان افتاد. «اما نعیم گفت که حتماً دوباره من را برمیگردانند و پیشنهاد داد چند روزی پیش او و مادرش بمانم. چون به او علاقهمند شده بودم، قبول کردم. صبح زود وقتی همه خواب بودند، با مقداری وسایل و طلا از خانه فرار کردم و به شهریار رفتم.»
وقتی نعیم به استقبالش آمد، مهسا متوجه شد که او بسیار بزرگتر از ۱۹ سال سن دارد. «مجبور بودم همراهیاش کنم. وارد اتاق نگهبانی یک ساختمان شدیم. او گفت مادرش شب برمیگردد. اما رفتارهای آزاردهندهاش شروع شد؛ مدام سعی میکرد به من نزدیک شود. ظهر که از اتاق بیرون رفت، دنبالش رفتم و شنیدم که با دوستش در حال هماهنگی بود. از واژههای زشت استفاده میکرد و گفت "کیس خوبی گیر آورده". خیلی ترسیده بودم. بدون حتی کفش و وسایلم، از آنجا فرار کردم و خودم را به اینجا رساندم. حالا از فرارم به شدت پشیمانم.»
این نوجوان در خانوادهای با پدر و مادر نسبتاً حامی اما با سبک فرزندپروری مستبدانه بزرگ شده است. تبعیض، دخالت در امور شخصی، و ندادن حق انتخاب باعث ایجاد خلأ عاطفی در او شده. همین خلأ، مسیر آشنایی با فردی نامناسب را هموار کرده است.
فرار از خانه، در اصل اقدامی برای دوری از فضای نامطلوب خانوادگی است و معمولاً از سر ناآگاهی صورت میگیرد، نه از قصد قطع ارتباط دائمی با خانواده. در این پرونده نیز مهسا به دنبال راهی برای شنیده شدن و کسب آزادیهای ساده بود.
فردی:
اعتمادبهنفس و عزت نفس پایین
ضعف در جرأتمندی
نداشتن حامی عاطفی
برآورده نشدن نیازهای احساسی
خانوادگی:
سبک فرزندپروری مستبدانه
رابطهی سرد والدین
تبعیض بین فرزندان
عدم محبت کافی
اجتماعی:
عادیانگاری فرار از منزل
کمبود آگاهی نسبت به پیامدهای فرار
برخوردهای نادرست با مشکلات نوجوانان
پیشگیری اولیه:
آگاهسازی نسبت به خطرات فرار از خانه
تولید محتوای آموزشی برای نوجوانان
تشویق به گفتوگو و گوش دادن بدون قضاوت
استفاده از خدمات مشاورهای
آموزش مهارتهای کنترل هیجانات و حل مسئله
پیشگیری ثانویه:
انجام مصاحبه انگیزشی
درمان افکار منفی
مشارکت در فعالیتهای مثبت
دوری از انزوا
پیشگیری ثالثیه:
مراجعه به موقع به مشاور برای اصلاح سبک زندگی
مراقبت و همراهی تا بازگشت به وضعیت متعادل
ایجاد احساس درکشدگی و همدلی
گوش دادن فعال و تخلیه هیجانی
تلاش برای بازگشت فرد به خانه در فضایی امن
تولید برنامههای پیشگیرانه توسط صداوسیما با همکاری نیروی انتظامی
پیگیری وضعیت نوجوانان پس از بازگشت به خانه
استقرار مشاوران متخصص در مدارس برای آگاهیبخشی به دانشآموزان
تقویت توکل و خودباوری از طریق آموزشهای دینی
آموزش مهارت حل مسئله
ایجاد فضای امن برای گفتوگو
توضیح پیامدهای اعتماد نابهجا و فرار از خانه