ماکیاولی؛ اندیشمندی که سیاست را از اخلاق جدا کرد

عصر ایران شنبه 13 اردیبهشت 1404 - 11:36
نویسنده‌ای بود که هم برای شاهان نوشت و هم برای جمهوری‌خواهان؛ هم نگران آزادی بود و هم مشاور قدرت. در یک کلام، ماکیاولی مردی بود که سیاست را از رؤیا بیدار کرد. شاید تلخ، اما بیدار.

    عصر ایران؛ بانو بیدرانی - امروز - سوم ماه مه- زادروز  نیکولو ماکیاولی است. او در سال ۱۴۶۹ در فلورانس، یکی از مهم‌ترین شهرهای ایتالیا در عصر رنسانس، به دنیا آمد.  در دوره‌ای چشم به جهان گشود که ایتالیا بیش از آن‌که کشوری یک‌پارچه باشد، مجموعه‌ای از دولت‌شهرهای مستقل و گاه رقیب بود.

  آن محیط پرآشوب، در کنار فروپاشی نظم قرون وسطی و طلوع نوزایی، بستری مناسب برای شکل‌گیری اندیشه‌هایی تازه فراهم کرد؛ اندیشه‌هایی که خود ماکیاولی بعدها با قدرت بیان و جسارت بی‌مانند، آن‌ها را در مرکز توجه سیاست‌ورزان و متفکران قرار داد.

  ماکیاولی در خانواده‌ای اهل کتاب و باسواد رشد کرد. پدرش یک حقوق‌دان بود و کتابخانه‌ای غنی داشت که ذهن کنج‌کاو پسر را از کودکی تغذیه می‌کرد. 

  در دوران جوانی، نیکولو وارد خدمات دولتی جمهوری فلورانس شد و به‌تدریج به مقام‌های مهمی در دستگاه دیپلماسی رسید. او بین سال‌های ۱۴۹۸ تا ۱۵۱۲ دبیر دوم شورای ده‌نفره‌ی امور جنگ و سیاست خارجی بود، که عملاً او را به یکی از طراحان اصلی روابط خارجی فلورانس بدل کرده بود.

   اما سال ۱۵۱۲ نقطه‌عطف زندگی ماکیاولی بود. با بازگشت خاندان مدیچی به قدرت و سرنگونی جمهوری فلورانس، ماکیاولی از کار برکنار شد، بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت. هرچند به‌زودی آزاد شد، اما دیگر اجازه بازگشت به عرصه قدرت را نیافت. او به روستایی در حومه فلورانس عقب‌نشینی کرد و در همان دوره، مهم‌ترین اثر خود یعنی شهریار (Il Principe) را نوشت.

ماکیاولی کتاب شهریار را در سال ۱۵۱۳ نوشت ولی کتاب نخستین بار در ۱۵۳۲ منتشر شد.  شهریار کتابی است که حتی کسانی که آن را نخوانده‌اند، نامش را شنیده‌اند. اثری که نام ماکیاولی را تا امروز با مفهوم "سیاست بی‌رحمانه" یا حتی "ریاکاری سیاسی" گره زده است. اما این برداشت یک‌سویه و تا حدی ناعادلانه است.

   ماکیاولی در شهریار، به‌جای آن‌که سیاست را آموزگار اخلاقی انسان‌ها بداند، سیاست را آن‌گونه که در جهان واقعی عمل می‌کند به تصویر کشید. او معتقد بود که یک فرمانروا برای حفظ دولت، گاه باید بتواند از دروغ، فریب یا خشونت استفاده کند؛ نه از سر خباثت، بلکه از سر ضرورت.

   نکته‌ای که ماکیاولی را متمایز می‌کند، جدا کردن سیاست از اخلاق مسیحی است. در قرون وسطی، پادشاه خوب کسی بود که اخلاق‌مدار و مؤمن باشد؛ اما ماکیاولی گفت فرمانروای موفق کسی است که ثبات دولت را تضمین کند، ولو به قیمت زیر پا گذاشتن برخی فضیلت‌های شخصی.

  او نوشت: "انسان‌ها باید یا مورد نوازش قرار بگیرند یا در هم شکسته شوند... زیرا اگر تنها اندکی مجروح شوند، می‌توانند انتقام بگیرند، اما اگر نابود شوند، دیگر چنین امکانی ندارند." این جملات، با وجود تلخی‌شان، از عمیق‌ترین تحلیل‌های واقع‌گرایانه درباره قدرت‌اند.

  شهریار، برخلاف ظاهر خشک و سردش، محصول ناامیدی عمیق ماکیاولی از سقوط جمهوری و غلبه نیروهای بیگانه بر ایتالیا بود. او این کتاب را نه برای آموزش دیکتاتورها، بلکه به امید بازسازی یک دولت نیرومند ایتالیایی نوشت. 

  شاید در ذهن او، خاندان مدیچی می‌توانست آن دولت را بنا کند، اگر تنها می‌دانست چگونه قدرت را به‌درستی اعمال کند. دودمان مدیچی خاندانی اشرافی بود که در قرن پانزدهم غالبا حاکمیت جمهوری فلورانس را در دست داشت. مورخان نوشته‌اند ماکیاولی در نوشتن کتاب شهریار، تا حد زیادی تحت تاثیر نحوه سیاست‌ورزی پیرو مدیچی بود که زمامداری جوان و باهوش و باتدبیر بود و از اواخر قرن پانزدهم (۱۴۹۲) تا پایان دهه اول قرن شانزدهم میلادی، نقش سیاسی پررنگی در تحولات روزگار و محیط خودش ایفا می‌کرد. 

  اما ماکیاولی تنها با شهریار شناخته نمی‌شود. او در گفتارهایی بر ده کتاب اول تیتوس لیویوس (Discorsi), اندیشه‌هایی عمیق‌تر و حتی دموکراتیک‌تر را مطرح می‌کند. در این اثر، او جمهوری روم را الگوی یک نظام حکومتی موفق می‌داند و بر نقش مردم، نهادها و تعادل قوا تأکید می‌کند. این‌جا ماکیاولی را نه یک مشاور شهریار، بلکه یک جمهوری‌خواه تمام‌عیار می‌بینیم.

   "گفتارهایی بر ده کتاب..." در مقایسه با "شهریار" کتاب عمیق‌تری است. ماکیاولی در شهریار آنچه هست را توصیف می‌کند، اما در گفتارها آنچه باید را. او شهریار را با شتابزدگی اما گفتارها را طی چند سال با تامل کافی نوشت. اما به هر حال، ماکیاولی با کتاب شهریار به شهرت جهانی و تاریخی رسیده است. 

   زندگی شخصی ماکیاولی با دشواری‌هایی همراه بود. او هرگز دوباره به قدرت بازنگشت و سال‌های پایانی عمر را در فقر نسبی گذراند. با این حال، تا آخر عمر نوشت و اندیشید. در سال ۱۵۲۷، اندکی پس از حمله ارتش امپراتور شارل پنجم به رم و فروپاشی نظم سیاسی ایتالیا، ماکیاولی درگذشت؛ بی‌آن‌که بداند روزی نامش نه‌تنها در ایتالیا، بلکه در تمام فرهنگ سیاسی غرب طنین‌انداز خواهد شد.
 
   ماکیاولی نماد نوزایی تفکر سیاسی در دوران مدرن است. او نخستین متفکری بود که سیاست را از قید آموزه‌های الهی و خیال‌پردازی‌های اخلاقی رها کرد و به عرصه تجربه، واقعیت و عمل بازگرداند. اگر ما امروز از "سیاست واقع‌گرایانه" سخن می‌گوییم، پایه‌های این نگرش را ماکیاولی گذاشت. 

   نام ماکیاولی در زبان انگلیسی (Machiavellian) تبدیل به صفتی برای توصیف رفتارهای حیله‌گرانه شد، اما این تنها یکی از وجوه تفکر سیاسی پیچیده‌ی اوست. ماکیاولی در کتاب شهریار در واقع سیاست را از اخلاق فردی جدا می‌کند و معتقد است که "اخلاق حاکمان" اساسا نمی‌تواند به‌تمامی شبیه اخلاق فردی باشد. 

   او نویسنده‌ای بود که هم برای شاهان نوشت و هم برای جمهوری‌خواهان؛ هم نگران آزادی بود و هم مشاور قدرت. در یک کلام، ماکیاولی مردی بود که سیاست را از رؤیا بیدار کرد. شاید تلخ، اما بیدار.

   ماکیاولی نهایتا جمهوری‌خواه بود ولی کتاب شهریار را در زمانه‌ای نوشت که جمهوری‌های ایتالیا نیازمند یک حاکم مقتدر بودند. هم از این رو او یک پادشاه مقتدر و زیرک را بهتر از هرج‌ومرج می‌دانست و در واقع معتقد بود در چنان شرایطی، وقت و امکان کافی برای تاسیس بهترین نوع حکومت و روی کار آوردن بهترین حاکمِ ممکن، وجود ندارد.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.