برترینها: رسول بهروش با انتشار یادداشتی با عنوان «روح پرسپولیس» در اینستاگرام خود نوشت: این روزها شایعه جدایی امید عالیشاه از پرسپولیس، بیش از هر زمان دیگری قوت گرفته؛ خبری که صحت و سقمش هنوز روشن نیست. البته که در فوتبال حرفهای، نهایتا باید به اراده کادرفنی احترام گذاشت، اما حقیقتا باعث تعجب خواهد بود، اگر تصمیم کارتال عبور از عالیشاه باشد. کاپیتان پرسپولیس در این سالها جزو نفرات کلیدی تیم بوده و حتی همین امسال هم نتایج سرخپوشان با او و بدون او قابل مقایسه نیست . اصلا بزرگترین پیروزی خود اسماعیل مدیون همین بازیکن است؛ وقتی جنگجویی عالیشاه باعث شد او توپ را گوشه زمین خودی از بازیکن استقلال بگیرد و حمله خطرناک حریف را به خطای پنالتی برای قرمزها تبدیل کند. البته که هر آمدنی، رفتنی دارد؛ با این حال به نظر میرسد کاپیتان سیوسه ساله پرسپولیس، از نظر فنی هنوز توانایی ادامه کار را دارد، مخصوصا که او برای تیمش، چیزی فراتر از یک بازیکن معمولی بوده است.
شاید بهترین تعبیر در مورد امید عالیشاه، «روح» پرسپولیس باشد؛ آخرین بازمانده از نسل طلایی سرخپوشان، کسی که پیراهن پرسپولیس به بدنش چسبیده و با تنپوشی جز آن قابل تصور نیست. همه هویت امید همین بوده. او نه مدل است، نه بلاگر، نه خواننده و بازیگر است، نه کاسب و تاجر، نه خودش را در بوق کرده و نه مهمان تکراری رئالیتیشوهای تهوعآور شده. عالیشاه دوازده سال، بدون هیچ شغل و دغدغه دیگری فقط بازیکن پرسپولیس بوده؛ یکی که تیمش را مثل پاره تن دوست دارد. این را آن دندان معلق در هوا شهادت میدهد، وقتی وسط مصدومیت دلخراش بازی با الریان، خیلیها فکر کردند دیگر عالیشاه را در زمین فوتبال نخواهند دید. او این سالها نیمکتنشین رهگذرهای زیادی بوده، اما هر وقت نوبتش شده، بیغرولند همه وجودش را گذاشته؛ مثل دربی فینال جام حذفی که با نیم ساعت بازی، امضای خودش را پای دبل قهرمانی انداخت.
دوازده سال است علیرضا جهانبخش قصه تکراری پیچاندن پرسپولیس و لژیونر شدنش را با آب و تاب به رسانهها میفروشد و گویا حالا هم در لیست خرید قرمزها قرار گرفته. نصف بازیکنان همین تیم، دورهایشان را جاهای دیگر زدهاند و برگشتهاند؛ از چین و پرتغال و روسیه تا لهستان و قعرنشین لیگ قطر. عالیشاه اما همیشه اینجا بوده؛ بیوسوسه و منت. آنقدر راحت امضا کرده که حتی تمدید کردنش هم هیچوقت خبر مهمی تلقی نشده. شاید هم یکی از نامرادیهای روزگار ما همین باشد؛ کجفهمها آدم در دسترس را «ارزان» حساب میکنند. به قول علی حاتمی در اثر درخشان مادر: «آنقدر نزدیک بود که نمیدیدمش من غافل. مثل پلک چشم»!