به گزارش خبرنگار مهر، از ۱۵ اردیبهشت تا ۲۴ اسفند، به فاصله ۴۰ روز مانده تا روز غدیر، بنا داریم هرروز یک شعر از شاعران معاصر و نیز شاعران بزرگ زبان فارسی درباره امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) و روز غدیر بخوانیم.
در نهمین شماره از پرونده «غدیریه در شعر فارسی» سراغ محمدسعید میرزایی میرویم که هم از سرآمدان غزل امروز است و هم از شاعران آئینی پرکار.
در ادامه غزل غدیری محمدسعید میرزایی را با هم میخوانیم؛
*
خدا جلال دگر داد، ای امیر، تو را
که داد از خم کوثر، می غدیر، تو را
امیر! دست تو را دست عشق بالا برد
که اهل کوفه نبینند سربهزیر تو را
جهان به سجده در افتاد و عرشیانِ خدای
به احترام نشاندند بر سریر تو را
کلید سلطنت و گنج عافیت با توست
که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را
ز جور خلق، پیمبر ز پای میافتاد
اگر نداشت به هر عرصه دستگیر تو را
پناه پیری و نانآور یتیمانی
چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را؟
تو کیستی؟ که تو را عرش، خاک راه امّا
به خوابگاه، یکی بافهی حصیر تو را
تو کیستی؟ که نمازت دمی شکسته نشد
اگرچه بود به پا، زهرخورده تیر تو را
یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد
چگونه بود مگر رَحم بر اسیر تو را؟
ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند
که خواندهاند همه در تب کویر تو را
به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت
کسی که دید در آئینهی غدیر تو را