محمد فاضلی متنی را قرائت کرد که در بخشی از آن آمده بود: «لحظاتی در تاریخ هر ملتی هست که آدمها در این لحظات کم میآورند. در این لحظات ایستادگی کردن به رغم همه ناخرسندیها سخت است. زمین و زمان تو را به دست کشیدن، بس کردن، کار نکردن، به انتظار نشستن، دل بریدن و اکتفا کردن به شکایتهای خرد و درشت فرامیخوانند. جامعه، بالاخص آدمهای موثرش در چنین لحظاتی به آدمهایی نیاز دارند که دلیلی برای ماندن، نغمهای برای خواندن و نوتیفی برای تکرار کردن در موسیقی زندگی باشند تا رنج به کشیدنها معنا دهند و نگذارند استیصال مایه اصلی موسیقی زندگی شود. در چنین لحظاتی بالاخص وقتی رنگ تاریخ برای وطنت تیره و دنیای غربی هم هست که بر جهان چیره شده و تو میهن و میراثش همه در نسبت با آن سنجیده میشوید و کسانی هستند که تو را بی توشه و بی میراث میخوانند، باز هم نیاز است آدمهایی باشند که وجودشان دلیلی باشد بر اینکه تو ریشه داری و برگی هستی که بر ریشه و تنهای عظیم رستهای و خودت میتوانی ریشه شوی.
این آدمها تو را به مبارزه کردن، تسلیم نشدن و گیر نکردن در همه روایتهای گذشتهنگر یا گذشتهسوز فرا میخواند. بودنشان نماد ظرفیت زندگی خلاق بیخشونت است. این آدمها خواه سیاستمدار، هنرمند، فعال اقتصادی، کنشگر اجتماعی، دانشمند یا ورزشکار، نقشی فراتر از حرفه دارند. آنها با حضور، اندیشه و عملشان سنگینی لحظههای دشوار تاریخ را سبکتر میکنند و در برابر تاریکی عثرتهای ساختاری امید میسازند. هدفم ستایش بیچونوچرا یا فراتر بردنشان از نقد نیست، بلکه تاکید بر این ضرورت است که هر جامعهای برای دوام به کسانی نیاز دارد که دیگران را از ملال عبور دهند، به خلاقیت جان بخشند، اصالت را معنا و ریشهداری را تصویرسازی کنند، شجاعت شکوفا در ظرف زمان و مکان باشند و در سایه رندی و شرافت، بذر ساختن بکارند. این آدمها جدا از آثاری که پدید میآورند و میراثی که به جامعه میگذارند ارزش و کارکرد اجتماعی دارند.»
در بخش پایانی این متن آمده بود: «آقای حسین علیزاده! ممنون که ۷۴ سال چنان الهامبخش زیستهای که جمعیتی به احترامت اینجا گرد آمده. میلیونها نفر هنرت را شنیده و ستوده و بیشماران از اصالت و زیبایی مواجههات با موسیقی و فرهنگ و جامعه ایران الهام گرفتهاند. عمرت دراز باد، عزتت افزون و میهنت آباد تا در بینهایت آینده بیشمار ایرانیان چون تو بر این خاک ببالند و بسازند.»
بابک خضرایی، موسیقیدان و نوازنده، نیز در بخشی از برنامه گفت: من این افتخار را داشتهام که چند بار درباره استاد بزرگوارمان و خورشید موسیقی ایران، حسین علیزاده، صحبت کنم. همه آن چیزی که میخواهم درباره حسین علیزاده بگویم، این است که علیزاده به هیچکس مانند نیست. علیزاده میراثدار سنت موسیقی ایران و شاگردی کرده نزد استادان بنام و حامل دانشهای موسیقی است. علیزاده آماده آموختن همیشه و از همهکس است. او تکنیک نوازندگی در ایران را بهطور کلی ارتقا داده است. علیزاده ذهن روشن و باز دارد و حاصل این، آهنگسازی است که هم روی کاغذ آهنگسازی میکند و هم روی ساز و احتمالا تعداد این نوع از آهنگسازان در ایران خیلی کم باشد.
در هر ژانر و گونه، از موسیقی کودک تا فیلم، در سنتیترین شیوهها تا موسیقی مدرن و موسیقی فیلم، آثار درخشان خلق کرده است. او بارها از یک ساز تنها تا یک ارکستر کامل موسیقی، موسیقی خالص غیرآوازی پدید آورده است؛ آن چیزی که شاید بزرگترین نیاز موسیقی ایران در ۱۰۰ سال گذشته بوده باشد که عمدتا زیر سایه یا تحت شعاع موسیقی آوازی است. علیزاده الگوهای ساده ریتمیک موسیقی ایران را که نتیجه قرنها فشار اجتماعی است، به چالش کشیده است و نمونههای بسیار خلاق و متعدد پدید آورده است. او بیش از ۵۰ سال استاد بی بازنشستگی بوده، حتی سالهای کوتاهی که در ایران نبوده، سایهاش بر موسیقی ایران بوده است. بهتر است بگویم او ۵۰ سال آبروی موسیقی ایران بوده است. علیزاده بهنوعی نوآور یا صفشکن است. علیزاده وقتی میخواهد به شیوه قدما برای فیلمی مانند «دلشدگان» تصنیف بسازد که هم قاجاری باشد و هم مردم دوست داشته باشند، حتی آنجا هم نمیتواند نوآوری نداشته باشد.
حسین علیزاده نیز در پایان این برنامه و پس از اتمام سخنرانیها گفت: من در عمر خود اینقدر خجالت نکشیده بودم؛ چون خیلی اسم من آمد و بچههایی که من را میشناسند، میدانند در این موارد خیلی خجالتی هستم. شاید هر کدام از شما جای من باشید، احتمالا آب شوید و در صندلی خود بروید. البته در این حالت یک چیز دیگر هم سراغ آدم میآید که خیلی زیباست؛ به هر حال کار ما هنرمندان زیبایی به وجود آوردن است و تا زیبایی را حس نکنیم، تا زیبایی را تنفس نکنیم، نمیتوانیم به وجود بیاوریم. این شانس برای خیلیها هست که حتی از دوران کودکی زیبایی را میبینند.
این هنرمند ادامه داد: در این جمع اشخاص زیادی را داریم که با زیبایی بزرگ شدند و بعد فکر کردند که باید زیبایی بیافرینند تا آن چیزی را که از کودکی حس کردند، بازگو کنند. زیبایی که اینجا گاه از تکراری زیاد موجب خجالت میشد، تخیل است. تمام کسانی که در هنر تخیل کردند، میدانند که این حال همانند این است که آرزوهای خود را برآورده کنید. آرزو این نیست که شما چیزی را که نداری بخواهی، بلکه خلق کردن است. درحقیقت یاد میگیرید که تمام عمر همیشه آرزو کنید؛ همانند این است که تمام عمر عشق میخواهید، صلح میخواهید، شعور میخواهید و جامعهای میخواهید که سرشار باشد. ما هنرمندان ایران که در ایران زندگی میکنیم و هنردوستانی که بدون آنها زندگی و کار برای ما معنا نداشت، برایمان کار متفاوتتر است؛ زیرا باید ثابت کنیم آنچه میخواهیم باید باشد.
او گفت: خوشحالم در این تاریخ، اینجا ایستادم و از زمان گذشتهای صحبت میکنم که میتوانست همه چیز بازدارنده باشد؛ چون شعور و شوقش وجود نداشت. در دنیا فقط ایران و افغانستان هستند که درباره بود و نبود موسیقی صحبت میکنند. امروز این همه آدم اینجا نشسته که شادابی چهره آنها مدیون خود شماست که چقدر از موسیقی دفاع کردید. هستند هنرمندانی که حتی جان خود را برای حفظ موسیقی گذاشتند. آنها ترور نشدند ولی در واقع شدند؛ یعنی همان هنرمندان و همکارانی که زود از دنیا رفتند یا افسرده شدند و کار نکردند، در اصل ترور شدند. قرار نبود اینقدر زود ما را ترک کنند، ولی آرزوهای برآوردهنشده طاقت بعضیها را سر میبرد.
علیزاده همچنین گفت: امری که خیلی جالب است، این است که ما آمدهایم زندگی بیافرینیم، ما آمدهایم که انرژی داشته باشیم. این نیست که خسته شویم یا مثلا بگوییم حالا پیر شدیم. زمانی هست که نفس آدم میرود و دیگر نیست ولی پیر نمیشوی؛ چون ما با مقولهای سروکار داریم که هر لحظه جوانتر میشویم.
علیزاده تصریح کرد: به یاد ندارم در کارم هیچوقت مشقت کشیده باشم؛ یعنی من خیلی زود فهمیدم که در کجا زندگی میکنم. جزو روشنفکرانی نبودم که غافلگیر شوم، حال اگر که روشنفکر باشم، البته بعضی موقعها میگویم خدا کند نباشم.
این هنرمند افزود: به هرحال هیچوقت در تمام عمرم در ایران غافلگیر نشدم. همیشه در نگاه ساده خودم به جامعه، شرایط آن را درک میکردم. اتفاقات سیاسی را تا حدودی درک میکردم و غافلگیر نمیشدم. در نهایت نتیجه آن حجم از لجاجتی که نسبت به موسیقی نشان داده شد، این شد. جلوی نگاه و آرزوی هنرمند را هیچکس نتوانسته بگیرد؛ زیرا نمیتوان مانع دل و ذهن شد. این چیزی است که من از استادان خود، جامعه و پدر و مادرم یاد گرفتم و باعث شد امروز که مقابل شما ایستادم احساس خرسندی کنم و اصلا احساس نمیکنم سالهای طولانی گذشته است. فرمولهای جامعه مشخص است و تمام آن را عشق تعریف میکند. عشق وقتی هست به ظاهر شکستخوردهای اما در درون پیروزی! امشب شب من نیست شب همه شماست.