همشهری آنلاین- سحر جعفریانعصر: نورونهای محمدحسن از جمله آن نورونهای تنبل یا آسیبدیدهای هستند که از بدو تولد او به بهانه جهش ژنتیکی که اتفاق افتاد، دل و دماغ آینهای عمل کردن (درک، آموزش و فعالیت بر پایه مشاهده) را از دست داده و اُتیسم در او پدید آوردند. اختلالی که خفیفترش در نورونهای یکی مثل عرشیا هم وجود دارد. با این تفاوت که تشخیص اتیسم در عرشیا به سنین بزرگسالی او رسید. یا کسی دیگر مثل آرمان که دانشجوی بسیار باهوشیست اما هنوز نمیداند دستهای چِرک و کثیف را باید شست. و خیلیهای دیگر که همه روزهای کودکی، نوجوانی و جوانی تا میانسالی حتی از برخی علایم آشفتگی و پریشانی روانی رنج برده بی آنکه بدانند این از دردِ نورونهایشان است نه از سر عادت و یا خلق و خوی ارثی. گروهدرمانی یکی از موثرترین نسخهها برای بهبود حال و احوالِ نورونهایی این چنین است که مائده بهرادمهر (پرستار و کارشناسارشد توانبخشیشناختی)، سیمین ابوطالبی (گفتار درمانگر و کارشناسارشد توانبخشیشناختی) و رضا خامکی (کارشناسارشد توانبخشیشناختی) از سال ۱۴۰۱ ضمن راهاندازی گروهی علمی-بالینی به آن مشغولند.
در تدارک درمانِ نورونها
کمی دیگر، عقربههای ساعت به وقت تیمتراپی میرسند؛ ۱۶:۳۰. خانم منشی، صندلیها را با وسواسی معمولی نه از آن وسواسهای اُسیدی (اختلال وسواس فکری-عملی) میچیند. در همین لحظه، مائده بهرادمهر مشغول نوشتن چیزهایی روی تخته شیشهای کُنج اتاق است: «بهنام خدا...جلسه پنجم...محمدحسن، آرمان، عرشیا...». سیمین ابوطالبی وسایل روی میز پذیرایی را سر و سامان میدهد و دست آخر، دیس و کاسه شیرینی و شکلاتها را از روی آن برمیدارد: «شکرِ فراوریشده این جور خوراکیها، سودی ندارد و فقط تمرکزِ نیمبند گروه را از بین میبرد. جلوی دستشان نباشد، بهتر.» رضا خامکینیز در اتاقی دیگر نشسته و طرحها و اهداف جلسه پیشرو را مرور میکند: «اول؛ اتفاقات و تکالیف جلسه قبل را دوبارهخوانی میکنیم، دوم؛ با تکنیک رولپِلِی (ایفای نقش با هدف آموزش و تمرین) نه گفتن را یادشان میدهیم، سوم؛ چگونه چین دادن به ارتباطات اجتماعیشان را آموزش میدهیم و چهارم؛ با تلفظ و معنی چند کلمه جدید آشنا میشوند.» موضوع رولپلی را روز گذشته هر سه تای آنها در شور و مشورت با هم طراحی و تایید کردهبودند: «دستفروشی اصرار به فروش جنسی غیرضروری و گران به درمانجویانِ گروه دارد...».
جمعنشینیِ نورونهای معمولی و غیرمعمولی
همین که خانم منشی در را باز میکند محمدحسنبیتعارف و تکلف داخل میشود: «سلام...زود اومدم؟» پشتبندش صدای بهرادمهر به گوش میرسد: «مثل همیشه، آنتایم و با دیسیپلین هستی». محمدحسن، جوانیست خوش قد و قامت با سر و رویی مرتب که اگر نبود کلیشه حرکتیاش (تکان دادن بدن به عقب و جلو) کمتر کسی از اوتیسیتیک بودن او خبر میشد. تا او پشت به کاناپه دهد، نفر بعد، از راه میرسد؛ عرشیا نیز بزرگسال است و درگیر نشانگان آسپِرگِر (اختلالی از طیف اتیسم). اختلالی نهفته که حتی خود عرشیا هم تا مدتها پیش، از ابتلایش مطلع نبود. فقط، گاهی اگر متوجه برخی علایم رفتاری در خود میشد همگی آن علایم را میگذاشت پای یک جور بداخلاقیِ ارثی که اغلب، خانواده و اقوام میگفتند ژناش از میرزاباقر خدابیامرز (پدربزرگ پدری) به او رسیدهاست! نفر سوم، آرمان است؛ چهارشانه با دست و رویی سیاه از روغن و گریسهایی که معمولا همه وقت کنار دستش است چون همه وقت در کار تعمیر لوازم الکترونیک است. رادیوضبط قدیمیاش را نیز همراه دارد مثل این ۵سال اخیر که آن را لحظهای از خود جدا نکرده حتی موقع خواب. آرمان با همه غیرمعمول بودن در رفتار و گفتار، هوش بالایی دارد و سال دوم دانشگاه رشته الکترونیک است. کمی دیگر، باقی اعضای گروه نیز میرسند.
وسواس و حساس یا شاید هم اُتیسم
قانون شماره یک گروه به فلوتِ چوبی و نوبت صحبت کردن مربوط میشود: «کسی بخواهدحرفبزند اول باید فلوت چوبی رادستش بگیرد. اینطوری هم همهمه و هیاهو اتفاق نمیافتد و هم کسی توی حرف کس دیگر نمیرود.» شغل نخست مائده بهرادمهر (پرستاری در بخش آیسییو) بیتناسب با مهربانیهایش که ناخودآگاه، پیشکش درمانجویان گروه میکند، نیست: «آرمان، یه چالشِ آب و کَفی، بِریم؟...چالش جنگ با لشکر سیاهی که رو دستات اتراق کرده...». بهرادمهر از مرز باریک برخی اختلالات با دیگر اختلالات و حتی سلامت روان میگوید که یکی از انگیزههای اصلی او و دوستانش در راهاندازی گروه علمی-بالینی است: «گاهی فکر میکنیم کسی اِیدیاچدی (کمتوجهی-بیشفعالی) دارد در حالی که با بررسی و غربالگری تخصصی مشخص میشود دچار طیفی از اتیسم است...طیفهایی که پنهانند و بسیاریشان ممکن است تا بزرگسالی افراد شناسایی نشوند. بزرگسالانی به ظاهر معمولی ولی با نشانههایی غیرمعمولی.» ابوطالبی هم که درس و تجربه گفتار درمانی خوانده و اندوخته، حواسش پیِ درستی هِجاگویی کلماتِ درمانجویان میدود: «درمانجویی داشتم حدودا ۷۰ ساله که در اثر تصادف، بخشی از سلولهای عصبی مغزش آسیب دیدهبود. طوری که از تسلط کاملش به ۴ زبان مختلف فقط چند کلمه فارسی یاد داشت.» خامکی از کُنش و واکنش درمانجویان که این دوره همگی آقا هستند، یادداشت برمیدارد: «پریدن وسط حرف دیگران، کمی دمانس (زوال عصبی یا عقل)، پرش افکار، لغزش کلامی، شینگری و ناتوانی در فهم رفتارهای گوناگون افراد اگر به صورت پکیج باشد میتواند تشخیصی از اتیسم باشد.»