اگر این روزها در مکان سفر کنیم به کوفه و در زمان سفر کنیم به سال ۶۱ قمری، با اوضاعواحوال ملتهبی روبهرو خواهیم شد. عبیدالله بن زیاد به کوفه رسیده است و با هر روش در حال سرکوب نهضت مسلم است. مسلم اسم نمادینی است. او نماینده نهضتی است که حرفش این است: نمیتوان مسلم بود و در بیعت یزید ماند. نمیتوان مسلم بود و نسبت به حقیقت «علی الإسلام السلام» بیتفاوت ماند. نمیتواند مسلم بود و به یاری پسر پیامبر برنخاست. نمیتوان مسلم بود و زیر بیرق مسلم بن عقیل جمع نشد.
اوضاع کوفه اما ظاهراً نه به نفع مسلم است و نه به نفع اسلام. کسی به کوفه آمده که میداند چگونه زنان را تطمیع کند و مردان را تهدید؛ مردی که در فریب هنرمند است؛ ابلیسی است از طایفه انس که با نشان دادن گندمی دروغین، کوفیان را از بهشت یاری سیدالشهداء بیرون میکند. او اما آنهمه زکاوتمند نیست که بداند در پازل هدایتگری خدا، ابزاری است در شکلگیری شکوهمندترین نهضت انقلابیای که تاریخ به خود دیده و خواهد دید. چند شب دیگر، مسلم خود را در مسجد کوفه یکه و تنها میبیند؛ حتی یک مرد کنار او نخواهد ماند. آن شب و در آن مسجد، اسلام تنها شد.
اگر این روزها در مکان سفر کنیم به تهران و در زمان سفر کنیم به سال ۶۷ شمسی، بازهم با اوضاع و احوال خاصی روبهرو خواهیم شد. جامعه در خوف شنیدن خبری است که نمیخواهد آن را باور کند. اما وقتی این خبر نهایتاً به گوش مردم رسید، بزرگترین تشییعجنازه تاریخ رقم خورد. مردم به تشییع چه کسی آمده بودند؟ یک مسلم. کسی که نمیتوانست در برابر خیانتهای ملی و دینی طاغوت زمان ساکت باشد و همچنان خود را مسلم بداند. کسی که نمیتوانست برای سیدالشهداء علیهالسلام اشک بریزد و در برابر دینزدایی، وطنفروشی و مزدوری حکومتی دستنشانده، سر کج کند و به فعالیتهای حوزویاش مشغول باشد.
مسلم بودن آداب دارد. این تمام حرف روحالله بود. اساس انقلاب امام خمینی نه در برابر شاه بود و نه در برابر آمریکا حتی. انقلاب امام در وهله اول در برابر اسلامِ بدون تمامیت بود؛ همان نوع اسلامی که امروز اسلام سکولار میخوانیمش و گاهی اسلام آمریکایی. امام کسی را مسلم میدانست که دینش در مناسبات زمانی و مکانی تبلور داشته باشد. اسلامی که بهترین نام برای آن اسلام عاشورایی است و اَبَر شاهکار روح خدا نه در امحای حکومت طاغوت، که در احیای اسلام عاشورایی بود.
نویسنده : جواد شاملو