عطش معنا، زخم ابتذال !

الف یکشنبه 11 خرداد 1404 - 15:45

در روزگاری که جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگری به روایت‌های اصیل، معناگرا و کیفیت‌محور نیازمند است، رسانه‌های تصویری، به‌ویژه تلویزیون و پلتفرم‌های نمایش خانگی، وظیفه‌ای مضاعف برای پاسخ به این عطش بر دوش دارند. اما «اجل معلق»، نه‌تنها به این نیاز پاسخ نمی‌دهد، بلکه با بی‌رحمی تمام، زخمی عمیق بر پیکره فرهنگ و شعور مخاطب ایرانی وارد می‌کند. این سریال، بیش از آنکه یک اثر نمایشی باشد، بیانیه‌ای است از آشفتگی، بی‌مسئولیتی و سقوط اخلاقی در هنر امروز ما.

رضا عطاران؛ اسطوره‌ای که خود را واژگون می‌نویسد

رضا عطاران، بازیگری که روزگاری با آثار ماندگارش مانند «خانه به دوش» و «بزنگاه» استانداردهای تازه‌ای برای کمدی تلویزیونی تعریف کرد، در «اجل معلق» حضوری دارد که نه‌تنها میراث هنری‌اش را تهدید می‌کند، بلکه نوعی خودویرانگری هنری است. تماشای عطاران در این سریال، تماشای سقوط یک اسطوره است؛ سقوطی که نه از سر ناتوانی، بلکه از سر بی‌اعتنایی به شأن و جایگاه هنرمند رخ می‌دهد.

در این اثر، عطاران نه‌تنها نقش‌آفرینی درخوری ندارد، بلکه گویی آگاهانه در حال امضای وارونه‌ای بر کارنامه درخشان خود است. او که روزی با هوشمندی و ذکاوت، مرزهای طنز را جابه‌جا می‌کرد، اینک گروگان فیلمنامه‌ای بی‌جان و کارگردانی بی‌هویت شده است. بازگشت او در «اجل معلق»، نه بازگشت یک قهرمان، که عقب‌گردی تلخ و تأسف‌بار است؛ عقب‌گردی که برای مخاطبان وفادارش، چیزی جز حسرت و ناامیدی به همراه ندارد.

فیلمنامه؛ آش شله‌قلمکار بی‌مزه

حمزه صالحی، نویسنده‌ای که باید بار روایت را به دوش بکشد، در «اجل معلق» متنی ارائه داده که بیشتر به وصله‌پینه‌ای از پروژه‌های نیمه‌تمام می‌ماند تا یک فیلمنامه منسجم و هدفمند. روایت سریال، نه تنها از ابتدایی‌ترین اصول علیت و انسجام بی‌بهره است، بلکه حتی در خلق موقعیت‌های طنزآمیز نیز کاملاً ناتوان است.

تغییر ناگهانی و بی‌منطق محل کار داوود از یک کارگاه ریخته‌گری به شیشه‌سازی، نه نشانی از خلاقیت دارد و نه ضرورتی دراماتیک را توجیه می‌کند. این تغییر، صرفاً ترفندی سطحی برای تزئین بصری صحنه است که نه با منطق روایی سازگار است و نه حتی به‌درستی در جهان داستانی جا می‌افتد. چنین بی‌توجهی‌ای به ساختار و منطق داستان، بیش از هر چیز، نشانه بی‌احترامی به شعور مخاطب است؛ مخاطبی که امروز بیش از هر زمان دیگری، هوشیار و مطالبه‌گر شده است.

کمدی یا توهین؟ مرزهای اخلاقی فرو ریخته‌اند

اما فاجعه اصلی، در پرداخت بی‌مسئولیت و توهین‌آمیز به مقوله‌هایی چون «اهدای عضو» و مرگ مغزی رخ می‌دهد. در جامعه‌ای که نیاز به فرهنگ‌سازی درباره این موضوع حیاتی بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود، «اجل معلق» با نگاهی سطحی، نادرست و تمسخرآمیز، این مفهوم انسانی و شریف را ملعبه یک شوخی بی‌مایه کرده است.

اینجا دیگر با یک ضعف ساده یا کم‌توجهی طرف نیستیم؛ این نوع برخورد، با انتظار رعایت شرافت حرفه‌ای سازندگان سازگار نیست. لحظاتی که کاسبی اعضای بدن به خنده بدل می‌شود، نه تنها تماشاگر را به تأمل وامی‌دارد، بلکه خانواده‌های اهداکننده را نیز تحقیر می‌کند. این نه طنز است و نه حتی شوخی؛ این، توهین عریان به انسانیت و کرامت انسانی است.

در کنار این، تمسخر و تحقیر افراد گرفتار چاقی مفرط در قالب شوخی‌های سخیف و غیرانسانی، نمونه‌ای دیگر از سطح نازل بینش سازندگان است. این برخورد تحقیرآمیز نه تنها بی‌رحمانه و بی‌مزه است، بلکه بازتابی از ناتوانی فیلم‌نامه‌نویس در یافتن طنزهای هوشمندانه و واقعی است. طنز، زمانی ارزشمند است که بر شانه‌های درک اجتماعی و همدلی انسانی بنا شود؛ نه آن‌گاه که ضعیف‌ترین اقشار، سوژه خندیدن بی‌دلیل و سطحی قرار گیرند.

زبان تصویر؛ بی‌هویتی مطلق، بی‌رمقی کامل

در حوزه تصویر، «اجل معلق» همان‌قدر بی‌رمق و بی‌هویت است که در محتوا. دوربین بی‌هدف، میزانسن‌های تخت، طراحی صحنه و گریم بی‌ذوق؛ همه و همه گواهی است بر اینکه این پروژه، حتی به زحمت یک کار دانشجویی هم نمی‌ارزد. هیچ نشانی از درک بصری یا قاب‌بندی قابل‌تحسین در آن دیده نمی‌شود.

از همه جالب‌تر، همراهی بهرام افشار در مقام طراح پروژه است. گویی نام و عنوان او در افق تیتراژ می‌تواند تضمینی برای کیفیت و همراهی مخاطب باشد. اما حضور او، نه تنها کمکی به کیفیت نکرده، بلکه بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است؛ گویی نام‌ها قرار است جای خلاقیت را بگیرند. در این اثر، هنر نه تنها به سخره گرفته شده، بلکه به ابزاری برای تحقیر مخاطب بدل شده است.

مسئولیت اجتماعی؛ سریال علیه جامعه

در دورانی که رسانه‌ها موظف‌اند با تولیدات‌شان به درک و همدلی اجتماعی کمک کنند، این اثر نه تنها از مسئولیت خود شانه خالی می‌کند، بلکه با بازتولید کلیشه‌های ظالمانه، بدن انسان را دست‌مایه خنده مبتذل می‌سازد. تمسخر افراد به‌خاطر وضعیت جسمانی‌شان، نه طنز است و نه خلاقیت؛ صرفاً نمادی است از تهی‌بودن ذهن سازنده از فهم انسانی، و سقوط اخلاقی اثری که ادعای سرگرم‌کردن دارد اما تنها پیامش، توهین و تخریب است.

این سریال، نه تنها به مسئولیت اجتماعی خود بی‌اعتناست، بلکه با بازتولید کلیشه‌های آسیب‌زا، به گسترش بی‌اخلاقی و بی‌رحمی در جامعه دامن می‌زند. در شرایطی که جامعه نیازمند همدلی و فهم متقابل است، چنین آثاری تنها به تعمیق شکاف‌ها و گسترش نفرت کمک می‌کنند.

اتلاف منابع، اتلاف عمر، اتلاف امید

«اجل معلق» نه فقط یک سریال شکست‌خورده، که بیانیه‌ای است علیه شعور، وقت و احساس مخاطب. این اثر، نه تنها چیزی نمی‌سازد، بلکه آنچه را داریم نیز می‌گیرد: امید به بهبود، اعتماد به هنرمند، و حتی میل به تماشا. اگر قرار است چنین آثاری بر آنتن روند، شاید وقت آن رسیده باشد که ما نیز همچون منتقد فیلم «قصه‌های وحشی» فریاد بزنیم: «گاهی باید اعتماد به نفس بیهوده یک تیم سازنده را نابود کرد… برای حفاظت از چشم و ذهن مردم». 

راه نجات؛ بازگشت به اخلاق و شعور

در روزگاری که هر ثانیه از عمرمان ارزشمند است، تماشای «اجل معلق» نه فقط اتلاف وقت، که خیانت به شعور و احساس خویش است. این سریال را نبینید؛ نه از سر نفرت، که از سر احترام به خود و به هنر. بگذارید این سقوط، آخرین سقوط باشد؛ شاید بیداری‌ای در پی داشته باشد، اگر هنوز امیدی مانده باشد.

تلنگری به سازندگان، تلنگری به جامعه

این یادداشت، نه برای تخریب، که برای تلنگر است؛ تلنگری به سازندگان، به مخاطبان و به همه آنان که هنوز به قدرت و مسئولیت هنر ایمان دارند. «اجل معلق» باید به عنوان نمونه‌ای از آنچه نباید ساخت و نباید دید، در حافظه جمعی ما باقی بماند؛ تا شاید در آینده، شاهد آثاری باشیم که نه تنها به شعور مخاطب احترام می‌گذارند، بلکه به ارتقای فرهنگ و اخلاق جامعه کمک می‌کنند.

اجل معلق، آینه زوال یا فرصتی برای بیداری؟

 «اجل معلق» را باید آینه‌ای دانست که زوال اخلاق و شعور در بخشی از تولیدات نمایشی ما را بی‌پرده نشان می‌دهد. اما همین آینه، می‌تواند فرصتی برای بیداری باشد؛ بیداری سازندگان، مخاطبان و حتی مدیران فرهنگی. شاید وقت آن رسیده باشد که با صدای بلند بگوییم: هنر، مسئولیت است؛ و بی‌مسئولیتی، خیانت به انسانیت.

اگر قرار است هنوز به آینده هنر و رسانه این سرزمین امید داشته باشیم، باید از «اجل معلق» عبور کنیم؛ نه با فراموشی، که با نقد و بازاندیشی. این سریال را نبینید، اما درباره‌اش فکر کنید؛ تا دیگر شاهد چنین سقوط‌هایی نباشیم.

این یادداشت، دعوتی است برای بازگشت به اصالت، اخلاق و شعور در هنر. شاید هنوز دیر نشده باشد.

منبع خبر "الف" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.