نامه هایی که هرگز پست نشدند: نامه ای از زندان به همسر سابق

عصر ایران دوشنبه 12 خرداد 1404 - 17:56
"نامه هایی که هرگز پست نشدند" ، نام ستون جدیدی در عصر ایران است که در آن، زوایایی از زندگی انسان ها در قالب نامه هایی ناشناس نوشته می شوند؛ همه این نامه ها رهاورد تفکر و تخیل اند و امید که بتوانند حسی برانگیزند یا تاملی را.

عصر ایران؛ امیر احسان نگارگر - "نامه هایی که هرگز پست نشدند" ، نام ستون جدیدی در عصر ایران است که در آن، زوایایی از زندگی انسان ها در قالب نامه هایی ناشناس نوشته می شوند؛ همه این نامه ها رهاورد تفکر و تخیل اند و امید که بتوانند حسی برانگیزند یا تاملی را.

نامه اول، "نامه ای به عشق اول" بود و امروز دومین نامه را می خوانیم: "نامه ای از زندان به همسر سابق". شما نیز می توانید به این نامه جواب دهید یا درباره اش حرف بزنید. ما هم زیر همین پست، منتشر می کنیم.

سلام

نمی‌دانم هنوز به یاد من هستی یا نه. من اما ، به یاد تو هستم ؛ امیدوارم هرگز تجربه نکنی ولی آدم که به زندان می افتد، تمام زندگی اش تبدیل می شود به یک سریال و تمام سکانس های فراموش شده، بارها و بارها جلوی چشمانش رژه می روند.  
در این چند ماهی که پشت میله های زندان هستم، ده ها بار عاشقت شده ام ، ده ها بار به خواستگاری ات آمده ام، ده ها بار پدر و مادرم با پدر و مادرت درباره مهریه حرف زده اند و ده ها بار گفته اند "کی داده کی گرفته؟" ، ده ها بار سر سفره عقد رفته ای که گل بچینی و گلاب بیاوری، ده ها بار "بله" گفته ای و هر بار دلم مانند آن روز ، که فکر می کردم زیباترین روز زندگی ام هست، لرزیده است.

همین دیشب، برای نمی دانم چندمین بار عقدنامه را امضا کردم ، برای چندمین بار ماه عسل رفتیم و امروز از صبح تا همین چند دقیقه پیش داشتم همراه تو، توی آپارتمان نقلی و اجاره ای مان -که "خانه کوچک عشق" می خواندیمش- وسائل مختصر زندگی مشترک مان را می چیدم.
 
شاید باور نکنی ولی گاه به یادت لبخند می زنم ولی می ترسم به هم بندی هایم بگویم که خاطره تو این لبخند را به روی لب هایم آورده است. می دانی؟ عشق اگر عشق باشد، حتی اگر به آتش کینه هم بسوزد، خاکسترش هنوز از جنس دوست داشتن است. عشق مانند زخمی است که حتی اگر خوب هم شود، جایش می ماند و هر از گاهی هم می خارد و باید آنقدر خراشش دهی تا روی ناخن هایت خون آلود شود. گو این که تاوان عشق، خون است و عشق همیشه قربانی می خواهد. درست مانند من که خنجر عشق روی گلویم کشیده شد و هر روز، دارم روی دیوار زندان، خط می کشم تا حساب کار از دستم نرود که این سوال هر روزه را چند بار پرسیده ام: "چطور؟"

واقعاً چطور توانستی این کار را بکنی؟ مگر آن روز که جلوی دکه روزنامه فروشی درباره مهریه حرف می زدیم و تو می گفتی "محال است پدرم به مهریه ای کمتر از مهریه برادرزاده هایش رضایت دهد"، نگفتی: "بپذیر ولی بدان که من مهر تو را می خواهم و نه مهریه را". و مگر این را با آن نگاه  عاشقانه ات امضا نکردی و مگر چندین و چند بار دیگر هم نگفتی؟
و من هم از عمق وجود باور کردم ، تو را ، مهر را و عشق را که در حرف هایت جاری بود ؛ اینجا به من می گویند: "باور نکردی، فریب خوردی" ؛ ولی من دوست دارم به خودم بقولانم که آن روزها، دروغ نمی گفتی، نه برای این که تو را تبرئه کنم که برای این که آن روزگار تکرار نشدنی را همچنان زلال و شیرین و دوست داشتنی در گنجینه خاطرات خود حفظ کنم و در اعماق ذهنم جایی داشته باشم برای فرار از تلخکامی ها و پناه بردن به آن.

راستی مگر آن زندگی مشترک را ،که عمری نه چندان دراز داشت، باهم نساختیم؟ مگر شریک رنج ها و شادی های زندگی مشترک مان نبودیم؟ مگر حتی در دعواها و اختلافات مان نیز شریک نبودیم؟ مگر هر کدام از ما، سهامدار ساختن و سپس فروپاشی آن زندگی مشترک نبودیم؟ پس چرا و به کدامین گناه ، بعد از جدایی، من باید به کنج زندان بروم و تو در پی عشقی دیگر بروی! 

ساعت هواخوری رو به پایان است و من باید به بند برگردم و تو نیز لابد به خانه عشق جدیدت بر می گردی و احتمالاً با وکیلت درباره روش های کشیدن مهریه از حلقوم حرف می زنی و خودت خوب می دانی که من به جز آن حقوق مختصر کارمندی که الان آن را هم ندارم، چیزی نداشته ام ؛ مگر زیر و بم تمام زندگی من دست تو نبود؟!

نمی دانم تا  کی اینجا خواهم ماند ولی نگران روزهای زندان نیستم، نگران حال فرزندمان هستم در روزی که خواهد فهمید، مادرش، پدرش را به زندان انداخته بود؛ از حالا، به حال آن لحظه او ، اشک می ریزم: بابا به قربان دل شکسته ات! 

بلندگوی زندان صدا می کند که به داخل برویم؛ باید برخیزم و این نامه را که هرگز به دست تو نخواهد رسید، پاره کنم و هر تکه اش را در داخلی یکی از سطل های مسیر بیندازم؛ دوست ندارم حالا که تو نمی خوانی، هم بندی هایم بخوانندش. دردهای انسان، وقتی پرشکوه اند که در دلش بمانند و تنها برای خودش.

عاشق دیروز و حیرت زده امروز
از گوشه نه چندان دنج حیاط یک زندان پر از غم و مجرم 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.