تحلیل روانشناختی قاتل الهه/ در جامعه مردسالار کنترل زنان نشانه مردانگی است

خبرآنلاین شنبه 17 خرداد 1404 - 14:59
در روزهای اخیر شاهد هستیم که اتفاق تلخی باعث جریحه دار شدن احساس ناتوان جامعه شده است. قتل دختری توسط فردی که وظیفه دارد بعنوان شغلش وی را در قبال دریافت هزینه به مقصد برساند. در حالیکه مقصد نهایی برای دختر مرگ و برای راننده پرتگاه است. آیا چنین اتفاقی در لحظه رخ می دهد؟ آیا می توان از چنین رخدادهایی جلوگیری کرد؟ راه چاره چیست؟ قصاص؟...

سال‌هاست که اعمال، افکار و هیجانات انسان بصورت علمی مورد مطالعه قرار می گیرد. در این مسیر رویکردهای مختلف انسان شناسی، فلسفه، جامعه شناسی و علوم شناختی مرتبط به تحقیق و تفحص پرداخته اند. گاه بصورت فرادا و جدا از هم و گاهی بصورت بین رشته ایی و تلفیقی، در اینجا بر حسب رویکرد خاص روانکاوانه می خواهیم مسئله پیش آمده را از منظر روانکاوی اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم. 

روانکاوی اجتماعی ترکیبی است از نظریات روانکاوی مانند فروید، لاکان، فروم، مارکوزه، کریستوفر لش، و... با تحلیل ساختارهای اجتماعی و تاریخی. این دیدگاه می پرسد چگونه نهادهای اجتماعی مانند خانواده، فرهنگ، اقتصاد و... روان انسان را طوری شکل می دهند که خشونت در آن نهادینه شود؟ یا چرا برخی افراد مرتکب جرایم خشن مانند سرقت با خشونت، تجاوز یا قتل می شوند؟

از منظر روانکاوی اجتماعی جامعه ناهشیار تولید می‌کند، یعنی نهادهایی مانند خانواده، مدرسه، دین و رسانه، الگوهای روانی خاصی را در ناهشیار افراد تزریق می کنند. این الگوها ممکن است خشونت، سلطه، تحقیر یا قربانی بودن را درونی سازی کنند. مثلا فردی که در ساختار پدرسالار به دنیا می آید، ممکن است بصورت ناهشیار تصور کند برای ((مرد بودن)) باید زورگو، جنسی و تهاجمی باشد.

مورد بعدی تعارض بین امیال و ساختار اجتماعی است، بر اساس نظریات روانکاوانه انسان ها میل به عشق ورزی، خشونت، تسلط و لذت دارند. اما جامعه این امیال را از طریق قانون، اخلاق و دین سرکوب کرده که این سرکوبی باعث تولید اضطراب، شرم و خشم واپس رانده می‌شود. وقتی مری برای ارضاء این نیازها از طرق صحیح ساخته نشود و فشارهای وارده زیاد شود، میل سرکوب شده تبدیل به انواع بیماری های روان تنی یا ناهنجاریهای روحی و روانی شده، یا به شکل واژگون مانند خشونت، تجاوز و جنایت منفجر می‌شود.

مسئله بعد شکاف های طبقاتی و روان زخم های اجتماعی است. بر اساس نظریه اریک فروم: انسان مدرن در جامعه سرمایه داری احساس بیگانگی، پوچی، و بی قدرتی میکند. تبعیض های اجتماعی، عدم وجود نظام ساختارمند و موثر آموزش و توزیع ثروت و دانش می تواند عامل پیش ران این موضوع باشد، تا آنجا که اگر فرد نتواند از راه سالم معنا یا قدرت را به دست بیاورد، ممکن است از راه ((نابود کردن دیگران احساس قدرت کند)). قتل گاهی تلاش بیمارگونه ای است برای بازیافتن حس کنترل بر زندگی.

بازتولید خودآزاری و دیگرآزاری در فرهنگ: مسئله بعدی که می بایست در این زمینه مورد توجه قرار بگیرد، این است که برخی فرهنگ ها مانند فرهنگ های اقتدارگرا، شرم محور یا سرکوبگر جنسی، افراد را به گونه ایی تربیت می کنند که یا سلطه گر (سادیست) مانند آنچه در حوادث ۱۴۰۱ رخ داد، یا مطیع و قربانی (مازوخیست) آنچه پیش از آن در قشر وسیعی از زنان در جریان بود؛ باشند. خشونت می تواند بازی بی رحمانه این دو قطب باشد.

فقدان نمادپردازی هیجانات و دیگری سازی: در جوامعی که فرد نتواند رنج، خشم یا میل جنسی را نماد سازی کند، یعنی از تبدیل آن به کلام، شعر و هنر ناتوان یا مورد منع قرار گیرد؛ این امیال را در قالب عمل مستقیم و خشونت بار بیان می کند. در این وضعیت دیگری (مردم، زنان، اقلیت ها)، تبدیل به ابژه تهدید شده و باید حذف شوند. قتل و جنایت و تجاوز، گاهی تلاشی است برای خالی کردن خشمی که زبانی برایش نیست. به عنوان مثال در یک جامعه مردسالار، پسر یاد می گیرد که ابراز احساسات نشانه ضعف است، جنسی بودن نشانه قدرت است و کنترل زن ها نشانه مردانگی. در نتیجه اگر فرد احساس تحقیر کند، یا احساس جنسی اش سرکوب گردد، ممکن است با قتل یا تجاوز واکنش نشان دهد. نه چون بیمار روانی است، بلکه چون جامعه چنین ناهشیاری را در درونش ساخته است.

در کنار آنچه در گفتار بالا رفت، توجه به مسایل مهمی از قبیل تجربه های اولیه آسیب زا توجه کرد که معمولا از سوی والدین یا نگهدارندگان اولیه بر اثر بی ثباطی عاطفی (والد دو قطبی، معتاد یا غایب)، سوء استفاده جنسی یا فیزیکی، فقدان همدلی یا مراقبت پایدار، منجر به اختلال در شکل گیری منسجم ((خود)) می‌شود. این گونه افراد در موقعیت هایی مانند تحقیر، طرد، یا تهدید به سرعت دچار سرریز هیجانی شده و به جای کنترل به خشونت یا گسست روانی روی می آورند.

دلبستگی آسیب دیده: باعث می‌شود فرد هم زمان از دیگران بترسد و به آنها نیاز داشته باشد. این تناقض، زمینه ساز رفتارهای خشن، سلطه گرانه یا دگر آزارانه شود.

آسیب های گفته شده گاهی باعث شکل گیری شخصیت ضداجتماعی یا مرزی می شوند، که در رسیدن به احساس گناه یا همدلی با فرد قربانی ناتوان می گردند و قادر به همراهی و اجرای با قوانین مدنی نیستند.

با توجه به مطالب مطروحه به نظر می رسد این دست افراد خشن و سلطه گر خود محصول و قربانی باز تولید خشونت و نفرت هستند و به واقع از آسیب دیده ترین و ضعیف ترین افراد جامعه (به لحاظ توانایی هیجانی و شناختی – روانی) به شمار می روند. حال با چنین انسانی چه باید کرد؟ آیا اشد مجازات و قصاص در ملاء عام راه چاره این مشکل است یا مسکنی مقطعی؟

به این سوال می توان به دو گونه پاسخ داد: درمان فرد بزهکار و وظایف دولت و حکومت.

درمان روانی افراد دارای رفتارهای خشن و جرم های شدید:

در درمان این افراد رسیدن به ریشه های روانی خشونت و بازسازی ((خود)) آسیب دیده فرد از اهمیت خاصی برخوردار است. هدف از درمان، بازگرداندن فرد به سطحی از تنظیم هیجانی، خودآگاهی و همدلی که بتواند میل های پرخاشگرانه و آسیب زای خود را بشناسد، مهار کند و معنا دهد. در این مسیر ایجاد پیوند امن درمانی از اصول اساسی درمان تحلیلی در جرایم خشن است. چرا که بیشتر این افراد هر گونه رابطه ی انسانی را تهدید آمیز تجربه کرده اند. درمانگر باید بی قید و شرط، ولی مرز دار باشد. همچنین فضای امن برای بازسازی اعتماد ضروری است، حتی اگر سالها طول بکشد. درمانگر باید همدلی نشان دهد ولی بدون همدستی با خشونت.

مسئله بعد در درمان این گونه افراد کار با صدمات روانی اولیه آنهاست: درمان به تدریج وارد خاطرات کودکی، بی مهری ها، تنبیهات و سوء استفاده هایی که از فرد شده، می شود. هدف از این کار باز تجربه احساسات ناخوشایند فراموش شده یا سرکوب شده اولیه، مانند خشم و تحقیر و درد است، تا به جای ((تجزیه)) یا ((فرافکنی))، احساس و پردازش شوند و منجر به شناخت و یکپارچگی هویت و ((خود)) فرد گردد. کار با هیجانات و افزایش توانایی تنظیم هیجان مخصوصا خشم و شرم، قبل از فوران.

بازسازی معنا و هویت: رواندرمانی تحلیلی این افراد می تواند باعث بازبینی داستان زندگی شود. چرا آن طور شد؟ کدام نقاط شکستند؟ چه بخش هایی از او هنوز زنده هستند و می خواهند تغییر کنند؟ نگاه جدیدی به آنچه بوده و آنچه می تواند بشود.

وظایف دولت و حکومت:

بهتر است بدانیم تربیت کودکانی سالم بسیار کم هزینه تر و آسانتر از درمان بزرگسالانی آسیب دیده است. در این راه مدارس و دانشگاه ها، رسانه های جمعی، منابر واعظین و پایگاه های آموزشی و ترویجی پتانسیل های زیادی دارند که می توانند کمک کننده و راهگشا باشند، اگر چشم بینایی و عقل با تدبیری باشد.

*روانشناس و درمانگر

۲۳۳۲۳۳

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.