عصر ایران؛ مهدی مالمیر- چند روز پیش که نگارندۀ این سطور سوار تاکسی شده بود، اعتراض ملایم و مؤدبانهای داشت به رانندۀ محترم تاکسی که صدای موسیقی که از پخش صوت یا همان ضبط صوت خودرو شما به گوش میرسد، بسیار گوشآزار است.
به احتمال نه چندان کم، حق با نگارندۀ این سطور بود! موسیقییی که فضای تاکسی را انباشته بود، نه از ملودی خوبی برخوردار بود، نه تنظیم چشمگیری داشت و نه خواننده از صدای یک خواننده حرفه ای نشانی. از سخافت ترانهای که خوانندۀ کارناآشنا بر زبان میراند هم اگر ذکری به میان نیاوریم بهتر است!
رانندۀ محترم با همه بی حوصلگی و کلافگی نگاهی عاقل اندر سفیه به نگارنده انداخت و در پاسخ به اعتراض گفت: ما این موسیقیها را گوش می دهیم تا دمی از قیل و قال ترافیک و گران شدن لوازم یدکی و هزار و یک مشکل ریز و درشت دیگر خلاص شویم.
به نظر میرسد برخی از سریال های طنزی که این روزها از اپلیکیشن های معروف روانه بازار میشود و یا حتی برخی فیلم های طنز سینمایی کارکرد همان موسیقی پر سر و صدای برخی رانندگان زحمتکش تاکسی را بر عهده گرفته اند: با پدید آوردن سر و صدا و بی توجه به ظریفکاریهایی که طنز سزاوار آن است، وظیفۀ خود دانسته اند حواس مخاطب را از مشکلات کوچک و بزرگ زندگی پرت کنند.
هم از این رو است که طنزهای ما بی آنکه زحمت ساختن موقعیت طنز و شکستن کلیشه ها و بر آفتاب انداختن چیزهایی که ما بیش از اندازه جدی گرفته ایم را بر خود هموار سازند، به شوخی های زبانی بسنده می کنند.
ما بیشتر به جای کاراکتر طناز که نگاه شوخ و شنگی به زندگی دارد، با آدم های متلک گو، گهگاه بسیار بی ادب و سخره گر رو در رو هستیم. انگار حکم بر این قرار گرفته است که هر جا درسالن سینما یا در خانه ای شلیک خنده ای فضا را بر سر دست گرفت، یک شخصیت در فیلم یا کنفت شده است یا شخصی با حاضر جوابی های نالازم و بی ادبانه در جمعی، اسباب خنده تماشاچیان را فراهم آورده است.
طنز اما چنان که دانسته است، بسیار جدی تر از این تمهیدهای پیش پا افتاده ساخته می شود. جهانی که در آن چه عالی و چه دانی، چه فرهیخته چه نافرهیخته، چه ثروتمند وچه گنجشک روزی، دستی از غیب روزی نقطه ی پایانی با مرگ بر آن می گذارد، در کُنه خود امری نه چندان جدی است ومی شود از آن خنده های متفکرانه تر و فرهیخته تر بیرون کشید.
سریال و سینما و فقر بازیگری
تا سال های سال ما کودکان دهه شصتی خام اندیشانه میپنداشتیم که «سیلوستر استالونه» بازیگر فیلمهای مشهور به « راکی» خود بوکسور حرفه ای است و قهرمان بی منازع بوکس جهان است اما، بعد ها دانستیم که او بازیگر و فیلمنامه نویس است که چنان نقش یک ورزشکار حرفه ای را درخشان اجرا کرده است که گویا تحسین «محمد علی» - در - کلی- قهرمان بوکس جهان را برانگیخته بود.
این خاطره گویی آمد تا به این نکته اشاره شود که بازیگری فقط دیالوگ گفتن و بازی با عضلات صورت و شیون و زاری و دیالوگ های طول و دراز نیست. فیزیک یک بازیگر در اجرای یک نقش بسیار مهم است. بازیگران هالیوودی دستمزدهای کهکشانی شان را فقط برای دیالوگ گفتن و بازی با چشم ابرو که می تواند دلِ برخی( و فقط برخی) تینیجرها را برباید، دریافت نمی دارند.
بسیاری از آنها می توانند در یک فیلم نقش یک ورزشکار حرفه ای با همان تیز و بُزی را اجرا کنند و در فیلمی دیگر با فاصله ای نه چندان کم، نقش یک حسابدار بی تحرکِ پشت میز نشین و الکلییی را بر عهده بگیرند که از قضا از بیماری پُر خوری هم در رنج و شکنج است! این همه جز با تمرین های هر روزه ی ورزشی و رژیم های طاقت فرسا شُدنی نیست.
این روزها فیزیک بازیگری پُر کار در یکی از این سریال های تلویزیونی صدای بسیاری را در آورده است. اندام به شدت فربه و ناورزیده ی او در ایفای هر نقشی، وبی تناسبی آن با کاراکتر اصلی سریال، فقط نشانگر آسان گیری و دست کم گرفتن آگاهی مخاطبان است. فیزیک بازیگر ابزار کار اوست و لزوما به معنای «فیت» بودن و مانکن بودن هم نیست. بازیگر ضروری است میزان چالاکی یا کرختی و کاهلی کاراکتر و خیلی چیزهای دیگر را با فیزیک اش به تماشاگر نشان دهد. همیشه دیالوگ کار راه انداز نیست!
نکتۀ دیگری که در آن ذکری از آن لازم است این است که برخی کارگردانها به جای بهره بردن از بازیگر حرفه ای رو به سوی نابازیگران آوردهاند. به عنوان نمونه برای کاراکتر شخصی زندان رفته و لات از شخصی بهره میبرند که در دنیای واقعی سابقه زندان و درگیری داشته است! یا برای برخی سریالها از شخصی استفاده میکنند که واقعا سابقه اعتیاد یا کارتون خوابی داشته است!
البته با حفظ احترام به همه کسانی که راه و روش زندگی شان تغییر داده اند وخود را اصلاح کرده اند، می توان این خُرده را هم گرفت که پس این همه کلاس بازیگری و استاد دانشگاه و دانشکده چه می کنند؟ این جوانانی که عمر شیرین را در رشته بازیگری صرف می کنند، کجا باید هنر شان را نشان بدهند؟ اگر این موضوع رواج پیدا کند، بیم آن می رود که برخی کارگردان های عزیزما در روزنامه آگهی کنند: برای نقش یک لات آسمان جُل در یک پروژه سینمایی نیازمند یک لات با سابقه چاقو کشی هستیم و کسانی که از چنین سابقه ای برخوردارند به دفتر فلان شرکت در بهمان خیابان سینمایی برای تست بازیگری مراجعه بفرمایند!
درآخر اینکه: سریالسازی و فیلمسازی نمیتواند امری جدا از کل زندگی ما باشد. آسانگیریها، بیاعتنایی به تخصص و شایستهسالاری، چیزی جدای از زندگی روزمره ما در همه عرصهها نیست.
شاید شماری از این به اصطلاح سریالها و فیلمها نقش همان شیرینی مادلن شخصیت رمان معروف «در جستجوی زمان از دست رفته» نوشته مارسل پروست را داشته باشند که وقتی در فنجان چای غوطه ور شد، تمام زندگی شخصیت داستان را برایاش تداعی کرد.
با این تفاوت که مادلن با شیرینی زندگی اشرا تداعی کرد اما در برخی از این سریال ها آنچه یافت می نشود، شیرینییی ست که کام مخاطبِ اندکی جدی را شیرین کند و فقط تلخی روزگار است که بی محابا در ذهن تماشاگر نکته بین جریان مییابد.