روایت شاهنامه از پیمان‌شکنی دشمن در برابر ایران و خون‌خواهی ایرانیان

خبرگزاری مهر دوشنبه 26 خرداد 1404 - 14:01
خواندن شاهنامه _حماسه تاریخی ما_ آیینه‌ای است برای شناختن بهتر خود واقعی مان؛ مردمانی که دروغ و پیمان شکنی را در هر لباس و با هر زبانی تشخیص می‌دهند، و تا پای جان بر سر عهد و پیمان میمانند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: شاهنامه به عنوان متنی حماسی بر پایه اسطوره، عرصه تقابل دائم روشنی و تاریکی است، روبه‌رویی دروغ و راستی، خرد و مهر در برابر آز و رشک. این تقابل در دوره اساطیری کاملاً آشکار است، جمشید در نیمه اول پادشاهی‌اش کاملاً سپید و در نیمه دوم و پس از گسستن فره ایزدی کاملاً سیاه می‌شود؛ و شخصیت‌هایی مانند ضحاک یا فریدون سراسر سیاه یا سراسر سپیدند.

در روند شاهنامه هرچه پیشتر می‌آییم، با ورود به بخش پهلوانی و با پیچیده‌تر شدن داستان‌ها و لاجرم شخصیت‌ها، آمیختگی سیاه و سفید بیشتر شده و خاکستری‌های میانه این دو سر طیف بیشتر خود را نشان می‌دهند؛ از میان همه این شخصیت‌ها دو شخصیت در داستان سیاوش جلوه می‌کنند و در دو سوی مرز برکشیده می‌شوند و چنان جلوه می‌کنند که تقابل نهایی آنها، زمینه‌ساز جنگ نهایی کیخسرو با افراسیاب و پایان کین‌خواهی سیاوش است: گودرز و پیران. در مسیر داستان و در آخرین رویارویی این دو پهلوان خردمند و پیر، آنچه تعیین کننده و بیانگر نقش خرد در سرنوشت هر دو است، گفتگوها و نامه‌های طولانی و مفصل آن دو است که منجر به جنگ و مرگ پیران می‌شود.

در این داستان یافتن سیاهی و سفیدی سخت‌تر می‌شود و کسی یکسره سفید یا یکسره سیاه نیست. هر پهلوان دارای گوهری متفاوت است و بنا به گوهر ذات خود در روند روایی حماسه نقشی بازی می‌کند. این تقابل به صورت آئینه‌وار در مورد شخصیت‌ها جلوه می‌کند، به ازای هر شخصیت در ایران شخصیتی هم‌رده و متناظر در توران داریم. از میان همه این شخصیت‌ها و پهلوانان دو شخصیت گودرز و پیران در نقش وزیر یا مشاور و سرلشکر خردمند و با تدبیر و سیاست ایران و توران حضور دارند که در تمام داستان سیاوش و کیخسرو نقش‌های مهم و کلیدی بازی می‌کنند و پا به پای هم پیش می‌آیند تا نهایتاً در داستان دوازده رخ -که تمثیل کاملی از این دوگانگی است- تقابل آنها به اوج می‌رسد و موقع تعیین تکلیف نهایی فرامی‌رسد.

نور و خرد و راستی لاجرم بر تاریکی و دروغ و نیرنگ پیروز می‌شود، اگر بخواهیم خلاصه و عصاره این خرد و تقابل آئینه‌وار آن را در بستر داستان ببینیم باید به گفتگوی مکتوب آن دو در خلال نامه‌های رد و بدل شده در جنگ دوازده رخ نگاه کنیم. اهمیت این دو نامه در داستان از جهت اتمام حجت بین ایران و توران و آشکار شدن تمامی درونیات و گوهر ذات پیران است. گفتگوهای مکتوب این دو پهلوان نوع جالب توجهی از مذاکره، نمونه‌ای عالی از زبان‌آوری و سخن گفتن خردمندانه و سیاست مدارانه، و مهمترین جلوه‌گاه درخشان گوهرِ درون و زمینه‌ساز سرنوشتشان خواهد بود.

پیران که شروع کننده جنگ بود حالا که در شرایط سخت قرار گرفته و شکست را نزدیک میبیند، درخواست صلح را مطرح می‌کند، به گونه‌ای دروغ و راست را به هم می‌آمیزد و چنین وانمود می‌کند که از ابتدا او طرفدار آرامش بوده است! جنگ دوازده رخ نبرد مهمی است، زیرا پس از مدت‌ها درگیری بر سر کین‌خواهی سیاوش و بعدتر تراژدی فرود و کشته شدن هفتاد پسر گودرز در جنگ با توران به فرماندهی پیران و سپس ماجرای بیژن و منیژه، این نبرد زمینه جنگ نهایی و بزرگ کیخسرو با افراسیاب را فراهم می‌کند. از سویی دیگر پس از فراز و فرود زیاد و شکست‌های سخت در جنگ‌های پیشین، گسترده‌ترین عرصه جنگ در مرزهای ایران و توران است و سه سردار بزرگ یعنی اشکش و رستم در دو جبهه دیگر همزمان با گودرز در مقابل سپاه توران به فرماندهی پیران صف آرایی کرده‌اند.

تناقض درونی این جنگ که بر جذابیت داستان می‌افزاید، آنجاست که گودرز می‌خواهد به کین‌خواهی سیاوش و هفتاد پسر خود با پیران بجنگد، اما از کیخسرو -به دلیل مهری که به پیران برای نجات جان خود و مادرش دارد- مشخصاً فرمان دارد که در جنگ پیش‌دستی نکرده و او آغازگر جنگ با پیران نباشد. پیران هم از سوی دیگر دچار تناقض است، او پس از مرگ سیاوش تا آخر عمر در بحران روحی و مصیبت عظیمی به‌سر می‌برد. از یکسو تأسف دارد که موجب کشته شدن سیاوش او بوده و از سوی دیگر متأثر است که جنگی بزرگ به کشور خود کشانیده و پادشاه و مردمش را در عذاب غوطه‌ور کرده است.

در این جنگ کیخسرو _بزرگوارانه و خردمندانه_ از گودرز می‌خواهد نخست پیشنهاد ترک جنگ و وانهادن فرماندهی سپاه افراسیاب و آمدن به ایران را با پیران ویسه مطرح کند. گودرز هم علیرغم خشم درونی و میل به کین‌خواهی هفتاد فرزندش این کار را می‌کند، ولی پیران که در ادامه پیروزی‌های قبلی سرمست از غرور است و خود را دست بالا می‌بیند نمی‌پذیرد. اما روند نبرد به گونه‌ای پیش می‌رود که پیران خود را در آستانه شکست می‌بیند و حالا حیله‌گرانه نامه‌ای می‌نویسد تا ظاهرسازانه باب صلح را باز کرده باشد:

یکی نامه فرمود پس تا دبیر
نبیسد سوی پهلوان ناگزیر
سرنامه کرد آفرین بزرگ‌
به یزدان پناهش ز دیو سترگ
دگر گفت: کز کردگار جهان‌
بخواهم همی آشکار و نهان
مگر کز میان دو رویه سپاه
جهاندار بردارد این کینه گاه
اگر تو که گودرزی آن خواستی،
که گیتی به کینه بیاراستی
برآمد ز کینه همه کام تو
چه گویی چه آید سرانجام تو؟

و بعد این جمله را می‌گوید که به ظاهر بسیار انسان‌دوستانه و صلح طلبانه است:

به کین خواهی کشته ای ناپدید،
سرِ زندگان چند باید برید؟

منظورش این است که این همه جنگ و کشته به کین‌خواهی سیاوش لازم نیست. در ادامه:

اگر باز ناید شده روزگار
به گیتی در این تخم کینه مکار!
روانت مرنجان و مگذار تن‌
ز خون ریختن بازکش خویشتن
پس از مرگ نفرین بود بر کسی
از او نام زشتی بماند بسی

پیران که شروع‌کننده جنگ بود حالا که در شرایط سخت قرار گرفته و شکست را نزدیک میبیند، درخواست صلح را مطرح می‌کند، به گونه‌ای دروغ و راست را به هم می‌آمیزد و چنین وانمود می‌کند که از ابتدا او طرفدار آرامش بوده است. بنابراین به گودرز می‌گوید برای اینکه صلح را بپذیری بگو تا به افراسیاب نامه بنویسم و هر شهری که قبلاً جزو ایران بوده را از سپاه توران خالی کنیم، سپس شروع به نام بردن از مناطق و سرزمین‌های مهم می‌کند (که یا در اختیار توران بوده یا اشغال شده توسط تورانیان). حالا که شکست را نزدیک می‌بیند به نوعی باج‌دهی روی می‌آورد و این سرزمین‌ها را وجه‌المصالحه قرار می‌دهد و می‌گوید این مناطق را به ایران واگذار می‌کنیم: غرچگان، فاریاب، طالقان شهر، بلخ، اندرآب، پنهیر، بامیان، گوزگانان، مولتان، بدخشان، دشت آموی و زَم، ختلان، شکنان، ترمذ، ویسه گرد، بخارا، سُغد، کشورِ نیمروز، کشمیر، کابل و قندهار تا هند، الانان و غُزدر.

از اشاره پیران به نام رستم، اشکش و مناطقی که آن‌ها فرستاده شده‌اند پیداست که پیران از لشکرکشی این دو پهلوان آگاه است، اما هنوز خبر پیروزی رستم و اشکش و فتح آن سرزمین‌ها و شکست سخت سپاه توران به او نرسیده که به خیال خود تا این اندازه بذل و بخشش می‌کند.

فردوسی در روایت خود از این داستان هر دو طرف را دارای منطق پذیرفتنی با خرد انسانی تصویر می‌کند، برای اینکه خواننده را به سمت انتخاب خود سوق دهد و به او اختیار بدهد تا بتواند خبثِ باطن و دروغگویی پیران را در خلال وقایع و گفت‌وگوهای داستان دریابد سپس پیران حیله‌گرانه در ادامه نامه و با زبانی چرب و نرم وعده صلح و نامه فرستادن به افراسیاب می‌دهد، از گودرز نیز می‌خواهد که چنین کند، زبان این نامه کاملاً با پاسخ و پیام قبلی او به گودرز که توسط گیو فرستاده شد متفاوت است. آنجا پیران با غرور و تبختر به داشتن دست بالا در بر جنگ اصرار می‌کرد و پیام خیرخواهانه کیخسرو را نپذیرفت، اما اینجا درواقع هم خودش و هم گودرز می‌داند که این سخنان از سر ناچاری و برای جلوگیری از شکستی است که عنقریب برای سپاه توران رخ می‌دهد؛ پس پیشدستی می‌کند که:

نباید کزین چرب گفتار من،
گمانی به سستی برد انجمن
که من جز به مهر این نگویم همی
سرانجام نیکی بجویم همی

وانمود می‌کند و می‌گوید که دلم برای سپاه دو کشور می سوزد، بعد از این ظاهرسازی فریبکارانه و نمایش صلح‌خواهانه، برای گودرز شرط و شروط تعیین می‌کند و پیشنهاد نامزد کردن پهلوانان به جای جنگ انبوه را مطرح می‌کند، به این صورت که دوتا دوتا با هم بجنگند و از هر طرف بیشتر کشته شد آن سپاه شکست را بپذیرد؛ مگر بتواند با این روش زمان خریده و از شکست برهد. یا اینکه مثل قبل دو سپاه با هم بجنگند، اما در این صورت خون همه کشتگان جنگ به گردن توست:

ورایدونک زینسان نجویی نبرد
دگرگونه خواهی همی کارکرد
بر انبوه جویی همی کارزار
سپه را سراسر به جنگ اندرآر!
هر آن خون که آید به کین ریخته
تو باشی بدان گیتی آویخته!

ارجاع دادن به داستان‌های پیشین به مخاطب کمک می‌کند تا خواننده جزئیات داستان‌ها را فراموش نکند؛ اگر کسی داستان‌های قبلی را نخوانده باشد و نقش پیران را در عملکرد افراسیاب نداند، در سراسر این نامه جابه‌جا نشانه‌هایی از دوستی، صلح‌طلبی و خیرخواهی او می‌بیند؛ درست همان‌طور که خود او وانمود می‌کند.

درواقع فردوسی در روایت خود از این داستان هر دو طرف را دارای منطق پذیرفتنی با خرد انسانی تصویر می‌کند، برای اینکه خواننده را به سمت انتخاب خود سوق دهد و به او اختیار بدهد تا بتواند خبثِ باطن و دروغگویی پیران را در خلال وقایع و گفت‌وگوهای داستان دریابد.

پاسخ قاطع و زیرکانه و دقیق گودرز به این نامه کاملاً مؤید آن است که فردوسی همان‌طور که گودرز در داستان چیزی را از سپاه ایران پنهان نمی‌کند و نامه را آشکارا برای آنان می‌خواند سخنان و ماوقع را روبه‌روی خواننده و شنونده قرار می‌دهد تا از خلال بندهای نامه، خود بتواند موضع درست را انتخاب کند و بداند که ناراستی و بیداد در پیشگاه راستی، داد و حقیقت فروغی نخواهند داشت. روئین پسر پیران نامه را به دست گودرز می‌رساند و مورد استقبال او واقع می‌شود. گودرز نامه را می‌خواند و بعد دقیق و ریزبینانه و البته مستدل و کوبنده بند به بند نامه را پاسخ می‌دهد:

سر نامه کرد آفرین از نخست
دگر پاسخ آورد یک یک درست
که برخواندم این نامه را سر بسر
شنیدیم گفتار تو دربدر
رسانید روئین برِ ما پیام
یکایک همه هرچه بردی تو نام
ولیکن شگفت آید از کار تو،
مرا زین چنین چرب گفتار تو
دلت با زبان هیچ همسایه نیست!
روان ترا از خرد مایه نیست
به هر جای چربی به کار آوری،
چنین بر سخن بر نگار آوری
کسی را که از بُن نباشد خرد،
گمان بر تو بر مهربانی بَرَد
چو شوره زمینی که از دور، آب
نماید، چو تابد برو آفتاب
ولیکن نه گاه فریبست و بند،
که هنگام گرز و سنان و کمند
مرا با تو جز کین و پیگار نیست
گه پاسخ و روز گفتار نیست!

در نگاه فردوسی به سامان رسیدن کار جهان تنها با گسترش داد و برقراری آن ممکن است، برای اینکار ناگزیر باید به مقابله با بیداد و ناراستی پرداخت. بنابراین جنگ تنها در صورتی ستوده و پذیرفتنی است که برای دفاع یا کین‌خواهی کشته بی‌گناهی باشد گودرز در ابتدای نامه آشکارا به دروغگویی پیران اشاره می‌کند؛ در دو بیت پنج و شش ابیات فوق او را با چنین زبان ساده و مدرن و امروزی مورد خطاب قرار می‌دهد، کسی که کلام را آراسته می‌کند تا ناراستی سخنانش آشکار نشود؛ بعد هم این نکته را خاطر نشان می‌کند که بعد از تمام سخنان و پیام‌های قبلی و اتمام‌حجت نهایی کیخسرو با او به جهت دِین و مهر گذشته، الان دیگر زمان گفتار و بازی با کلمات و بهانه آوردن نیست؛ با این وجود در ادامه تک‌تک سخنان و ادعاهای فریبکارانه و مزورانه او را در ده بند جداگانه و آشکارا پاسخ می‌دهد که نمونه درخشانی از تسلط پهلوان بر زبان مذاکره و قدرت او در مقهور کردن حریف در این میدان است.

در واقع برخلاف مواقعی که پهلوان با نپذیرفتن مذاکره یا نام پوشی و روش‌های دیگر از هم‌کلامی با پهلوان حریف دوری می‌کند و راه هرگونه گفتگو را می‌بندد، به گواهی همین نامه دقیق و طولانی معنای مورد نظر گودرز در بستن باب مذاکره و برگزیدن راه جنگ، نداشتن پاسخ درخور و شایسته نیست؛ جواب مفصل او این پیام را دارد که پیران همه فرصت‌های پیشین را برای برقراری داد و صلح از دست داده است و امروز دیگر راه برگشتی برای او نیست:

ولیکن برین گفته پاسخ شنو
خرد یار کن بخت را پیشرو
نخست آنک گفتی من از مهرِ تیز
زیزدان و از گردش رستخیز،
نخواهم که آید مرا پیش جنگ
دلم گشت ازین کار بیداد تنگ
دلت با زبان آشنایی نداشت،
بدانگه که این گفته بر لب گماشت!
که گر داد بودی به دلت اندرون،
ترا پیش دستی نبودی به خون!

دادخواهی و دادگستری یکی از پرتکرارترین معانی و پیام‌های شاهنامه به‌خصوص در بخش پهلوانی است و خویشکاری مشترک شاهان و پهلوانان، و معنابخش بسیاری از آداب و قواعد حاکم بر جامعه. گودرز با طعنه به او یادآوری می‌کند که تو برای جنگ پیش‌دستی کردی و تو پیشنهاد کیخسرو را که گیو برایت آورد نپذیرفتی و بر جنگ پافشاری کردی. تأکیدهای مداوم گودرز و تکرار مداوم ضمیر «تو» در ابیات به وضوع نشان‌دهنده پیام اوست، چطور تویی که آن‌گونه مصرانه بر طبل جنگ می‌کوبیدی امروز سخن از مهر و بخشش و پیمان می‌گویی؟

بعد از این یادآوری طعنه‌آمیز، به رفتار تورانیان از زمان سلم و تور در کین ایرج می‌پردازد تا به بیدادگری افراسیاب برسد و باز ناراستیِ پیران را به رُخش می‌کشد و می‌گوید گوهر بدی که باعث رشک برادران به ایرج و نهایتاً قتل ناجوانمردانه او شد، از تور به پسرانش به‌خصوص افراسیاب رسیده، و به همین دلیل از او انتظار نیکی و خردمندی نمی‌توان داشت.

سپس گودرز تمام شاهان ایران که به دست شاهان توران _از تور تا افراسیاب_ کشته شده یا با ایشان جنگیده را یکی یکی می‌شمارد، و دست آخر یادآوری می‌کند که بسیاری از ایرانیان در این جنگ‌ها کشته شدند و جان‌های عزیزی از دست رفت؛ پس نمی‌توان ادعای مهرورزی و خیرخواهی پیران را برای نجات جان‌های سپاهیان دو کشور باور کرد.

سپس گودرز اشاره پیران به پیری و سپیدی مو و خواستن عاقبت نیک را نیز نادرست می‌داند و می‌گوید خداوند به او عمر طولانی داده برای اینکه کین آن بی‌گناهان کشته شده به دست تورانیان را باز بخواهد:

سدیگر که گفتی ز یزدان پاک
نبینم به دلت اندرون ترس و باک
ندانی کزین خیره خون ریختن
گرفتار گردد به فرجام تن
من اکنون بدین خوب گفتار تو
اگر باز گردم ز پیکار تو،
به هنگام پرسش از من کردگار
بپرسد ازین گردش روزگار،
که سالاری و گنج و مردانگی
ترا دادم و زور و فرزانگی
به کین سیاوش کمر بر میان
نبستی چرا پیش ایرانیان؟
به هفتاد خون گرامی پسر
بپرسد ز من داور دادگر
به پاسخ به پیش جهان آفرین
چه گویم؟ چرا بازگشتم ز کین؟

در این فراز نامه، گودرز خیرخواهی ظاهری پیران را برای اصرار بر جنگ کین‌خواهانه و خونریزی و نترسیدن او از خدا پاسخ می‌دهد، که اگر این بار هم با پذیرفتن سخنان چرب تو از جنگ منصرف شوم، در جهان پس از مرگ هنگامی که در مقابل پروردگار قرار گرفتم و از من پرسید که با وجود داشتن نیرو و دلاوری و گنج و خرد چرا به کین خواهی سیاوش و هفتاد پسر خود برنخواستم، چه پاسخی برای او دارم؟

درواقع گودرز با شناختی که از او دارد از همین باور استفاده می‌کند، او معتقد است نه تنها عمر طولانی او بلکه نیروی بدنی و ثروت و اعتبار و خرد و هنر او به عنوان یک پهلوان برای او مسئولیت‌های سنگینی به همراه دارد، که کین‌خواهی برای برقراری داد مهم‌ترین آن‌هاست.

ز کار سیاوش چهارم سخن
که افگندی ای پیر سالار بن،
که گفتی ز بهر تنی گشته خاک،
نشاید ستد زنده را جان پاک
تو بشناس کین زشت کردارها،
به دل در ز هر گونه آزارها،
که با شهر ایران شما کرده اید
چه مایه کیان را بیازرده اید
چه پیمان شکستن چه کین ساختن
همیشه به سوی بدی تاختن
چو یاد آید آن، چون کنم آشتی؟
که نیکی سراسر بدی گاشتی!

دادخواهی و دادگستری یکی از پرتکرارترین معانی و پیام‌های شاهنامه به‌خصوص در بخش پهلوانی است و خویشکاری مشترک شاهان و پهلوانان، و معنابخش بسیاری از آداب و قواعد حاکم بر جامعه. در نگاه فردوسی به سامان رسیدن کار جهان تنها با گسترش داد و برقراری آن ممکن است، برای اینکار ناگزیر باید به مقابله با بی‌داد و ناراستی پرداخت. بنابراین جنگ تنها در صورتی ستوده و پذیرفتنی است که برای دفاع یا کین‌خواهی کشته بی‌گناهی باشد. جنگ‌هایی به خاطر آز و بیشی طلبی و با هدف کشورگشایی ستوده نیستند، و می‌بینیم که عمدتاً این چنین جنگ‌هایی از سوی غیرایرانیان آغاز می‌شود. در الگوی تکرار شونده شاهزاده بی‌گناه و شهید هم سیاوش طولانی‌ترین جنگ‌های کین‌خواهی و بیشترین تعداد ابیات و پرداخت داستانی را دارد، از جمله این جنگ که از مهم‌ترین و پرچهره‌ترین جنگ‌های کین‌خواهی شاهنامه است و مقدمه‌ای برای جنگ نهایی کیخسرو و افراسیاب است.

در ادامه نامه گودرز به پیشنهاد گروگان و گنج فرستادن پیران می‌پردازد، این بند نامه اشاره زیرکانه گودرز است به پیمان‌شکنی و فریبکاری پیران، و اینکه شرم از پروردگار باعث شده او از فرمان شاه سرنپیچد و شاه او را به جنگ فرمان داده؛ اما اگر پیران علیرغم از دست دادن فرصت‌های قبلی هنوز فکر می‌کند که می‌تواند مهر کیخسرو را به دست بیاورد و دل او را نرم کند، شرط و شروط او را به جا بیاورد و فوراً برادر و پسرش را نزد کیخسرو به گروگان بفرستد، راه ایران که بسته نشده است! بیان طنزآمیز وکنایه‌های گودرز نشانه‌ای است بر خونسردی و تسلط و توفق او در برابر ناراستی و موقعیت متزلزل پیران:

ششم شهر ایران که کردی تو یاد
برو بوم آباد فرخ نهاد،
سپاریم گفتی به خسرو همه،
بر خویش خوانم یکایک رمه
ترا کرد یزدان ازین بی نیاز
گر آگه شوی تا گشاییم راز

و شروع به شمردن شهرها و مناطقی می‌کند که اشکش و رستم فتح کرده و از افراسیاب پس گرفته اند. غرچگان، فاریاب، طالقان شهر، بلخ، اندرآب، پنهیر، بامیان، گوزگانان، مولتان، بدخشان، دشت آموی و زَم، ختلان، شکنان، ترمذ، ویسه گرد، بخارا، سُغد، کشورِ نیمروز، کشمیر، کابل و قندهار تا هند، الانان و غُزدر در اختیار رستم و اشکش هستند، تمام سرزمین‌هایی که پیران می‌خواست وجه المصالحه قرار بدهد.

وزین سو من و تو به جنگ اندریم
بدین مرکز نام و ننگ اندریم
به یک چند دیدی مگر دستبرد
ازین نامداران و شیران گرد
ار ایدونک روی اندرآری به روی
رهانم ترا زین همه گفت و گوی
به نیروی یزدان و فرمان شاه
به خون غرقه گردانم این رزمگاه
تو ای نامور پهلوان سپاه
نگه کن بدین گردش هور و ماه
که بند سپهری فراز آمده است
سر بخت ترکان به گاز آمده است
نگر تا ز کردار بدگوهرت
چه آرد جهان آفرین بر سرت
زمانه ز بد دامن اندر کشید
مکافات بد را بد آمد پدید

پیران نتوانسته پایبند پیمان‌هایی که می‌بندد بماند، گودرز آگاهانه او را در مقابل سیاوش که به دلیل عزمش برای نشکستن پیمان از ایران به توران پناه برد، با قول و پیمان پیران برای ایمن بودن آنجا ماند قرار می‌دهد. لحن طعنه‌آمیز گودرز به خاطر بی‌اطلاعی پیران از فتح شدن سرزمین‌های ذکر شده که می‌خواست به عنوان وجه المصالحه آن‌ها را به ایران واگذار کند بیش از هرچیز معنای رجزخوانی و تحقیر فرمانده سپیدموی توران را دارد. لحن در رجزخوانی و مخاصمه بسیار مهم است. پهلوانان و پادشاهان حریفان خود را به مبارزه می‌طلبند در برابر آنها رجز می‌خوانند، آنها را با نیش و کنایه می‌آزارند و در جریان مبارزه به گفتار و رفتارشان ریشخند می‌زنند و سعی در تضعیف روحیه آنها دارند.

در ادامه هم تأکید او بر اینکه حالا من و تو در این میدان روبه‌روی همیم؛ و من اینجا هستم تا تو را از این گفت‌وگو (مجادله و درگیری) برهانم و کار تو و سپاه توران را یکسره کنم و تو را به جزای گوهر بد و اعمال ناشایستت برسانم. سپس به نقطه قوت سپاه ایران در برابر سپاه توران اشاره می‌کند که همه از دل و جان کینه‌خواه هستند و مزدورهایی نیستند که صرفاً برای جنگ در زمره سپاهیان درآمده باشند؛ بنابراین با حیله، افسون و نیرنگی که تو به کار می‌بری _کاری که از پیران زیاد دیده شده_ از میدان روی بر نمی‌گردانند.

زمانه برآمد به هفتم سخن
فکندن وفا را به سوگند بن
به پیمان مرا با تو گفتار نیست
خرد را روانت خریدار نیست
ازیرا که با هر که پیمان کنی،
وفا را به فرجام هم بشکنی
به سوگند تو شد سیاوش به باد
به گفتار کس بر تو این مباد!

اشاره بعدی گودرز به ویژگی ناپسند تورانیان به‌خصوص پیران است: پیمان‌شکنی. هر سه واژه سوگند، وفا و پیمان در ارتباط با راستی و مهر معنا دارند، مهر خدای پیمان است و پیمان‌ها و نظم و راستی را نگاهبانی می‌کند وظیفه مهم او نظارت بر پیمان هاست، پیمان میان اورمزد و اهریمن که پیمان آفرینش است، پیمان میان زن و مرد و پیمان میان دو کشور.

پیران نتوانسته چندان پایبند پیمان‌هایی که می‌بندد بماند، گودرز آگاهانه او را در مقابل سیاوش که به دلیل عزمش برای نشکستن پیمان از ایران به توران پناه برد، با قول و پیمان پیران برای ایمن بودن آنجا ماند قرار می‌دهد. هرچند پیران از کشته شدن سیاوش داغدار شد، اما عدم توانایی او برای عمل به پیمانش باعث شد جان نازنین او ناجوانمردانه از دست برود و سال‌های طولانی جنگ‌های کین‌خواهی او بین ایران و توران برقرار باشد. دعای طعنه‌آمیز گودرز در مصرع دوم بیت چهارم، این پیام را می‌رساند که هیچکس به گفتار تو ایمن نمی‌شود و تو ناتوان‌تر از آن هستی که بتوانی بر سر پیمان بمانی! نوعی دیگر از تحقیر و رجزخوانی.

شاید این بند را بتوان مهمترین بند این نامه دانست، در روند داستان‌های شاهنامه و بعدها در طول تاریخ جوانمردی و برسر پیمان بودن ایرانیان، صفتی شناخته شده است. چنانچه بعدها و تا همین روزهای حاضر می‌بینیم که ایران، دلاورانه و نجیبانه بر سر پیمان برای برقراری داد مانده و با وجود سختی‌ها و خون دل خوردن‌های زیاد هیچگاه پیمان شکنی نکرده است.

خواندن شاهنامه _حماسه تاریخی ایرانیان و مهمترین سند هویتی این سرزمین_ آیینه‌ای است برای شناختن بهتر خود واقعی ما؛ مردمان نجیب و شریف و دلاوری که دروغ و پیمان شکنی را در هر لباس و با هر لفظ و زبانی تشخیص می‌دهند، و تا پای جان بر سر عهد و پیمان خود می‌مانند.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.