یعقوب لیث؛ چهره‌ای ملی و زمامداری فرهنگ‌دوست

تابناک شنبه 31 خرداد 1404 - 10:52
شعر پارسی با حمایت یعقوب لیث وارد مرحله از از پختگی و زمینه برای شکوفایی هر چه بیشتر آن در زمان سامانیان فراهم شد. در دوران سامانی، شعر و ادب پارسی به درخشش کم نظیری دست یافت و چهره های بزرگی همچون ابوعبد الله رودکی، ابوشکور بلخی، ابوالحسن شهید بلخی، کسائی مروزی و ... در ادب پارسی پدیدار شده و شعر سرودند.

یعقوب لیث؛ چهره‌ای ملی و زمامداری فرهنگ‌دوست

به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، در تجاوزگری رژیم جعلی صهیونیستی به خاک ایران، محمدجواد گودینی نویسنده و پژوهشگر مطلبی با عنوان «یعقوب لیث، طلایه‌دار احیای شعر پارسی» نوشته که رویکردش، معرفی یک‌شخصیت ملی و فرهنگی ایرانی است. 

در ادامه مشروح این‌مطلب را می‌خوانیم؛

یعقوب لیث صَفّاری فرزندی رویگری سیستانی بوده که به تدریج بر مناطق گسترده ای از خاک ایران مسلط گردید و با افزایش نفوذش بر مناطقی از ایران آن روزگار، نفرت بسیاری از خلافت عباسی در سر داشته و هوای سرنگون سازی این خلافت را در ذهن می پروراند؛ اگر چه در تحقیق این هدف توفیقی نیافت و در نبرد "دیر عاقول" از لشکر خلیفه عباسی شکست خورد. بسیاری از پژوهشگران ادب پارسی را باور بر این است یعقوب به عنوان شهریارِ خاندان صفاری و بنیان گذار این سلسله حکومتی،‌ نخستین کسی است که زبان و شعر پارسی را پس از برافتادن حکومت ساسانیان جانی دوباره بخشیده و زمینه را برای سرودن دوباره شاعران به این زبان فراهم ساخته است.

وی در آغاز از سرهنگان جریانی به نام "عیاران" بود و پس از آنکه صالح بن احمد حاکم تحت فرمان خلیفه عباسی در سیستان او را به فرماندهی برگزید، دست از عیاری و راهزنی کشید. یعقوب پیش از سال 254 هجری (868 میلادی) به امارت دست یافت و سرزمین هایی همچون هرات، فارس، بلخ و مناطقی که پیشتر در اختیار دولت طاهریان بود را به قلمرو دولت نوین صفاری افزود. (ادبیات کلاسیک فارسی، ص51- 50).

پس از آنکه یعقوب پایه های حکومت خویش را محکم ساخت، بر پانزدهمین خلیفه ی عباسی "المعتمد علی الله" شورید و با پیروزی های چشمگیری که بدست آورده بود، عازم سرزمین های غربی شد و در اقدامی جسورانه کوشید خلافت عباسی را برای همیشه از میان برده و نابود سازد.

معتمد عباسی که با اکنون با بحرانی وجودی روبرو گردید، سراسیمه نمایندگانی نزد یعقوب فرستاد تا از پیش روی او به سمت عراق جلوگیری کند؛ اما این تلاشهای دیپلماتیک نتیجه ای در بر نداشت. حاکم صفاری که به پیروزی اش در نبرد با دولت عباسیان ایمان داشت، با اعتماد به نفس بالا به راهش ادامه داد و خلیفه نیز به ناچار همراه با برادرش موفَّق و فرماندهان و لشکریانش عازم نبرد گردید تا این بحران را مهار نموده و از خلافت خاندان عباسی حراست کند.

خلیفه عباسی خود شخصا در جریان این نبرد با دولت صفاریان در لشکر عباسی حضور داشت و فرمان می راند و از این رو روحیه ی سربازان دولت عباسی دو چندان گردید. بسیاری از نیروهای لشکر صفاریان نیز از اهل سنت بوده و به جایگاه والای خلیفه در اهل سنت، واقف بودند؛ به همین دلیل لشکر صفاری آسیب پذیر می نمود و روحیه نظامیانشان، دستخوش مشکل گردید. پس از آنکه یعقوب مجروح شد و چند تیر به او اصابت نمود، اوضاع به نفع لشکر بغداد پیش می رفت و لشکر صفاری در این پیکار شکست خورد و غنائم بسیاری بدست لشکر خلیفه ی عباسی افتاد و امیر توانای دولت صفاری، در تحقق هدفش در سرنگون سازی خلافت عباسی و برچیدن این حکومت از جهان اسلام، ناکام ماند.

این رویداد (شکست یعقوب صفاری) در ماه رجب سال 262 هجری رخ داد و از آن به پیکار "دیر عاقول" یاد می شود. پادشاه صفاری توانست از میدان بگریزد و جان سالم بدر برد؛ اما پس از این شکست بزرگ و دردناک، دیگر شرایطش مساعد نبود و دولت با او همراه نبود. وی در نهم ماه شوال سال 265 هجری در منطقه "جندی شاپور" بر اثر بیماری درگذشت.

پس از مرگ وی، برادرش "عَمرو بن لیث" به حکومت رسید. وی کوشید روابط خوبی با خلیفه عباسی مُوفّق برقرار نماید و اموال بسیاری برای خلیفه فرستاد. امیران صفاری به مدت حدود یک قرن تنها به حکومت سرزمین سیستان اکتفا کرده و جز در مواردی معدود، موفقیت چشمگیری بدست نیاوردند. آخرین امیر صفاری، امیر خَلَف بن احمد نام دارد که تا سال 344 هجری در سیستان حکمرانی کرد. (رجال سیاسی، ادبی و هنری تاریخ ایران، ص50- 49).

در کتاب جوامع الحکایات، این داستان از یعقوب نقل گردیده که از همت بلند و اندیشه والای او برای دستیابی به اهدافِ بزگ حکایت دارد: «آورده اند که یعقوب لیث در اول حال، سفاکی و بی باکی را آغاز نهاد و از رویگری اعراض کرد. او را گفتند: تو مرد رویگری. گفت: مرا دریغ آید که جان شریف و عمر عزیز خود را در اصلاح دو سه من روی به فنا دهم. و چون معلوم است که هر آینه روزی جام فنا نوش می باید کرد، باری چیزی طلبم که اگر بیابم، نامی بماند و اگر نیابم در آن کشته شوم و معذور کشته شوم. لاجرم به سبب این همت بدان مقام رسید». (جوامع الحکایات، ص188).

این حکایت نیز از یعقوب در همان اثرِ منثورِ پارسی نقل گردیده است: «آورده اند که وقتی یعقوب لیث بیمار بود و طبیبان او را معالجت می کردند و نیکو نمی شد. طبیبان گفتند: آنچه ما دانستیم، کردیم و صحت نیافتی، اکنون به اَنفاس بزرگان تقرب کن، مگر که صحت یابی. شیخ سهل عبد الله تُستَری را بخواباندند و از وی درخواست تا دعایی کند. خواجه دست به دعا برداشت و گفت: اللهمَّ قَدأرَیتَهُ ذُلَّ مَعصِیَتِه، فَأرِه عِزَّ طَاعَتِی (بارخدایا، به او خواریِ نافرمانی ات را نشان دادی، پس عزتِ فرمانبرداری مرا نیز به او بنمای). در حال یعقوب شفا یافت و رنج از وی زایل شد. بفرمود تا هزار دینار بیاوردند و در پیش شیخ نهادند. شیخ در آن نگریست و گفت: ما این عزت، به قناعت و ناستدن یافتیم، نه به حرص و گرفتن». (همان، ص284- 283).

یعقوب لیث که از شخصیت های نامدار تاریخ سیاسی سده سوم سرزمین ایران محسوب می گردد، به زبان عربی بی توجه بوده و از آن بهره ای نداشت؛ چرا که از دانش و تحصیلات بالایی برخوردار نبود و زبان عربی را نیز فرانگرفت. (لازم به یادآوری است زبان عربی در آن روزگار، زبان علمی محسوب می شد و در مدارس و حلقه های درسی، به آن توجه فراوانی مبذول شده و بسیاری از آثار نیز در رشته های گوناگون به این زبان تالیف و عرضه می شده است). اما به گفته بسیاری از متخصصان تاریخ ادبیات پارسی، وی نخستین کسی بوده که بستر لازم برای سرودن شعر به پارسی را فراهم کرد.

یادآوری این نکته ضروری است که از ابتدای طلوع اسلام در سرزمین ایران تا برآمدن حکومت صفاریان، ایرانیان که با آغوش باز آیین آسمانی اسلام را پذیرا شدند، تحت تاثیر گسترده فرهنگ اسلامی قرار گرفته و شاعران نیز به زبان عربی شعر می سرودند (چنانچه بسیاری از سرایندگان ادب عربی همچون بَشّار بن بُرد، ابونُواس اَهوازی و ... ایرانی بودند و پس از فراگیری شعر و ادب عربی، به سرودن شعر به این زبان اقدام می کردند) و پارسی سرایی در آن روزگار، رواج چندانی نداشته است. در این دوران، بسیاری از ایرانیان برای فراگیری زبانِ قرآن، سر از پا نشناخته و کوشش بسیاری جهت آموختن زبان عربی و شعر به این زبان به انجام رساندند؛ حتی بسیاری از دانشمندان علم نَحو، عَرُوض، علوم بلاغی و دیگر علوم ادب عربی را ایرانیان تشکیل می دادند و نقش فارس زبانانی همچون سیبویه و ابوعلی فارسی در گسترش علم نحو و ... نقشی پررنگ و مهم ارزیابی می شود. توجه بیش از اندازه به زبان عربی، نوعی غفلت از زبان و ادب فارسی را به همراه داشت؛ اما با ظهور یعقوب لیث در تاریخ فرهنگی ایرانیان، جان تازه ای به پیکر شعر و ادب پارسی دمیده شد و دورانی نوین آغاز گردید و اهتمامِ شاعران به سرودن به زبان پارسی فزونی یافت. 

روایت است در زمان یعقوب، هنگامی که یکی از سرایندگان در حضور وی شعری به زبان عربی خواند، وی با حالتی سرزنش گونه چنین گفت: چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟ پس از این بود که "محمد بن وصیف" (دبیر نامه های یعقوب که در ادب و فضل نیز دستی داشت و مردی فاضل و خردمند در دربار صفاریان محسوب می گردید) به سرودن شعر به زبان پارسی همت گمارد و ظاهرا نخستین کسی بوده که به تشویق یعقوب وارد این وادی گردید و سرودن شعر به زبان پارسی را آغاز گر بوده و این راه را باز نمود. (اگر چه برخی روایت ها این سخن را تایید نکرده و نخستین سروده های پارسی دَری را در شعر حنظله بادغیسی شهروند نیشابوری در روزگار امارت عبد الله بن طاهر در گذشته به سال 229 هجری می داند؛ اما این مطلب غیر قابل انکار است که یعقوب لیث از زبان و شعر پارسی حمایت کرده و سرایندگان را به پارسی سرایی تشویق می نمود و زبان رسمی دربارش نیز زبان پارسی بوده است). 

در هر حال شعر پارسی با حمایت یعقوب لیث وارد مرحله از از پختگی گردید و زمینه برای شکوفایی هر چه بیشتر آن در زمان سامانیان فراهم شد. در دوران سامانی، شعر و ادب پارسی به درخشش کم نظیری دست یافت و چهره های بزرگی همچون ابوعبد الله رودکی، ابوشکور بلخی، ابوالحسن شهید بلخی، کسائی مروزی و ... در ادب پارسی پدیدار شده و شعر سرودند و برخی همچون شهید بلخی نیز به دو زبان پارسی و تازی شعر می گفتند. کسائی نیز مردی توانا در سرودن شعر بود که در پایان عمر، به زهد و تقوا گرایش یافت و از پیشگامان شعر دینی و مذهبی در ادب پارسی محسوب می گردد. (ادبیات کلاسیک فارسی، ص71).

شهید بلخی از پیشگامان شعر و ادب پارسی و هم دوره رودکی پدر شعر پارسی بوده که به نظر می رسد در حدود سال 325 هجری (937 میلادی) دیده از جهان فروبست. رودکی در رثای وی، چنین گفته است:

کاروان شهید رفت از پیش/ زان ما رفته گیر و می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش

یعقوب لیث صفاری مردی که در تاریخ سیاسی ایران به بنیانگذار دولت صفاریان مشهور است، در تاریخ ادبیاتِ پارسی نیز از شهرت برخورد بوده و نقشی بی مانند در زنده نگاه داشتن ادب پارسی و توسعه ی آن به انجام رساند که اقدام وی در این خصوص بسیار قابل تحسین بوده و به پیشرفت ادب پارسی در سده های آتی منجر گردید و برای بزرگان شعر و ادب پارسی، بستری فراهم آورد تا بتوانند به زبان شیرین پارسی شعر سروده و آن را به جامعه ی خویش عرضه نمایند. او را می توان طلیعه دارِ شعر پارسی در دورانِ ایران پس از اسلام توصیف نمود که با تشویقش از شاعران و ادیبان، راه را برای حرکتِ کاروان ادب پارسی و شکوفایی شعر (پس از دوران رخوت) در دوره های آتی هموار ساخت و از این منظر، حق سترگی بر گردن هویت ایرانی و شعر پارسی دارد.

یعقوب که به چهره ای ملی و هویتی تبدیل شده و زمامداری فرهنگ دوست به شمار می رفت، پس از آنکه دیده از جهان فروبست (سال 265 هجری؛ در عصر آغاز غیبت صغری امام عصر«عج») در شهر دزفول به خاک سپرده شد و مزارش در حال حاضر محل رفت و آمد دوستداران فرهنگ و ادب پارسی است. او با حرکتی ارزنده موجبات قوام و حرکت پویا و پیش رونده شعر پارسی را فراهم نمود. در سال 245 هجری، یعقوب لیث زبان پارسی را زبان رسمی دربار نمود و در سده های پس از وفات وی، شعر و ادب پارسی به آنچنان بالندگی و پویایی دست یافت که اکنون در زمره برترین، پرطرفدارترین، اخلاق مدارترین و تاثیرگذارترین ادبیات ها در سطح جهان به شمار می رود. او حرکتی را در جهانِ فرهنگ آغاز کرد که در سده های بعد از آن، به رشد و بالندگی دست یازید.

فهرست منابع:

۱- آربری، آرتور جان، ادبیات کلاسیک فارسی، ترجمه: اسد الله آزاد، انتشارات آستان قدس رضوی ۱۳۷۱
۲- سدید الدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش: جعفر شعار، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی ۱۳۶۳
۳- موسی وند، منوچهر، رجال سیاسی، ادبی و هنری تاریخ ایران، نشر اخوت ۱۳۹۰

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.