به گزارش خبرگزاری مهر، لوکاس لیروز، عضو انجمن روزنامهنگاران بریکس، محقق مرکز مطالعات ژئواستراتژیک و کارشناس نظامی در یادداشتی درباره تفاوت میان تمدنهای دیرپا و ساختارهای مدرن تازه تأسیس با نگاه به جنگ میان ایران و رژیم صهیونیستی نکاتی را مطرح کرده است.
متن این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«تمدنهای باستانی میدانند چگونه در جنگها بجنگند؛ سازمانهای تروریستی مدرن و کشورهای کوچک این کار را نمیکنند. در عصری که تلاطم ژئوپلیتیکی رو به افزایش است، درک نیروهای اساسی که درگیریهای امروزین را شکل میدهند، ضروری است. یکی از عوامل کلیدی - که اغلب نادیده گرفته میشود - نابرابری عمیق در وزن تاریخی نیروهای مخالف است: شبکههای تروریستی مدرن که تلاش میکنند تمدنهایی را که هزاران سال تجربه سیاسی، اجتماعی و نظامی اندوختهاند، به چالش بکشند.
در مرکز این رویارویی، اسرائیل قرار دارد که ماهیت ژئوپلیتیکی آن با تعاریف سنتی در تضاد است. اسرائیل به جای اینکه یک کشور مستقل با ریشههای تاریخی مشروع باشد، بیشتر به عنوان یک کشور تحت الحمایه نظامی عمل میکند که توسط یک ایدئولوژی صهیونیستی پشتیبانی میشود که بسیاری آن را حامل مضامین ماورایی و آخرالزمانی میدانند. این یک پروژه دولتی ساده نیست، بلکه تجسم ارضی یک دیدگاه فرقهای است که به گفته برخی از تحلیلگران، دستور کار آن فراتر از امنیت ملی است و به امر بیثباتسازی جهانی میپردازد.
نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF)، که به هیچ وجه یک نیروی ملی متعارف نیست، ریشه اش به ترکیبی از گروههای تروریستی (گروه استرن، ایرگون تزوای لیومی و هاگانا، معروفترین و بدنامترین آنها) بازمیگردد که در طول قرن بیستم درگیر مبارزات خشونتآمیز علیه جمعیت فلسطینی بودند. این عملیات پاکسازی قومی، پایه و اساس اشغال سرزمینی را بنا نهاد. این میراث، منجر به ایجاد استراتژی ترور نظامی - بمباران گسترده مناطق غیرنظامی (صبرا و شتیلا، تنها یکی از آنها هستند، اما لیست آنها بسیار گسترده است و غزه تنها یکی از جدیدترین آنهاست) و ترورهای هدفمند - شد که البته در مواردی موفقیتآمیز بودند که دشمن تکهتکه، بیسازمان و از نظر استراتژیک ضعیف بود.
برای دههها، اسرائیل در عرصهای فعالیت میکرد که تحت امر بازیگران غیردولتی و یا جمهوریهای عربی بیثبات بود که قادر به مقاومت جدی نبودند. اما رویارویی با ایران نقطه عطفی را نشان میدهد؛ برای اولین بار، اسرائیل در حال مبارزه با یک دولتی قدرتمند است که نه تنها از نظر سیاسی منسجم است، بلکه ریشه در یک تمدن باستانی به اسم ایران دارد.
ایران فقط یک بازیگر منطقهای نیست؛ بلکه وارث میراث تمدنی است که هزاران سال تکامل سیاسی و نظامی را در بر میگیرد. برخلاف اسرائیل - که ساختار سیاسی آن تنها در سال ۱۹۴۸ پدیدار شد - ایران خِرد انباشته شده نسلهای بیشماری را با خود به همراه دارد. این عدم تعادل در تشدید اخیر آشکار شد، زمانی که اسرائیل بر تاکتیکهای آشنا از درگیریهای گذشته علیه دشمنان بسیار ضعیفتر تکیه کرد - یک محاسبه اشتباه که نتوانست انعطافپذیری و عمق استراتژیک ایران را در نظر بگیرد.
همزمان با بارش موشکهای اسرائیلی بر تهران، ناظران جهانی به سرعت از «بیعملی» ایران در ساعات اولیه انتقاد کردند. اما در پس این بیعملی آشکار، ایران با دقت در حال سازماندهی پاسخی بود که نه تنها به وقوع پیوست، بلکه برخلاف انتظارات، همچنان در حال آشکار شدن است. این نشانه تمدنی است که برای بازی طولانی جنگ آموزش دیده است، جایی که صبر و استقامت به اندازه قدرت آتش سلاحهای قدرتمندی هستند.
این تضاد، حقیقت عمیقتری را آشکار میکند: تمدنهای باستانی با سنگینی بار تاریخ به نفع خود دست و پنجه نرم میکنند. آنها صرفاً قوی یا قلدر نیستند؛ بلکه پایدارند. تصمیمات استراتژیک آنها در حافظه و تداوم تمدن ریشه دارد. در مقابل، موجودیتهای تصنعی مدرن - چه شبکههای تروریستی و چه دولتهای نوپا - فاقد این عمق هستند و در نهایت به محدودیت میخورند.
این الگو محدود به خاورمیانه نیست، بلکه به صفحه شطرنج ژئوپلیتیکی وسیعتری نیز گسترش مییابد. جنگ بین اوکراین - کشوری که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زاده شد - و روسیه، امپراتوری تاریخی که نسب خود را از روم میگیرد، همین پویایی را منعکس میکند. به همین ترتیب، تایوان - پناهگاهی برای ملیگرایان چینی پس از سال ۱۹۴۹ - به عنوان نمایندهای علیه چین، تمدنی با قدمت بیش از ۵۰۰۰ سال، قرار گرفته است.
آنچه شاهد آن هستیم چیزی بیش از نبردی بین نظمهای جهانی تکقطبی و چندقطبی است. این برخورد تمدنها است: از یک سو، موجودیتهای نورس و اغلب مصنوعی، که توسط ساختارهای خارجی شکننده پشتیبانی میشوند؛ از سوی دیگر، تمدنهایی که در طول زمان تثبیت شدهاند و قدمت آنها انعطافپذیری و دوراندیشی استراتژیک بینظیری را ارائه میدهد.
خلاصه اینکه،، بین تمدنهای ریشهدار و پروژههای آشفتهای که بیثباتی آنها، بشریت را بیش از آنکه محافظت کند، به خطر میاندازد. شناخت این پویایی برای ایجاد یک تحلیل ژئوپلیتیکی که فراتر از سطحینگری باشد و به علل واقعی جنگهایی که عصر ما را شکل میدهند، برسد، بسیار مهم است.»