عصر ایران ؛ جعفر محمدی - در تاریخ هر ملتی، بزنگاه هایی وجود دارد که مسیر آن ملت و کشورش را برای دوره ای طولانی، حتی برای قرن های آتی مشخص می کند. تصمیم درست و عقلانی در آن بزنگاه ها، سعادتمندی به بار می آورد و رویکرد هیجان محور و عقل گریز، فلاکت و بدبختی.
ایران ما ، امروز در چنین برنگاهی است و تصمیم حاکمان ایران برای در پیش گرفتن یکی از دو راه "جنگ" یا "صلح" از جنس همان "سرنوشت ساز"های تاریخی است.
حال چه کنیم؟ جنگ کنیم با مسیر صلح را برگزینیم؟
واقعیت این است که هیچ کدام از این دو، در ذات خود سعادتمندی یک ملت را در برندارند. گاه با جنگ می شود به نجات رسید و گاه با صلح. پس باید ملاک و معیاری برای تصمیم سازی وجود داشته باشد و آن، "میهن" است که اولاً تمامیت ارضی اش حفظ شود، ثانیاً در امنیت باشد و ثالثاً در مسیر توسعه قرار بگیرد.
اگر این سه اصل با جنگ محقق می شود، حتماً باید جنگید و اگر با صلح به آنها می رسیم، نباید لحظه ای در آن درنگ کرد.
جنگ 12 روز ایران و اسرائیل که فارغ از شعارزدگی های معمول، مصداقی از مقاومت و همبستگی ملی ایرانیان بود، توانمندی های ایران عزیز ما و نیز دشمن را در میدان عمل عیان کرد. اینک تصمیم سازان می توانند نه بر اساس برآوردها و پیش بینی های آینده نگر که بر مبنای آنچه در میدان عمل رخ داده، تصمیم بگیرند. اگر جمع بندی واقع گرایانه آن است که تحقق سه اصل فوق با جنگ میسر است و ایران به قدری توان نظامی دارد که بتواند اسرائیل را شکست دهد و از پس آمریکا نیز برآید، می توانند به ادامه جنگ رأی دهند و در انتهای آن تصویری از ایران منسجم، امن و رو به توسعه را محقق سازند.
اما اگر برآورد این است که برغم توانمندی هایی که داریم - و واقعاً هم داریم - راه بهتر آن است که گزینه جنگ و تقابل جای خود را به صلح و تعامل بدهد، حتماً باید این راه را برگزید.
بازی، بازی رسانه و تبلیغات نیست که بگویند اگر جنگ کنیم مردم چنین می گویند و اگر صلح را برگزینیم، چنان! بازی، بازی سرنوشت یک سرزمین باستانی و یک ملت کهن است.
دو مثال تاریخی می آورم؛ یکی از خودمان و دیگری از دیگران:
زمانی که صدام قرارداد الجزایر را پاره و به ایران حمله کرد، منفعت ملی ایران اقتضا می کرد که گزینه جنگ را انتخاب کنیم چرا که اگر در آن مقطع، از ترس ارتش بعث، تسلیم می شدیم، نه تنها صلح برقرار نمی شد بلکه برنامه دیکتاتور وقت عراق برای فتح یک هفته ای تهران تحقق می یافت؛ این بود که ایرانی ها یکدل و یکصدا شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" سر دادند و برای دفاع از میهن، سر از پا نشناختند و آن فصل افتخار آفرین در تاریخ معاصر ایران را رقم زدند.
سال ها بعد نیز زمانی که نفع ایران در خاتمه جنگ بود، رهبر فقید ایران دستور پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل را صادر کرد و ایران و عراق، بعد از 8 سال جنگ تمام عیار، پای میز مذاکره رفتند.
در این ماجرا، هم اراده ایران به جنگ در سال 1359 درست بود و هم تصمیم اش به صلح در 1367 ؛ در واقع، نه جنگ و نه صلح ، بدون توجه به ظرف زمانی و مکانی شان، واجد ارزش ذاتی نیستند ؛ نه جنگ در ذات خود نشان دهنده شجاعت است و نه صلح به خودی خود، معنای ترس دارد. هر کدام که در زمان مناسب انجام شوند ارزشمند هستند و اگر در موعد مقتضی صورت نگیرند، ضد ارزش اند.
مثال دوم درباره ژاپن است؛ در سال 1941 و در جریان جنگ جهانی دوم، ژاپن با حمله به پرل هاربر رسما به آمریکا اعلان جنگ کرد؛ این یک اقدام نسنجیده ، نابهنگام و بسیار خسارت بار بود.
اما 4 سال بعد در 1945 و بعد از بمباران جنایتکارانه اتمی هیروشیما و ناکازاکی، امپراتور ژاپن پایان جنگ را پذیرفت و سند تسلیم ژاپن روی عرشه کشتی یواساس میزوری آمریکا امضا شد. این امضا آن روز بسیار تلخ و تحقیر آمیز بود ولی امروز تاریخ از امپراتور ژاپن به عنوان مردی یاد می کند که برای حفظ کشورش بر اساس همان سه اصل "تمامیت ارضی، امنیت و توسعه" غرورش را زیر پا گذاشت و به جنگ پایان داد و طی نطق رادیویی از مردم کشورش خواست واقعیت را بپذیرند و برای توسعه ژاپن بکوشند. اگر آن روز، "هیروهیتو" آن تصمیم تلخ ولی درست را نمی گرفت، احتمالاً بمب اتم های بعدی در توکیو و اوساکا و ناگویا و ... فرود می آمدند و امروز به جای ژاپن توسعه یافته کنونی، کشوری عقب مانده در آن جزیره شرقی وجود داشت با ملتی فقیر و خاکستر نشین که مهم ترین کارشان ماهیگیری بود و برنج کاری!
پس، دو گانه جنگ و صلح با این ادبیات که اولی حاوی شجاعت و حماسه و وطن دوستی است و دومی دربرگیرنده ترس و زبونی و وطن فروشی، به کل نادرست و به شدت گمراه کننده و ویرانگر است.
بنابر این در شرایط کنونی - که این بار واقعاً حساس است - باید به تصمیم سازان کشور، این اطمینان را داد که اگر بر اساس سه اصل پبش گفته، تصمیم درست و عقلانی بگیرند ملت با تمام وجود پشتیبان شان خواهد بود. اگر اهداف مذکور با جنگ محقق می شود، همه لباس رزم می پوشند و اگر صلح را انتخاب کردند، کسی نخواهد گفت که پس شعارهای سابق چه شد؟ کما این که وقتی امام خمینی (ره) قطعنامه پایان جنگ را پذیرفت، مردم نگفتند پس چه شد "جنگ جنگ تا پیروزی" و "راه آزادی قدس از کربلا می گذرد"؟ مردم خردمند ایران می دانستند که آن شعارها مربوط به فصلی بود و اینک فصلی دیگر آغاز شده است و پذیرا شدند و 8 سال جنگ، به پایان رسید.
مردم ایران، امروز بسیار خردمندتر و هوشمندتر هستند.