سمیه باغی، خبرنگار: فیلم«پیر پسر» اندیشه های ژرف و مفاهیم پیچیده فلسفی، روانشناختی و انسانی همچون اخلاق، سهگانه خدا–شیطان–انسان، تعارض شک و ایمان، مسئولیت، آزادی، وجدان، رنج، تنهایی، عشق و گناه، جنایت و مکافات را به تصویر میکشد؛ مضامینی که در برادران کارامازوف نیز حضور دارند.
غلام، با بازی نفسگیر حسن پورشیرازی ، بازتابی از فئودور کارامازوف است؛ مردی هوسباز، دائم الخمر، قلدر، فاسد، بیرحم، ناتوان در ایفای نقش پدرانه و سرشار از انزجار که در شهوت و رذالت غرق شده و گاهی به ورطه اندوه بی معنایی و هراس از پوچی سقوط میکند. سکانسهایی که غلام در تنهایی، مست و گریان به سیاهی زندگیاش اعتراف میکند، یادآور موقعیتهای مشابهی است که داستایفسکی در چهره پدر میپروراند: «انسانی که هم قربانی بیمعنایی است و هم عامل فلاکت دیگران.»
اگر در رمان داستایفسکی، ایوان کارامازوف با شوریدگی فلسفی خود منادی پرسشهای بیپاسخ درباره عدالت الهی است، در فیلم براهنی، علی تجسم وجدان، تردید و عصیان است. در مقابل غلام که به گفته خود، شیطان رجیم است، علی نماد گرایش به خیر و اخلاق است، اخلاقی که توأم با تردید و تفکر است.
حضور تابلوهای «توماس شکاک» و «بدن مسیح مرده» در اتاق علی، دقیقترین استعارههای بصری از وضعیت روحی اوست: «توماس شکاک» نشانگر عقلانیتی است که برای ایمان آوردن نیازمند تجربه است؛ عقلانیتی که نمیتواند به سادگی باور کند. «بدن مسیح مرده» تجسم وحشت وجودی و بیپناهی انسان در جهانی است که حتی مسیح نیز در آن جسدی بیدفاع و زمینی است. مسیحی که نه تنها نجات دهنده نیست، بلکه ایمان را هم نابود می کند.
رضا، پسر کوچک خانواده، تلفیقی از دیمیتری و اسمرودیاکوف است؛ پسر پرخاشگر، کینه توز و سوداگری که در اندیشه قتل پدر به سر می برد. صحنهای که رضا در آینه با شیطان درون خود مواجه میشود، تداعیکننده لحظات رعبآوری است که ایوان در برادران کارامازوف با «شیطان خیالی» خویش، دیدار می کند؛ نماد تاریکی درون بشر.
رقابت عشقی علی و غلام اشارهای ظریف به مفهوم عقده ادیپ دارد: رقابت پدر و پسر بر سر یک زن و تنفر و میلِ همزمان به حذف پدر!
در نهایت، تجاوز غلام به رعنا و قتل او و کشتن رضا به دست پدر (پسرکشی) جنایت بزرگی را رقم می زند. علی، تحت تأثیر شک، وجدان، میل به عدالت و حس خلاصی از پدر، به بزرگترین جنایت دست می زند و پدر را می کشد.
فیلم «پیرپسر» در ساحت فلسفی و اخلاقی، روایتگر درامی است که بحران انسان مدرن را به تصویر می کشد: «اگر خدا و معنا وجود نداشته باشند، اخلاق از چه برمیخیزد؟ چه چیزی انسان را از جنایت باز میدارد؟»
در آخر جایی که خدا نباشد، همه چیز مجاز می شود و علی بر پدر عصیان می کند و «پدرکشی»، بزرگترین جنایت و بزرگترین گناه طبق متون مقدس، رقم می خورد.
اگرچه «پیرپسر» نمی تواند جایگاه بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران را کسب کند اما قطعا یکی از بهترین بازی نقش اول مرد، در تاریخ سینمای ایران است. بازی بهت آور، کم نظیر و شگفت انگیز حسن پورشیرازی در نقش غلام از نقاط قوت فیلم «پیرپسر» است که تماشاگر را مقابل پرده سینما میخکوب می کند و انسان را برمی انگیزاند که تمام قد در برابر این بازیگر توانمند بایستد.
در عین حال، تدوین طولانی و افت ریتم در برخی سکانسها –که گاه حال و هوای سریالهای خانگی را تداعی میکند– از نقاط ضعف فیلم است.
نکته آخر، انتخاب نام فیلم «پیرپسر» است که در بدعتی خلاقانه در بستر فرهنگ مردسالار ایران که همیشه مفهوم «پیردختر» مطرح است، تلاشی برای ایجاد یک گفتمان جدید است که طبق گفته غلام: «مردی که قانون نداشته باشد، همیشه پسر است.»