به گزارش اقتصادنیوز، تحمیل جنگ 12روزه از سوی اسرائیل که در میانههایش با ورود ایالاتمتحده نیز همراه شد، موجب ایجاد بیثباتی و ناپایداری بیشتری در اقتصاد ایران شد که پیش از این هم درگیر و گرفتار ناترازیهای متعددی در حوزههای انرژی، بانکی، صندوقهای بازنشستگی، ارزی و بازار کار بود.
nv ildk vhsjh "رضا طهماسبی" در شماره 596 هفتهنامه تجارت فردا در میز گردی با حضور "علی چشمی" و "مهدی فیضی"، دو اقتصاددان عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی با بررسی آنچه در دوران جنگ 12روزه بر خانوار و بنگاه رفت، چشمانداز آینده را در سناریوی خوشبینانه برقراری و پایداری آتشبس و سناریوی بدبینانه آغاز مجدد درگیریهای نظامی بررسی میکنند و از پیامدهای هر کدام بر اقتصاد خانوار، کسبوکارها و شاخصهای اقتصادی کشور میگویند.
آنها بر این باورند که با وجود مشکلات جدی اقتصادی ناشی از تحریمها و سیاستگذاریهای اقتصادی در گذشته که ناترازیهای بزرگی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است، هرگونه درگیری نظامی و جنگ به فشار مضاعف بر مردم و سقوط بخش بزرگی از طبقه متوسط کشور به طبقه فقیر منجر خواهد شد و تبعات اقتصادی و اجتماعی آن برای اقتصاد درگیر بحران ایران غیرقابل جبران خواهد بود. ضمن اینکه در سناریوی خوشبینانه نیز زمان زیادی طول میکشد تا بتوان به شرایط قبل از جنگ بازگشت.
***
* ایران بهطور ناخواسته درگیر یک جنگ تحمیلی از سوی اسرائیل و آمریکا شد که 12 روز طول کشید تا به یک آتشبسِ فعلاً موقت منجر شود. طی این دوران هر دو طرف آسیبهایی دیدند که برابر آمار موجود حداقل آسیبهای ما از ناحیه انسانی بیشتر بوده است. همچنین برخی از تاسیسات نظامی، هستهای و اداری آسیب دیده و هزینه زیادی به کشور تحمیل شده است. ضمن اینکه خانوارها و کسبوکارها نیز با تعطیلی اجباری، کوچ از خانهها و خروج از پایتخت، تامین مواد غذایی و... مواجه شدند که باعث شد درآمدهای آنها کاهش و هزینههای آن بهشدت افزایش یابد. امروز خانوار ایرانی و کسبوکارها با دو سناریو مواجهاند، یکی پایداری آتشبس و دیگری شروع مجدد جنگ. در هر کدام از این سناریوها چه شرایطی برای اقتصاد خانوار و کشور رخ میدهد؟
مهدی فیضی: وضع موجود که اسمش را سناریوی خوشبینانه یا واقعبینانه میگذاریم، این است که حداقل در ظاهر، تنش 12روزه به پایان رسیده است و میتوان امید داشت که شرایط زندگی به حالت قبل از این دوران برگردد تا افرادی که از خانه خود دور شدهاند بتوانند برگردند. نکته مثبت اینکه احتمالاً انسجام اجتماعی و سرمایه اجتماعی برخاسته از دل این شرایط سخت برای مدتی ماندگار باشد و میتوان از آن برای عبور از بحران استفاده کرد.
در این وضع موجود ما به بحرانهای گذشته مانند ناترازی انرژی، بانکی، ارزی، آب و صندوقهای بازنشستگی برمیگردیم. اما بهطور طبیعی به دلیل زیانهای هنگفت ناشی از جنگ با کسری بودجه بیشتری مواجه خواهیم شد و میتوان انتظار تورم بالاتری را در کوتاهمدت داشت.
احتمالاً کسریهایی در برخی کالاهایی که در این مدت تولیدشان متوقف شده مانند مصالح ساختمانی داشته باشیم. همچنین با یک شکست درونی یا یک تجربه تلخ روانی در درون افراد بابت گذراندن روزها و شرایطی که هیچگاه انتظارش را نداشتند، مواجه هستیم. همچنین ممکن است افرادی که تجربه جنگ تحمیلی در دهه 60 را هم داشتند، به نوعی دوباره درگیر تروماهای گذشته شده باشند. این شرایط کلی تداوم وضع موجود است.
اما سناریوی جایگزین که امیدوارم هرگز اتفاق نیفتد، این است که با توجه به تجربههای قبلی از آتشبسهایی که اسرائیل یک طرف آن بوده، آتشبس کنونی نیز از سوی این رژیم نقض شود و مجدد درگیری نظامی، ولو به شکلهای محدودتر، ایجاد شود و ادامه یابد. در این صورت شرایط کاملاً متفاوت خواهد شد؛ بهطوری که طبقه متوسط شهری از نظر اقتصادی وارد شرایط اضطراری شده و بسیاری از مشاغل و کسبوکارهای خرد دچار آسیبهای جدی میشوند. در این شرایط احتمال دارد که شاهد افزایش نرخ مهاجرت از مرکز و بهویژه پایتخت به سایر مناطق از جمله شهرهای شرقی باشیم. شعلهور شدن مجدد جنگ به تقسیم دارایی به مصرف-پسانداز در بودجه خانوار شوک وارد میکند و یکسری مصارفی را که قبلاً در فهرست هزینههای خانوار بود، بسیار کمتر میکند که شامل تفریحاتی مانند سفر میشود.
اگر این سناریو رخ دهد و ادامه یابد حتماً نابرابری اجتماعی و اقتصادی تشدید میشود و اقتصاد غیررسمی به شکل کارهای خانگی گسترش خواهد یافت. همچنین یک حس ناامنی روانی و شغلی در کل افراد ایجاد خواهد شد که پیامدهای روانشناختی و روانتنی زیادی در پی خواهد داشت که متاسفانه در جامعه ما کمتر به آن پرداخته میشود. در این شرایط نقش دولت بسیار مهم میشود.
در هر دو سناریو چهار عامل بسیار اهمیت دارند؛ اول مدت بحران است که تا چه زمانی این شرایط ادامه خواهد داشت، دوم، ظرفیت اقتصادی دولت برای اجرای سیاستهای حمایتی و جبرانی خواهد بود. سوم، انعطافپذیری اجتماعی به این معنا که جامعه تا چه اندازه میتواند زخمهای ایجادشده را درمان کند و در نهایت سطح آسیبپذیری خانوارها و کسبوکارهای خرد در برابر اتفاقاتی است که رخ داده و تابآوری آنها چقدر است. برآیند این چهار عامل میتواند به ما تصویر دقیقتری از آنچه در هر کدام از این دو سناریو میتواند رخ دهد، ارائه کند.
علی چشمی: به نظر من باید یکبار دیگر مفهوم «امنیت ملی» برای همه بهویژه سیاستمداران و سیاستگذاران تعریف کنیم، چون تا این مفهوم به خوبی روشن نشده است نمیتوان روی آثار اقتصادی و اجتماعی آن تمرکز کرد چون امنیت اساس همه فعالیتهاست. وقتی به امنیت خدشه وارد میشود، همه فعالیتهای اقتصادی تحت تاثیر قرار میگیرد و ایجاد یک مشکل بزرگ امنیتی مانند جنگ باعث میشود حتی مسائل بنیادی علمی، اقتصادی هم کنار برود.
برداشتی که از امنیت در نظام حکمرانی کشور در همه دهههای گذشته وجود داشته تا حدودی محل سوال است. یک وجه از مفهوم امنیت، بازدارندگی یا توان مقابله با خطر است. مثال سادهاش این است که پلیس همواره حضور دارد و توان مقابله با سرقت و سارقان را دارد. یا در ابعاد بزرگتر اگر جنگی رخ دهد ما توان مقابله با جنگ و نیروی مهاجم را داریم. اما این تمام مفهوم امنیت نیست؛ برداشت درست از امنیت این است که احتمال خطر پایین باشد یا ریسک خطرهایی مانند دزدی و جنگ بسیار پایین باشد، نه اینکه الزاماً پلیس در همهجا باشد. ما از این زاویه دچار مشکل هستیم. باید قبول کنیم که سالهاست سایه جنگ روی کشور بود تا در نهایت در این دوره اتفاق افتاد. در صورتی که امنیت مناسب و کامل، باید خطر جنگ را دور میکرد. در این شرایط حتی اگر آتشبس تداوم پیدا کند باز هم امنیت کافی و کامل وجود ندارد و اگر جنگ فرسایشی ادامه یابد که میزان امنیت کمتر و کمتر خواهد شد و عوارض آن بسیار بد خواهد بود.
همین دوره 12روزه نیز تبعات زیادی داشته که در ماههای آینده خودش را در متغیرهای اقتصادی نشان خواهد داد. کاهش در مصرف کالاهای غیرضروری و بادوام مانند یخچال و تلویزیون و مبل و حتی کفش و پوشاک رخ داده و اثرش در این صنایع بهتدریج نمود پیدا خواهد کرد. در مقابل تورم مواد غذایی بالا بوده است.
به غیر از بحث مصرف، کاهش سرمایهگذاری هم رخ داده است که حتی در صورت تداوم آتشبس هم زمان زیادی طول میکشد که رفع شود؛ بهخصوص در بخش مخارج سرمایهای ثابت مانند ساختمان و ماشینآلات. در این شرایط کمتر کسی حاضر به سرمایهگذاری جدید است که عوارض آن در آینده معلوم میشود و روی درآمد طبقه متوسط اثرگذار خواهد بود. اگر سناریوی جنگ فرسایشی هم پیش بیاید که دیگر کل تمرکز روی اقتصاد جنگ خواهد بود و دیگر نمیتوان روی اقتصاد معمول و متعارف پیش رفت. وقتی شرایط جنگی شود، تولید و واردات برخی کالاها با مشکل مواجه میشود و توزیع کالا جیرهبندی میشود؛ مانند دوران جنگ هشتساله که حتی یخچال و کولر هم جیرهبندی توزیع میشد.
اقتصاد در شرایط جنگ فرسایشی بسیار متفاوت خواهد بود. اقتصاد 90 میلیوننفری امروز با اقتصاد 40 میلیوننفری دهه 60 بسیار متفاوت است و آنچه در آن زمان انجام شد، امروز اساساً قابل انجام نیست. ما اصلاً نباید وارد جنگ شویم و هر چه استراتژی دفاعی، سامانههای موشکی و توان نظامی که داریم باید به شکلی تقویت شود که سایه جنگ را از کشور دور کند.
* با تداوم وضع موجود، یعنی عدم تهاجم و پایداری آتشبس، به نوعی از بحران خارج میشویم و آسیبهای واردشده به خانوار و کسبوکارها شاید زمان زیادی برای ترمیم لازم داشته باشد. در این سناریو چه وضعیتی متصور هستید؟
فیضی: در جنگ تلخ 12روزهای که تجربه کردیم، برخی ایرادهایی که شاید کمتر به آنها توجه شده بود، بیشتر از قبل مشخص شد. یکی از این ایرادها مرکزگرایی و پایتختمحوری بود. ایران مانند فرانسه است که در آن بسیاری از امکانات و فرصتها در پایتخت متمرکز است، در مقابل کشوری مانند آلمان قرار دارد که امکانات، نهادهای دولتی و کارخانههای تولیدی در سطح کشور توزیع شده است. تمرکز منابع مالی، تصمیمگیری و اداری در پایتخت قاعدتاً مزیتهایی دارد اما در یک کشور گسترده مانند ایران در شرایط جنگی آسیبپذیری را بسیار بالاتر میبرد. نکته دوم مسئله حملونقل بینشهری بود؛ ایرادی که نسبت به آن اطلاع داشتیم اما در این شرایط بسیار روشنتر شد. به این معنا که وقتی شوک جابهجایی تعداد زیادی از افراد در یک مدت زمان کم پیش میآید، زیرساختهای ما اصلاً جوابگو نیست و شرایط سختی برای خانوارها ایجاد میشود.
در یک نگاه کلی تقریباً اغلب شرایط حاکم بر جنگ 12روزه را میتوان در واژه «بیدولتی» خلاصه کرد. نهاد دولت در این مدت حضور نداشت و غایب بود، در حالی که اتفاقاً مهمترین کارکردهای دولت در چنین زمانهایی نمود پیدا میکند که باید بتواند شرایط شکست بازار را پوشش بدهد. در حالی که اصولاً ندیدیم که شخص رئیسجمهور یا وزرای دولت در این روزها نقش خاصی ایفا کنند، با مردم گفتوگو داشته باشند، برنامهها و سیاستهایشان را توضیح دهند یا در میان مردم ظاهر شوند و با آنها همدلی و همدردی کنند. به نظرم این نقش بسیار مغفول بود و امیدوارم در جبران این نقص در ادامه کمتر شاهد بیدولتی باشیم. دولت اگر بخواهد وجود داشته باشد باید سه مسئله را مدنظر قرار دهد. ابتدا باید حمایتهای اقتصادی از خانوارهای طبقه متوسط و آسیبپذیر و کسبوکارها را مدنظر قرار دهد، دوم اینکه باید در حوزه اشتغال که آسیبهای زیادی بهخصوص در اشتغالهای خودکارفرمایی و خرد دیدیم فعال شود و سوم، در مسئله تابآوری اجتماعی و روانی باید اقداماتی جدی انجام دهد و نقشه راه سیاستی داشته باشد.
در محور اول لازم است یارانههای هدفمند، مشخص و پلهای به خانوارهای دهکهای پایین به صورت وام قرضالحسنه با وثایق ساده شود یا دستکم دریافت اقساط بانکی این دهکها تسهیل شود و برای آنها زمان بیشتری در نظر گرفته شود. همچنین میتوان به توزیع اقلام اساسی به وسیله کالابرگ هوشمند پرداخت و شاید اهمیت زیادی داشته باشد. کسبوکارهای خرد، کوچک و متوسط مانند تاکسیهای آنلاین نیاز زیادی به حمایت دارند که میتوان به آنها کمک کرد. پلتفرمهای اشتغال اضطراری که تجربه جهانی آن هم وجود دارد میتواند به کار آید و خساراتی که به مردم وارد شده از این طریق تا حدودی جبران شود. محور سوم هم مسائل غیرعینی و سابجکتیو و ذهنی مسئله است؛ مفاهیمی چون سرمایه اجتماعی، سلامت روان و انسجام طبقه متوسط در عدد و آمار نمود ندارد و به نظر مغفول مانده است.
لازم است که دولت برای سلامت روان جامعهای که جنگ را دیده و تجربه کرده تمهیداتی مانند آموزش یا مشاوره رایگان بگذارد تا بتوان بخشی از این خسارات روانی را جبران و ترمیم کرد. دولت باید بتواند عدم بروز بهموقع خودش در دو هفته گذشته را در ماههای آینده جبران کند.
* روی حمایتهای دولت برای جبران خسارات تاکید شد، آیا دولت با وجود کسری منابعی که دارد و ناترازیهایی که در حوزه بانکی، ارزی و صندوقهای بازنشستگی با آن مواجه است، اساساً توانی برای اجرای سیاستهای جبرانی و حمایتی دارد؟
چشمی: برای دولت هم مانند خانوار و بنگاه، اقتصاد یک مسیر دوطرفه است. یعنی باید یکسری ورودیهایی وجود داشته باشد که بتواند خروجی هم داشته باشد. وقتی مسیرهای ورودی مانند مالیات یا بیمه دچار آسیب شود و کاهش یابد، نمیتوان برای طرحهای رفاهی بیشتر برنامهریزی کرد. با این حال دولت میتواند طرحهای فراگیر با مبالغ ناچیز را در کوتاهمدت انجام دهد. اما دولت توان تعریف برنامههای رفاهی گسترده بلندمدت را که بتواند کاهش درآمد گروههای مختلف را جبران کند، ندارد.
اگر شرایط جنگی ادامه پیدا کند، فروش نفت هم دچار آسیب میشود و دولت خودش بیشتر از خانوارها و بنگاهها دچار آسیب میشود. در سالهای اخیر بخشی از درآمدهای دولت ناشی از فروش اوراق قرضه بوده و در حالی که بورس تعطیل است، این امکان از دولت سلب شده است. شرکتهای دولتی مانند آب، برق، گاز و حتی بانکها در دریافت مطالباتشان دچار مشکل میشود و کسری بودجه دولت به صورت زنجیرهای در شرایط جنگی میتواند ابعاد بسیار گستردهای پیدا کند.
در دو هفته گذشته، یک تمرین داشتیم که اگر جنگ طولانی شود چه شرایطی پیش خواهد آمد. وقتی اینترنت قطع میشود، بسیاری از فعالیتهای اقتصادی دچار مشکل میشود. قبلاً هم تجربه داشتیم که فیلتر شدن اینستاگرام چقدر به کسبوکارها آسیب وارد کرد. قطعی اینترنت در دوران جنگ هم به کسبوکارها خسارت زیادی زد. ما یک تجربه کوتاهمدت 12روزه از جنگ داشتیم که به ما نشان داد تداوم این شرایط تا چه اندازه میتواند تبعات و پیامدهای بدی برای اقتصاد ما داشته باشد.
* در سناریوی بدبینانه که آتشبس پایدار نباشد و تخاصم و تهاجم ولو نه به شکل گسترده و دائم، ادامه پیدا کند، خانوار و کسبوکارها چه شرایطی پیدا خواهند کرد؟
فیضی: در این سناریوی بدبینانه که واقعاً اکراه و انکار دارم که به آن فکر کنم و تحلیل کنم، وضعیت اقتصادی ما به صورت غیرخطی رو به بدتر شدن میرود. در تجربه 12روزهای که داشتیم، خانوار توانست با پسانداز خودش، با وجود فشارها و آسیبها، شرایط را مدیریت کند. اما اگر همین فضا و شرایط برای سه ماه یا شش ماه یا بیشتر تداوم یابد، اتفاقات ناگواری ممکن است رخ دهد که اصلاً قابل قیاس با این دوره کوتاه نیست.
اگر خدایناکرده ما وارد یک دوران جنگ فرسایشی تمامعیار بشویم، زیرساختهای ما بهخصوص در حوزه انرژی در معرض خطر و آسیب قرار میگیرد و شرایط بسیار متفاوت با آنچه اخیراً تجربه کردیم خواهد بود. زنجیره تامین کالا و انرژی مختل میشود و احتمالاً کمبود سوخت، مواد غذایی یا خدمات درمانی رخ میدهد. حتی در کوتاهمدت هم پیامد تداوم وضعیت جنگی، فروپاشی بخش بزرگی از طبقه متوسط و الحاق آنها به طبقه فقیر است. حتماً مهاجرت معکوس از تهران به شهرهای کوچک رخ میدهد و گروهی نیز به کل از کشور مهاجرت خواهند کرد. اگر شرایط جنگی فرساینده چندین ماه به طول بینجامد، احتمالاً افزایش نارضایتی اجتماعی و اعتراضات رخ میدهد و جرائم خرد مانند خفتگیری، کیفقاپی و سرقت تشدید میشود.
همچنین تنشهای خانوادگی بالا میگیرد و به یک معنا بحران روانی فردی و اجتماعی شکل خواهد گرفت، چون بسیاری از افراد تاب تحمل فشار و استرس و اضطراب زیاد برای چند ماه را ندارند و وقتی به شکل جمعی به سوگ و از دست دادن عزیزان منجر شود، تحمل آن از طاقت بسیاری از افراد خارج خواهد بود. نتیجه نهایی این روند کاهش زادوولد، افزایش طلاق، افزایش ترک تحصیل، بالا رفتن وابستگی به شبکههای غیررسمی مانند اقوام و خویشان برای گذران زندگی و شکلگیری یک طبقه جدید است که میتوانیم آن را سابقاً متوسط بنامیم، تجربهای که در یک دهه اخیر هم داشتهایم اما شکل آن تدریجی بوده است. اما در شرایط جنگی که چند ماه طول بکشد، ناگهان بخش بزرگی از طبقه متوسط به طبقه فقیر میپیوندد که آثار اقتصادی و اجتماعی زیادی برای آن قشر ایجاد خواهد کرد. اینجا اهمیت حمایتهای دولت بسیار پررنگتر خواهد شد که قاعدتاً با توجه به شرایط اقتصاد کشور برای دولت بسیار سخت است که بتواند تامین مالی چنین سیاستهای حمایتی را انجام دهد.
چشمی: من سالهاست که کار تحلیل اقتصادی انجام میدهم اما در این مدت هرگاه به مسئله جنگ رسیدم، دیگر تحلیل را کنار گذاشتم چون اساساً شرایط آنقدر ناگوار میشود که ترجیح میدادم حتی در موردش صحبت هم نکنم که نکند برای سیاستمدار و سیاستگذار عادی شود. من در حال نوشتن مطلبی با عنوان «هزینهبس» هستم و معتقدم که از سالها پیش باید به فکر دوری از جنگ میبودیم که امروز کارمان به آتشبس نرسد. باید قبول کنیم که کشور در سالهای اخیر هزینههای زیادی متحمل شده و از توسعه عقب مانده و بیثباتی اقتصادی و فقر و مهاجرت را تجربه کرده است.
حداقل در 15 سال گذشته یک کشور معمولی نبودهایم، تحریم بودیم و از نظام بینالمللی جدا بودیم؛ شوکهای ارزی متعدد و عجیبوغریب را تجربه کرده و تورمهای بالا داشتهایم؛ به راحتی نمیتوانیم به دیگر کشورهای جهان سفر کنیم و از بسیاری از ضروریات اولیه زندگی محروم بودهایم. با همه این هزینه دادنها و محرومیتهایی که کشیدهایم، نباید به هیچ عنوان به اقتصاد جنگی حتی فکر کنیم. این کار اشتباه محض است. ما نمیخواهیم و نباید وارد شرایط جنگ شویم.
اگر هم امروز از اقتصاد جنگ حرف میزنیم به خاطر این است که حداقل در یک بازه 12روزه آن را تجربه کردهایم. با این حال به جد معتقدم هر تحلیلی در زمینه اقتصاد در شرایط جنگی باید مبتنی بر پرهیز از آن و اجتناب از تحمیل هزینههای بیشتر به اقتصاد باشد. ما باید تلاش کنیم یک کشور معمولی داشته باشیم و سناریوهای دیگری را پیاده کنیم.
امروز که آمریکا میگوید به آنچه میخواسته رسیده است، ولو اگر اشتباه کند؛ ما هم میگوییم توانستهایم پاسخ دهیم و توان هستهای و دانش آن را حفظ کنیم؛ شرایطی ایجاد شده است که بتوانیم به سمت عادی شدن شرایط پیش برویم. حالا که همه مزه تلخ جنگ را چشیدهایم، فرصتی فراهم شده است که با وجود آسیبدیدگیها به سمتی برویم که دیگر شرایط سخت جنگ را تجربه نکنیم.
در نظر داشته باشید که از منظر علم اقتصادی حتی سیاستهای حمایتی مانند پرداخت یارانه هم زیان اجتماعی دارد. دریافت مالیات، مقرراتگذاری و سیاستگذاری هم زیان اجتماعی و اثر جانبی دارد و باید به نحوی این سیاستهای را تدوین و تنظیم و اجرا کرد که این زیان به حداقل برسد. حالا با این وضع چگونه میتوان در مورد زیان هنگفت اجتماعی و اقتصادی جنگ صحبت کرد؟ کاملاً آشکار است که جنگ زیانهای بسیار بزرگی در پی دارد. وقتی شرایط جنگی است نمیتوان از زیانهایش صحبت کرد و همه روی وحدت ملی و همگرایی متمرکز میشوند؛ اما امروز که در شرایط آتشبس هستیم میتوانیم بگوییم که نباید مجدد وارد فضای جنگی بشویم.
* در جمعبندی بحث به این نکته باید اشاره کنیم که در طول جنگ بسیاری به این مسئله اشاره کردند که ما تجربه جنگ هشتساله را داریم و هراسی از تداوم جنگ نداریم. اما توجهی به تفاوتهای این دو جنگ، زیرساختها و شرایط امروز و دهه 60 ندارند. اگرچه قاعدتاً اگر جنگی تحمیل شود، باز هم عموم مردم به دفاع از کشور خواهیم پرداخت اما شاید روشن شدن این تفاوتها هم بتواند به دور شدن سایه جنگ کمک کند.
فیضی: تفاوت بسیار زیادی میان این دو جنگ وجود دارد و اساساً قیاس این دو با هم نامانوس است. جمعیت ایران در دوره جنگ تحمیلی کمتر از نصف جمعیت امروز بود و زیرساختها به نسبت زمان خودش و شرایط آن جنگ بسیار آمادهتر بود. ابزار و ادوات جنگی ما کاملاً بهروز بود و سرمایه اجتماعی بسیار بالایی در کشور وجود داشت.
فضای هیجانی بعد از انقلاب هنوز پابرجا بود و ضمن اینکه سمت مقابل هم اسرائیل نبود و صدام بود. اسرائیل هیچ پایبندی به هیچ قاعده و قانون بینالمللی ندارد و نگران فشار جهانی نیست و هر جنایتی را به راحتی انجام میدهد. ضمن اینکه از پشتیبانی قویتری از نظر نظامی برخوردار است. مسئله دیگری که باید به آن توجه کرد آثار ناملموس و درازمدت جنگ است که در لحظات اول مشهود نیست. خراب شدن ساختمانها و کشته شدن افراد از همان ابتدا مشخص و مشهود است اما کسانی که دچار نقص عضو و جراحت ماندگار میشوند، خانوادههایی که سرپرست خود را از دست میدهند، آثار روانی عمیق و کیفیت ازدسترفته زندگی معمولاً در شاخصها دیده نمیشوند اما تا سالها با جامعه و افراد میمانند.
یک اتفاق غیرانسانی که ناگزیر همه جنگهاست، این است که کشتهشدگان در نهایت به عدد تبدیل میشوند و آماری که در پایان جنگ گفته میشود در حالی که تکتک این افراد، عزیزان و اعضای خانوادههایی بودند که باید همیشه با این درد زندگی کنند. نباید فراموش کنیم که پشت اعدادی که از کشتهشدگان گفته میشود، انسانهایی زندگی میکردند که دیگر وجود ندارد و سرمایههایی بودند که از دست رفتند. برای همین به سادگی نباید از جنگ صحبت کرد. جنگ یک پدیده شوم است که هر یک روزی که از مدت زمان آن کاسته شود، هر لحظهای که از آن کوتاهتر شود، ارزشمند است. باید تا حد امکان از جنگ فاصله بگیریم و گرفتار این دیدگاه نشویم که این جنگ هم میگذرد. درست است که همه سختیها حتی جنگ هم میگذرد و به پایان میرسد اما رنج و فشاری که به مردم و جامعه و اقتصاد وارد میکند، جبرانشدنی نیست.
در پایان باید به این مسئله اشاره کنم که یکی از درسهای این تجربه تلخ 12روزه این است که ما باید برای آینده ایران حتماً پروژهای با عنوان «منافع مشترک با کشورهای متعدد» تعریف کنیم. ما در طول این جنگ کوتاه فهمیدیم که بسیاری از کشورهایی که به کمکشان امید داشتیم، هیچ کمکی به ما نکردند و در مقابل کشورهایی که چشم امیدی به آنها نداشتیم، جلو آمدند و پشت ما ایستادند.
اگر با کشورهای زیادی پروژههایی مبتنی بر منافع مشترک تعریف کنیم بهطوری که منافع آنها هم درگیر امنیت کشور ما و توسعه اقتصادی ایران شود، در شرایطی مانند جنگ اخیر آنها هم حداقل به صورت سیاسی به دفاع از ایران برخواهند خاست. بنابراین تمام همکاریهای روی کاغذ و تفاهمنامههایی که تاکنون داشتهایم که عملیاتی نشده، چندان به کار ما نمیآید و ما باید دوبهدو با کشورهای مختلف پیمانهای اقتصادی ببندیم و این منافع مشترک اقتصادی است که در شرایط خطیر به کمک ما میآید و ما را نجات میدهد. ضمن اینکه از جهت دیگری هم این پیمانها به ما کمک میکند و در شرایطی که دست دولت برای اجرای سیاستهای حمایتی و جبرانی بسته است، سرمایهگذاری خارجی که از همین پیمانهای مشترک حاصل شده تا حدودی توان بیشتر و خون بیشتری در رگهای اقتصاد ما تزریق میکند که به تامین منابع بیشتر کمک خواهد کرد.
چشمی: شرایط جنگ امروز ما با اسرائیل تفاوتهای مهمی با جنگ ایران و عراق داشت. برای نمونه در زمان جنگ هشتساله اغلب مبادلات با پول نقد انجام میشد اما امروز تقریباً همه مبادلات از طریق نظام بانکی صورت میگیرد. به همین دلیل جنگ قبلی اثر کمی روی مبادلات روزمره مردم داشت اما در این جنگ 12روزه دیدیم که با از کار افتادن دو بانک، زندگی روزمره مردم مختل شد.
در شرایط امروز حتی پساندازها هم که به نوعی مبادله نامشهود است در سیستمهای بانکی و بورس صورت میگیرد. یعنی مردم پساندازشان به صورت نقد در اختیارشان نیست یا در حساب بانکیشان نیست بلکه به صورت سهام در بازار یا صندوقهای سرمایهگذاری است و مقدارش هم قابل توجه است. در دهه 60 اصلاً چنین شرایطی نداشتیم. الکترونیک شدن مبادلات مردم با مردم یا مردم با دولت مانند پرداخت مالیات و حق بیمه و امثال آن هم از طریق سامانههای الکترونیکی و اینترنتی انجام میشود و مختل شدن هر کدام از این سامانهها به زندگی مردم آسیب میزند.
نکته دیگر این است که باید قبول کنیم امروز بازار سهام و اوراق بهادار یا صندوقهای سرمایهگذاری سهم بزرگی در زندگی اقتصادی مردم دارد. در حالی که در دهه 60 اصلاً بورس نداشتیم و سال 1372 بود که بازار سهام راه افتاد. نهتنها پسانداز خانوارها و بنگاهها در این بازارهاست بلکه بخش مالی اقتصاد کشور یعنی کارگزاریها، صندوقهای سرمایهگذاری و تامین سرمایهها حجم اشتغال نسبتاً بالایی هم دارند. اگر تعطیلی این نهادها طولانی شود، آثار مخربی بر درآمد و اشتغال مردم خواهد داشت. یک مسئله دیگر بحث رسانه است. در دهه 60 دولت یک انحصار رسانهای کامل داشت.
دو شبکه تلویزیونی و چند شبکه رادیویی وجود داشت که دولت میتوانست از طریق آن انسجام اجتماعی ایجاد کند. دولت میتوانست هر مفهومی را که میخواست، از طریق همان رسانههای محدود موجود در جامعه جا بیندازد. در حالی که امروز تعداد رسانهها بسیار زیاد است که لزوماً در اختیار دولت نیستند و رسانههای دولتی سهم اندکی در اثرگذاری بر افکار عمومی دارند. بنابراین در شرایط جنگی که نیاز به تقویت سرمایه اجتماعی وجود دارد، چنین ابزاری در اختیار دولت نیست. سبک زندگی در دهه 60 با امروز کاملاً متفاوت بود. تنوع غذایی، تنوع تفریحات و سرگرمیها اساساً وجود نداشت و زندگیها معیشتی بود و تفریحات در شبنشینیهای خانوادگی خلاصه میشد.
نکته دیگر اینکه در دهه 60 امکان مهاجرت یا فرار مغزها و سرمایهها به سادگی امروز امکانپذیر نبود. امروزه با ارتباطات اینترنتی از طریق شبکههای اجتماعی، فرد میتواند به راحتی دانشگاه خارجیاش را انتخاب کند، پذیرش بگیرد، سرمایهاش را منتقل کند و از کشور برود. واقعاً امروز امکان این را نداریم که تخمین بزنیم اگر جنگی رخ بدهد که قرار باشد برای یک مدت نسبتاً طولانی ادامه داشته باشد، چه میزان سرمایه انسانی و اجتماعی را به دلیل مهاجرت از دست خواهیم داد.