به گزارش تابناک، تاریخ بشریت با رحلت حضرت آدم (ع) آغاز میشود، کسی که پس از سپردن میراث هدایت به فرزندش شیث و نقل وصایای الهی، با تشریفات خاصی به خاک سپرده شد. در مقطعی دیگر از تاریخ، اهل بیت (ع) پس از فاجعه کربلا، سفری پر از اندوه و اسارت را از مقتل تا کوفه آغاز کردند که با ناله و شیون زنان و کودکان همراه بود.
۱- رحلت حضرت آدم علیهالسلام ابوالبشر
شیث پسر آدم بزرگ شد و به دستور خدا متعال آدم او را وصی خود قرار داد و اسرار نبوت را باو سپرد و فرمود مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز گذار و بدنم را در تابوتی بگذار و تو نیز هنگام مرگ آنچه آموختم به بهترین فرزندانت بسپار بعضی گویند آدم در ۹۳۰ سالگی وفات کرد شیث او را در تابوتی نهاد و در کوه ابوقبیس دفن کرد تا وقتی که نوح درزمان طوفان آمد و آن تابوت را با خود برداشت و در کشتی نهاد و بکوفه آورد در شهر نجف الاشرف به خاک سپرده شد قبر آدم و نوح نزدیک قبر مولانا امیر الامؤمنین علیهالسلام است چنان که حوّاء نیز بعد از یک سال مریضه شد ۱۵ روز مرضش طول کشید و از دنیا رفت در کنار قبر قبلی حضرت آدم به خاک سپردند و حضرت آدم بعد از کشته شدن هابیل بسیار ناله میکرد و از برای او به زبان سُریانی مرثیه گفت و نزدیک وفاتش به حضرت شیث وصیت نمود که به اولاد خود این مرثیه را تعلیم دهد تا متّعظ شوند شیث به فرزندان خود آموخت تا به یعرب بن قحطان رسید و او به زبان عربی و سریانی شعر میگفت مرثیه حضرت آدم علیهالسلام را به لغت عربی منظم کرد:
تغیّرت البلاد و من علیها و وجه الارض مغیّر قبیح
تغیّر کلّ ذی طعم و لون قلّ بشاشة الوجه الصّبیح
۲- حرکت دادن اهل بیت از کربلا به کوفه (۶۱ ق)
عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا وقت زوال روز یازدهم در کربلا ماند و برکشته شدگان خود نماز خواند و به خاک سپرد و بعد از ظهر امر کرد دختران رسول خدا را بر شتران سوار کردند و امام سجادعلیهالسلام را غل جامعه بر گردن زدند و مثل اسیران میبردند و از قتلگاه عبور دادند.
وقتی چشم زنان به شهدا افتاد فریاد کشیدند و سیلی به صورت خود زدند اشک ریزان از شتران خود را به زمین انداختند.
علیا مخدره زینب کبری، چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد سلام داد السّلام علیک یا ذبیحا من القفا سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید عرض کرد اختک لک الفداء یابن محمد المصطفی و یا قرة عین فاطمة الزهراء بعد با صوتی حزین و قلبی دردناک گفت یا محمداه صلّی علیک ملیک السّمآه این حسین توست که با اعضای پاره پاره در خون خویش آغشته است اینها دختران تواند که اسیر کردهاند این حسین توست که قتیل اولاد زنا گشته و بدنش بروی خاک افتاده.
سپس شروع به نوحه نمود: پدرم فدای کسی باد که جراحتش دوا نپذیرد پدرم فدای کسی باد که با غصه از دنیا رفت پدرم فدای کسی باد که لب تشنه شهید شد در روایت دیگری آمده، چون چشم زینب کبری به قلب و گلوی امام افتاد با دلی سوزان فریاد کردای برادر کاش این تیر را به قلب من میزدند کاش عوض تو مرا نحر میکردند.
سکینه جسد پدر را دربرکشید چنان ناله میکرد و عرض مینمود پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد پدر جان بنی امیه مرا در کوچکی یتیم کردای بابا زمانی که شب شد چه کسی مرا حمایت میکندای پدر گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.
کفعمی نقل میکند که سکینه فرمود، چون بدن نازنین پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد در آن حال شنیدم پدرم میفرمود:
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی.
ناگفته نماند ما مختصری از حالات مخدرات موقع عبور از قتلگاه را نوشتیم طالبین به کتب مربوطه مراجعه نمایند.
۳- وفات آیة الله ابو منصور حسن بن یوسف بن مطهر حلی مشهور به علامه حلی در حله و در نجف اشرف به خاک سپرده شد در سال ۷۲۶ قمری.
این بزرگوار رئیس علمای شیعه امامیه حاوی فروع و اصول جامع معقول و منقول ماحی آثار ملحدین و علامه علی الاطلاق بود شهرت جهانی این مرحوم کافی به معرفی این معظم است و تصانیف و تآلیف او مزین کتابخانه علمای بزرگ است مرحوم قریب به صدوبیست کتاب از خود به یادگار گذاشته از جمله:
تبصرة المتعلمین - الفین - غایة الاصول - تذکرة الفقهاء - کشف المراد و غیرها؛ و این بزرگوار از امثال خواجه نصیر الدین طوسی و کاتبی قزوینی و حکیم منطقی شافعی تحصیل علم کرده است نقل شده که علامه در حالی که کودک بود به درجه اجتهاد رسید و مردم منتظر بودند که او مکلف شود تا تقلید کنند.
یکی از علمای اهل سنت که استاد شیخ بود در ردّ مذهب شیعه کتابی نوشته بود و در مجالس آنرا میخواند و اضلال میکرد به کسی نمیداد که مبادا کسی از علمای شیعه واقف شود ورد بنویسد علامه چاره میاندیشید که آنرا به دست آورد نمیداد عاقبت بعد از اصرار و علاقه شاگردی و استادی ویرا برانگیخت که یک شب به مطالعه بدهد علامه یک شب را غنیمت شمرد و گرفت و به خانه آمد شب مشغول نوشتن شد و نصفی از شب گذشته بود خواب بر علامه غلبه نمود حضرت امام زمان علیهالسلام آمد و به شیخ فرمود کتاب را به من واگذار و تو بخواب، چون علامه از خواب بیدار شد دید کتاب تماما نوشته شده بود بعضی نوشتهاند که علامه خسته شده بود خوابید بعد از بیدار شدن دید کتاب نوشته شده و بعضی نوشته که شخصی به صفت اهل حجاز وارد شد سلام داد و به علامه گفت یا شیخ تو خط کشی کن من بنویسم و تا صبح تمام کرد.
این بزرگوار بر گردن شیعه امامیه حق بزرگی دارد که سبب شیعه شدن شاه خدابنده و اشخاص زیادی گردید و اجمال آن قضیه چنین است:
اولجایتو محمد مغولی معروف بشاه خدابنده نوه چنگیز خان حنفی بود بر یکی از زنهای زیبای خود عصبانی شد و گفت انت طالق ثلاثة تو سه طلاقه هستی و بعد پشیمان شد از علمای عامه پرسید همگی اتفاقا رای دادند که طلاق صحیح است و جز مُحِلّل چارهای نیست. یکی از وزراء (امیر طرمطار) گفت در حلّه عالمی است که این طلاق را باطل میداند علمای عامه گفتند او رافضی است و پیروان او را عقل نیست و شایسته محضر پادشاه نباشد شاه گفت صبر کنید حاضر کنم و سخنان او را بشنوم کسی فرستاد علامه را از حله آوردند شاه تمام علمای چهار مذهب (حنفی - مالکی - شافعی - حنبلی) را جمع کرد علامه موقع ورود نقشهای ریخت نعلین خود را برداشت و وارد مجلس شد سلام کرد در پهلوی شاه که فقط آنجا خالی بود نشست علمای عامه گفتند ما گفتیم که آنها بی عقلند شاه گفت هر چه اشکال دارید بپرسید، گفتند چرا وقت آمدن برای شاه خم نشدی جواب داد پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم به هیچ کس جز خدا رکوع نکرد و فرمود رکوع مخصوص خداست و سلام میکرد و خداوند متعال فرموده فاذا دختلم بیوتا فسلّموا علی انفسکم تحیّة من عنداللّه گفتند چرا پهلوی شاه نشستی فرمود جای خالی غیر از آنجا نبود و پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده وقتی داخل مجلس شدید هر کجا خالی باشد بنشینید گفتند چرا کفش خود را برداشتی و به مجلس شاه آوردی و رعایت ادب نکردی؟ فرمود ترسیدم بعضی از شما صاحب مذاهب اربعه کفش مرا به دزدد چنانچه پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم را دزدیدند گفتند اهل مذاهب اربعه در زمان پیغمبر نبودند بلکه بعد از صد سال و اندی پیدا شدند (چنان که ابوحنیفه در سال ۸۰ متولد و در سال ۱۵۰ فوت و مالک بن انس در سال ۹۴ متولد و در سال ۱۷۹ فوت و محمد بن ادریس شافعی ۱۵۰ متولد و در سال ۲۰۴ فوت و احمد بن حنبل ۱۶۴ متولد و در سال ۲۴۱ فوت).
علامه فرمود شاها شما شنیدید که اینها اعتراف و اقرار کردند که هیچ یک از مذاهب و رؤسای مذاهب در زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نبودند پس سوال کنید از کجا پیدا شدهاند و چرا مذهب را منحصر به خود میدانند.
شاه از رؤسای مذاهب پرسید همگی گفتند هیچ یک از مذاهب در زمان پیغمبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نبودند بعدها پیدا شده است.
شاه گفت پس در زمان پیغمبر و صحابه چه مذهبی رایج بود و مردم احکام را از که فرا میگرفتند علما گفتند ما نمیدانیم، علامه فرمود من میدانم در زمان پیغمبر از خود آن حضرت و بعد از آن بنا بامر آن بزگوار از علی بن ابیطالب علیهالسلام و بعد از او اولاد طاهرین آن حضرت که امامان معصومند، سپس شاه از طلاق پرسید فرمود باطل است به جهت عدم شاهد عادل، و ثانیا سه طلاق با یک صیغه واقع نمیشود. مباحثه میان علماء شروع شد همگی محکوم گشتند پس شاه مذهب تشیّع را قبول و به نام دوازده امام معصوم علیهالسلام خطبه خواند و سکّه زد و در تمام بلاد رائج گردانید.
منبع: کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی