به گزارش فرارو به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت، با تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه و کاهش تدریجی نفوذ منطقهای ایران، اکنون اسرائیل و ترکیه خود را در موقعیتی برتر و پیشتاز میبینند؛ وضعیتی که بستر شکلگیری یک رقابت ژئوپلیتیک سنگین میان تلآویو و آنکارا را فراهم کرده است. دیگر مسئله، پرسش از امکان وقوع این تقابل نیست، بلکه چگونگی مدیریت آن است: آیا این دو قدرت نوظهور مسیر درگیری مستقیم را در پیش خواهند گرفت یا بهسوی نوعی رقابت مهارشده و مبتنی بر موازنه حرکت خواهند کرد؟
همانطور که در کتاب «اتحاد خائنانه» توضیح دادهام، شرایطی مشابه در پایان جنگ سرد نیز رقم خورد. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ساختار قدرت جهانی را بهطور اساسی دگرگون کرد و شکست صدام حسین در جنگ خلیج فارس، نظم ژئوپلیتیکی خاورمیانه را بهکلی بازچینی نمود. در پی این تحولات، یک آرایش دوقطبی جدید در منطقه پدید آمد که در آن، ایران و اسرائیل بهعنوان دو قدرت بیواسطه و بدون حضور یک بازیگر میانی همچون عراق، بهصورت مستقیم در برابر یکدیگر قرار گرفتند. در این میان، اسرائیل نخستین بازیگری بود که نسبت به این تغییرات واکنش نشان داد و راهبرد سنتی خود را بهطور کامل بازتعریف کرد. راهبردی که بهعنوان «دکترین پیرامونی» شناخته میشد و بر پایه آن، اسرائیل برای مقابله با قدرت دولتهای عربی منطقه نظیر عراق، سوریه و مصر بهدنبال ائتلاف با کشورهای غیرعرب در حاشیه خاورمیانه از جمله ایران، ترکیه و اتیوپی بود.
اما پس از سال ۱۹۹۱، دیگر هیچ دولت عربی باقی نمانده بود که بتواند تهدید نظامی متعارف جدی برای اسرائیل محسوب شود. در نتیجه، نگاه استراتژیک اسرائیل از جهان عرب بهسوی ایران چرخید. نخبگان امنیتی و تصمیمسازان تلآویو به این جمعبندی رسیدند که تهدید اصلی آینده دیگر از پایتختهای عربی برنمیخیزد، بلکه از «پیرامون ایرانی» نشأت میگیرد؛ یعنی همان مناطقی که ایران در آنها بهتدریج نفوذ استراتژیک خود را گسترش میداد. نکته قابلتوجه اینجاست که دشمنی ایران با اسرائیل در دهه ۱۹۸۰، اهمیت راهبردی چندانی برای اسرائیل نداشت. در آن زمان، تمرکز اصلی تلآویو بر مقابله با عراق و کشورهای عربی بود، نه جمهوری اسلامی. بهبیان دقیقتر، در اوایل انقلاب، اسرائیل نهتنها تهدیدی فوری از سوی ایران احساس نمیکرد، بلکه حتی بهدنبال احیای روابط با تهران بود.
ایران در آغاز از تغییر جهت استراتژیک اسرائیل بهشدت غافلگیر شد. در آن مقطع، شور انقلابی جمهوری اسلامی رو به افول گذاشته بود و دولت رفسنجانی با اولویت قرار دادن بازسازی اقتصادی، بهدنبال گشودن مسیرهای تازهای در روابط با غرب و بهویژه ایالات متحده بود. تهران به واشنگتن پیشنهاد دسترسی به میادین نفتی ایران را ارائه داد و تلاش کرد در معادلات تازه شکلگرفته نظم منطقهای، جایگاهی برای خود دستوپا کند. اما پاسخ آمریکا نهتنها سرد بود، بلکه ایران را به حاشیه راند؛ نمونه بارز آن، کنار گذاشتن تهران از کنفرانس مادرید بود.
در این میان، اسرائیل با مهارت تمام توانست دولت آمریکا را متقاعد کند که اگر خواهان موفقیت روند صلح اسرائیل-فلسطین است، باید ایران را بهعنوان تهدید اصلی مهار و منزوی کند. به تعبیر مارتین ایندیک، دیپلمات برجسته آمریکایی، هرچه روند صلح میان اسرائیل و فلسطینیها پیشرفت میکرد، انزوای منطقهای ایران بیشتر میشد؛ و به همان میزان، فضای سیاسی برای تحقق صلح میان اسرائیل و دولتهای عربی نیز گسترش مییافت.
اینجا بود که رقابت واقعی میان ایران و اسرائیل آغاز شد. تهران، در واکنش به تلاش مشترک آمریکا و اسرائیل برای انزوای منطقهای، نقطهضعف این راهبرد را شناسایی کرد: فرایند اسلو. رهبران ایرانی بهدرستی دریافتند که اگر این روند صلح شکست بخورد، پروژه مهار ایران نیز ناکام خواهد ماند. بر همین اساس، جمهوری اسلامی حمایت از گروههای فلسطینی مخالف صلح را در دستور کار قرار داد؛ حمایتی که اگرچه تا زمان ترور شیخ احمد یاسین در سال ۲۰۰۴ با فراز و نشیبهایی همراه بود.
از آن زمان تاکنون، منطق این رقابت راهبردی، مسیر حرکت هر دو کشور را در طول سه دهه اخیر شکل داده است. اسرائیل بهطور مستمر در پی انزوای کامل ایران بوده؛ از تشویق تحریمهای اقتصادی گرفته تا مانعتراشی در مسیر دیپلماسی آمریکا با تهران. تلآویو هرگونه توافق احتمالی میان واشنگتن و تهران را تهدیدی راهبردی تلقی کرده و حتی تلاش کرده ایالات متحده را بهسوی درگیری نظامی با ایران سوق دهد. در سوی دیگر، ایران نیز با تمام توان، این فشار را بیپاسخ نگذاشته: در هر عرصهای که ممکن بوده، مستقیماً یا از طریق گروه های مقاومت، اسرائیل را به چالش کشیده است تا شاید راهی برای گریز از انزوایی بیابد که تلآویو با دقت و پیگیری بر آن تحمیل کرده است.
اکنون تمرکز راهبردی تلآویو از ایران به سوی بازیگر بعدی یعنی ترکیه معطوف شده است. برای تحقق رؤیای هژمونی نظامی در خاورمیانه، اسرائیل معتقد است باید قدرت منطقهای آنکارا را مهار کند؛ چراکه در منظومه فکری و امنیتی اسرائیل، تأمین امنیت نه از مسیر موازنه، بلکه تنها از مسیر «غلبه» ممکن است.
پیروزی راهبردی ترکیه در سوریه، بیش از پیش نگاه تلآویو را متوجه آنکارا کرده است. اما برخلاف ایران، ترکیه بازیگری کاملاً متفاوت است: عضویت در ناتو و گروه ۲۰، اقتصادی پیچیده و مقاوم در برابر تحریم و نفوذ نرم گستردهای که بهعنوان یک قدرت سنی، طی یک دهه اخیر در سراسر منطقه ایجاد کرده همگی مؤلفههایی هستند که آنکارا را به رقیبی دشوارتر برای مهار تبدیل میسازند. با این حال، ترکیه نیز از آسیبپذیریهایی بیبهره نیست از جمله مسئله کردها که همچنان یکی از چالشهای راهبردی بلندمدت آن باقی مانده است.
اما تا زمانی که دکترین امنیتی اسرائیل به جای موازنه یا بازدارندگی بر مبنای سلطه نظامی استوار است، ظهور هر قدرت منطقهای بالقوه صرفنظر از نیتش، آن را بهطور اجتنابناپذیر به آماج بعدی تبدیل میکند. در این چارچوب، ترکیه نیز دیر یا زود به مرکز توجه راهبردی اسرائیل خواهد آمد. چراکه در منطق ژئوپلیتیک، بازیگران را نمیتوان حذف کرد؛ در بهترین سناریو، تنها میتوان آنها را مهار کرد و تحت کنترل نگه داشت.