به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، علی ربیعی دستیار اجتماعی رئیسجمهوی، در یادداشتی در روزنامه سازندگی نوشت؛
بیایید به جنگ ۱۲ روزه از منظر ارتباطات نگاه کنیم. این جنگ، ماهیتی کاملاً متفاوت از جنگهای متعارف داشت. از آخرین جنگهای کلاسیک منطقه مانند جنگ خلیج فارس که با دخالت مستقیم آمریکا و ناتو انجام شد تا امروز، تحولی چشمگیر در شیوه جنگها رخ داده است. تحلیل این تحولات، به باور من، خود یک راهبرد ارتباطی است.
در این نبرد، دو عنصر اصلی را شاهد بودیم: فناوری پیشرفته و عملیات روانی. هر دو در کنار هم، چهرهای نو از جنگها را ترسیم کردند. اینک، قدرت نظامی بدون بهرهگیری از تکنولوژی و عملیات روانی تأثیر کمتری دارد. جنگ آینده نیز بر همین بنیانها استوار خواهد بود. استراتژیستها باید این دگرگونی را درک و در طراحی دفاعی خود لحاظ کنند.
اگر جنگها را در بستر تاریخ دستهبندی کنیم، نخست به جنگهای سنتی میرسیم؛ نبردهایی همچون جنگهای ناپلئون یا جنگهای صلیبی که تکیهگاهشان نیروی انسانی بود. در ادامه به جنگهای مدرن میرسیم مانند جنگ جهانی دوم که در آنها سه نیروی زمینی، هوایی و دریایی با تکنولوژیهای نوین درهم آمیختند. اما اکنون وارد دورهای شدهایم که شاید بتوان آن را عصر جنگهای پساصنعتی یا پسامدرن نامید؛ جنگهایی مبتنی بر هوش مصنوعی، حملات از راه دور و جاسوسی دیجیتال.
در این جنگ، نیروی زمینی به معنای سنتی آن تقریباً هیچ نقشی نداشت. هدف، اشغال سرزمینی نبود بلکه ایجاد اختلال، ترس و فشار روانی از طریق ابزارهای فناورانه و ارتباطی بود. در کنار جاسوسی سنتی شاهد جاسوسی پیچیدهای مبتنی بر الگوریتمها، شبکههای هوشمند و دادهکاوی بودیم. این وجه از جنگ، نقطه تمایز آن با نبردهای گذشته است.
بُعد دیگر جنگ، عملیات روانی مبتنی بر رسانهها و شبکههای اجتماعی بود. رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، انتشار گسترده اخبار جعلی (فیکنیوز) و روایتسازی هدفمند، بخشی از پازل جنگ روانی بودند. این عملیات، ارزش و تأثیری کمتر از حملات نظامی نداشت.
در این فضا، مردم و ذهنیت عمومی نقش کلیدی داشتند. تصمیمها و رفتار سیاسی مردم، بهویژه در برابر اخبار و شایعات، مهمترین سد در برابر نقشههای آمریکا و اسرائیل بود. چنین تأثیری از جامعه در جنگهای کلاسیک بیسابقه است. باید از خود بپرسیم: نقش رسانهها در این مقاومت چه بود؟ جایگاه روایتسازی کجاست؟ و چه سیاست رسانهای میتواند مقاومت ملی را تقویت کند؟
ما به سیاست رسانهای نیاز داریم که بتواند همبستگی ذهنی و هویتی ایرانیان را همانند تمامیت ارضی کشور حفظ و تقویت کند. باید بپرسیم آیا آزادی رسانهای در داخل میتواند مرجعیت رسانهای را به داخل کشور بازگرداند؟ آیا سیاستهای رسانهای امروز توانستهاند، مردم را به روایت ملی پیوند بزنند؟
نمیتوان انکار کرد که رسانههای خارجی از سر دلسوزی برای ایران فعالیت نمیکنند. حتی بسیاری از پژوهشهای شرقشناسانه نیز ناآگاهانه یا آگاهانه در خدمت منافع قدرتهاست. رسانههایی چون «صدای مسکو»، «بیبیسی فارسی» و دیگران بیش از آنکه دغدغه ایران داشته باشند، در پی اهداف خود هستند. متأسفانه ما نتوانستهایم این واقعیت را برای جامعه خود، بهویژه نسلهای جدید، تبیین کنیم.
یاد پدرم میافتم که در خانه همیشه «رادیو مسکو» و «بیبیسی» گوش میداد؛ چون به اخبار داخلی اعتماد نداشت. امروز هم همان بیاعتمادی، ولو بهدلایل متفاوت، ادامه دارد. ما باید بتوانیم با نسل دهه ۷۰ و ۸۰ بیپرده صحبت کنیم و بگوییم که این رسانهها نه از سر دلسوزی بلکه برای تحقیر ایران و تضعیف اعتماد اجتماعی کار میکنند.
در پاسخ به این پرسش که «آیا دولت برنامهای برای تقویت رسانهها دارد؟» باید گفت: بله اما همزمان باید بپذیریم که در زمان جنگ، فضای امنیتی بر سیاست رسانهای تأثیر میگذارد. این موضوع در همه کشورهای دنیا رخ میدهد.
نکته کلیدی این است که سیاستی که مردم را به رسانههای خارجی سوق دهد، ضد امنیت ملی است. باید به رسانههای داخلی اعتماد کرد و فضای نقد، تحلیل و روایت را در داخل گسترش داد. شب اول حمله، رسانه ملی پربینندهترین رسانه بود.باید پذیرفت که در زمان جنگ، سیاست امنیتی بر رسانه سایه میافکند. اما همزمان باید راههایی برای مشارکت بیشتر رسانهها در روایت ملی جستوجو کرد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همراهی دولت باید این مسیر را هموارتر کند.
تعبیر «جنگ ۱۲ روزه» آنگونه که امروز مطرح میشود نه بیانگر دفاع میهنی است، نه منعکسکننده هویت ایرانی. همانطور که عنوان «وعده صادق ۳» نیز نامناسب و نادرست است. ما نیاز به بازنگری در سیاست رسانهای داریم. دیگر نمیتوان با روایتهای رسمی که بیارتباط با افکار عمومی هستند به جامعه پاسخ داد.
به باور من، در روز نهم یا دهم، برنامهریزان این جنگ میخواستند، کار ایران را یکسره کنند. وقتی ترامپ گفت «تهران را ترک کنید» معنایش روشن بود. ماجرا به بمباران زندان اوین رسید؛ جایی که زندانی، زندانبان، مددکار و سرباز شهید شدند. آنها تصور میکردند، مردم به خیابانها بریزند،اما برعکس، این اتفاق نفرت عمومی از اسرائیل را تشدید کرد. براندازی پس از جنگ هیچ ملتی را خوشبخت نکرده است.
اگر این طرح موفق میشد، شهرها ویران و روستاها آواره میشدند. میلیونها ایرانی آسیب میدیدند. اما مهم نیست که پس از ویرانی چه بر سر ایران میآمد؛ تنها چیزی که برای اسرائیل اهمیت داشت این بود که ایران قوی نباشد.
۲۹۲۲۲