به گزارش هشمهری آنلاین، فرهیختگان نوشت: وقتی جنگ به تهران رسید، عمق استراتژیک دیگر یک اصطلاح در بیانیههای نظامی نبود؛ واقعیت روزمره شد. اینبار بمبها نه در دیرالزور و قنیطره که در تهران و دهها شهر دیگر منفجر شدند. «ما وقتی سوریه را از دست دادیم، مجبور شدیم در تهران با اسرائیل بجنگیم. این جنگ ثابت کرد که نگاه آیتالله خامنهای مبنی بر جنگیدن با اسرائیل در مرزهای خودش چقدر درست بود.» این جمله، بخشی از اظهارات ماشاءالله شمسالواعظین، روزنامهنگار اصلاحطلب، در گفتوگوی اخیرش است؛ جملهای که به شکلی تلخ، سیاستهای سالهای گذشته را تأیید میکند. سیاستهایی که از سوی جریاناتی در داخل کشور مورد تخطئه قرار میگرفت.
سقوط دمشق تنها به معنای پایان دولت خاندان اسد نبود. این اتفاق، معادل از دست رفتن یک سنگر راهبردی و فروپاشی بخشی از خطوط دفاعی ایران در برابر تهدیدات منطقهای بود. در شرایطی که ابومحمد جولانی، رهبر هیئت تحریرالشام رسماً بهدنبال عادیسازی روابطش با نتانیاهو است دیگر نمیتوان تهدیدهای گذشته را صرفاً یک بازی ژئوپلیتیکی یا رقابت قدرتها دانست. جنگی که زمانی برای بخشی از جامعه دور از ذهن بود، حالا با واقعیتهای روز کشور گره خورده است.
در سالهای گذشته، بخش قابلتوجهی از فضای رسانهای به زیر سؤال بردن حضور ایران در سوریه، عراق و لبنان اختصاص داشت. روایتهایی که آن حضور را اتلاف منابع یا ماجراجوییهای غیرضروری معرفی میکردند. اما با عقبنشینی تدریجی محور مقاومت، بازگشت داعش به بخشهایی از عراق و سوریه و فعال شدن همزمان گروههای تروریستی و اسرائیل در مرزهای غربی ایران حالا پرسش اصلی تغییر کرده که «آیا میتوان امنیت ایران را صرفاً با بستن مرزها تأمین کرد؟»
حمله مستقیم اسرائیل به مناطق مسکونی و زیرساختهای هستهای و امنیتی کشور بسیاری از ادعاهای رسانههای فارسیزبان را عملاً بیاعتبار کرده است. با این حال، کمکاری نهادهای رسمی و چهرههای سیاسی در تبیین درست و مستند سیاستهای منطقهای کشور، باعث شد روایت غالب، نه از جانب کارشناسان داخلی که توسط رسانههای فاندبگیر شکل بگیرد. اگر آن روایتها زودتر و بهدرستی منتشر میشد، شاید افکار عمومی آمادگی بیشتری برای مواجهه با تحولات امروز داشت و فراتر از آن، شاید مسیر برای دفاع برون مرزی هموارتر میشد و امروز شاهد تعرض به خاک کشورمان نبودیم.
آغاز تهدید
بحران سوریه که در دیماه ۱۳۸۹ با اعتراضات محدود آغاز شد، بهسرعت از یک خیزش داخلی به میدانی برای رقابتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شد. آنچه در ابتدا به نظر میرسید یک حرکت اعتراضی غیرمسلحانه است، با دخالت گروههای مسلح و پشتیبانی برخی کشورهای منطقه و فرامنطقه، به جنگی تمامعیار تبدیل شد. صدور فرمان عفو عمومی و تلاشهای بشار اسد برای کنترل اوضاع نتیجه معکوس داد؛ آزادی برخی تروریستهای خطرناک و پیوستن نیروهای ارتش به گروههای مسلح، دامنه بحران را تشدید و دومینوی سقوط شهرها را آغاز کرد.
جمهوری اسلامی ایران، در پاسخ به درخواست رسمی دولت سوریه و با رویکرد مستشاری فعالیتهای خود را در این کشور آغاز کرد. با این حال، بحران سوریه با اعلام موجودیت جبهه النصره در اواخر ۱۳۹۰ وارد فاز جدیدی شد. این نقطه عطف ماهیت جنگ را از یک درگیری داخلی به مقابله با گروههای تکفیری و تروریستی چندملیتی تغییر داد. سقوط مناطق استراتژیک همچون ادلب، حومه حلب و القصیر تهدیدی جدی برای محور مقاومت به شمار میرفت؛ چرا که منجر به محاصره حزبالله لبنان و قطع ارتباط زمینی با سوریه میشد. در این شرایط گسترش حضور محور مقاومت با مشارکت نیروهای حزبالله لبنان، تیپ فاطمیون و مشاوران ایرانی برای جلوگیری از سقوط دمشق و محاصره لبنان اجتنابناپذیر شد.
تهدیدات فرامرزی
درحالیکه بحران سوریه پیچیدهتر میشد، در غرب عراق گروه جدید و خطرناک داعش در حال شکلگیری بود. هستههای اولیه داعش با کمک مقامات سابق رژیم بعث عراق و آزادی برخی تروریستهای سلفی توسط آمریکا، قدرت گرفت. این گروه در سال ۱۳۹۲ رسماً اعلام موجودیت کرد و بهسرعت مناطق وسیعی از عراق و سوریه را به اشغال خود درآورد. حضور داعش نهتنها خطری برای دولت قانونی سوریه بود، بلکه یک تهدید امنیتی جدی برای ایران و منطقه محسوب میشد. تصرف رقه و موصل و اعلام خلافت، امنیت ملی ایران و حتی منطقه را به چالش کشید.
از این لحظه به بعد حضور ایران در منطقه تغییر ماهیت داد. حفظ دولت سوریه بهعنوان یک حاکمیت قانونی و مشروع برای مبارزه با تروریستها ضروری بود. بحران سوریه حالا به یک بحران منطقهای و جهانی تبدیل شده بود. اگر دولت بشار اسد در آن زمان سقوط میکرد و سوریه به دست گروههای مسلح میافتاد، تمام سوریه بهآسانی تقدیم داعش میشد.
با گسترش سرزمین تحت اشغال داعش در سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴، نیروهای ایرانی در سوریه و عراق مستقر شدند. گروههای مقاومت مردمی با تدبیر سردار شهید قاسم سلیمانی و دیگر فرماندهان مقاومت شکل گرفتند و تعداد نیروهای اعزامی به منطقه افزایش یافت. این مبارزه نهتنها برای حفظ امنیت مرزهای ایران، بلکه برای امنیت جهانی حیاتی بود. امروز که خطرات عدم برقراری امنیت در منطقه را دیدهایم، اهمیت اقدامات ایران بهتر درک میشود.
مستشاران در منطقه چه کردند؟
سرمایهگذاری ایران در منطقه و حضور مستشاری با وجود هزینههای انسانی و مالی دستاوردهای استراتژیک مهمی برای امنیت ملی و منطقهای به همراه داشت. این حضور که با برخی شبهات و انتقادات همراه بود در واقع منجر به تقویت بنیههای امنیتی و افزایش قدرت منطقهای ایران شد. ایران توانست با حمایت از دولت سوریه و حزبالله لبنان محور مقاومت را تقویت کند.
از سوی دیگر حضور مستشاری ایران در منطقه، تجربیات نظامی و اطلاعاتی کاربردیای را برای نیروهای ایرانی به همراه داشت. این تجربیات در مواجهه با جنگها، مقابله با گروههای تروریستی و توسعه تاکتیکهای نوین جنگی، نقشی حیاتی برای تقویت توان دفاعی کشور ایفا کرده است. این دانش و تجربه عملی، امروز در دفاع از مرزهای ایران و مقابله با هرگونه تهدید احتمالی، یک سرمایه گرانبها محسوب میشود. ایران همچنین نشان داد که توانایی تأثیرگذاری بر بحرانهای منطقهای را دارد و نقشی تعیینکننده در معادلات قدرت ایفا میکند. این مسئله، پیام روشنی برای دشمنان ایران در منطقه بود که نمیتوانند بدون در نظر گرفتن نقش ایران، به اهداف خود دست یابند. این نفوذ، نهتنها در بعد نظامی، بلکه در ابعاد سیاسی و دیپلماتیک نیز بروز یافته و به ایران امکان داد تا در مذاکرات و ترتیبات امنیتی منطقهای، حضوری فعال و تأثیرگذار داشته باشد.
حضور در سوریه، به ایران این امکان را داد تا عمق استراتژیک خود را گسترش دهد و از امنیت و منافع ملی خود در برابر تهدیدات فرامرزی دفاع کند. به بیان سادهتر، جنگ با تروریستها در خارج از مرزها از ورود آنها به داخل کشور و ایجاد ناامنی جلوگیری کرد. این عمق استراتژیک به ایران این توانایی را داده بود که تهدیدات را در فاصله دورتری از مرزهای خود مدیریت و از تبدیل شدن خاک ایران به میدان نبرد جلوگیری کند.
«نه غزه نه لبنان» علیه ایران
یکی از مهمترین چالشهایی که سیاستهای منطقهای ایران با آن مواجه بوده تبلیغات منفی و هدفمند رسانههای فارسیزبان و خارجی است که هزینههای ایران در منطقه را به عنوان صرف پول ملت برای کشورهای دیگر معرفی کردهاند. شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که در سال ۱۳۸۸ مطرح شد، نمونه بارزی از این تلاشها برای دوقطبیسازی و القای تقابل بین منافع ملی و حمایت از محور مقاومت بود. این کارزار تبلیغاتی به مردم القا میکرد که حاکمیت به جای حل مشکلات داخلی و دغدغه رفاه مردم، پی مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر است. درحالی که ثابت شد حضور امنیتی ایران در کشورهای منطقه و هزینهکردهایش چقدر میتوانست در تأمین امنیت کشور مؤثر باشد.
در طول بیش از یک دهه، رسانههای وابسته به غرب با انتشار اخبار و تصاویر جعلی، سعی در تخریب وجهه ایران و القای جنایات جنگی در سوریه داشتند. آنها ادعا میکردند که پول ملت ایران در جیب بشار اسد میرود و این رویه را بهانهای برای تحریم ایران میدانستند. با این حال، با گذشت زمان و آشکار شدن ابعاد واقعی جنگ علیه تروریسم و حمله مستقیم رژیمصهیونیستی به ایران حقیقت کاملاً روشن شد.
دیوار پدافندی دوهزار نفره
یکی از مهمترین هزینههایی که ایران در منطقه متحمل شد، تلفات انسانی و شهادت رزمندگان بود. درحالیکه رسانههای فارسیزبان تلاش میکردند این تلفات را بزرگنمایی کنند یا آنها را بیاثر جلوه دهند، اما آمار و واقعیتها تصویر دیگری را نشان میدهند. در 9 سال جنگ در سوریه، ایران حدود دو هزار شهید نظامی تقدیم کرد. این در حالی است که در طول دفاع دوازدهروزه، بالای هزار شهید داشتیم که بیشترشان غیرنظامی بودند. مردان ایرانی جان خود را در سوریه و عراق و دیگر کشورهای منطقه فدا کردند تا مردم ایران در امنیت و آرامش زندگی کنند. آنها در واقع از تبدیل شدن ایران به صحنه نبرد جلوگیری کردند و هزینه جنگ را در خارج از مرزها پرداختند.
کمکاری در نفوذ اقتصادی
یکی از نکات مهم درباره دفاع برونمرزی ایران عدم تلاش کافی برخی دولتها برای حفظ موقعیت کشور در منطقه بود. به این معنا که با وجود دستاوردهای نظامی و امنیتی چشمگیر نفوذ اقتصادیای که میتوانست منجر به پایداری نفوذ امنیتی و نظامی شود، بهدرستی محقق نشد. سرمایهگذاریهای اقتصادی در کشورهای منطقه میتوانست منافع متقابل ایجاد کرده و حضور ایران را از صرفاً نظامی به یک حضور چندوجهی و پایدار تبدیل کند. این مسئله به معنای تقویت روابط تجاری، فرهنگی و زیرساختی است که به نفع هر دو طرف میبود و نفوذ ایران را در منطقه عمق میبخشید. در نتیجه باید گفت حضور مستشاری ایران در سوریه نهتنها برای دفاع از دولت سوریه و محور مقاومت بلکه برای حفظ امنیت کشور، امنیت منطقه و مقابله با تهدیدات جهانی اهمیت داشت.