(درنگی عرفانی در آیهی «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى؟»)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هیچکس تنها نیست.نه آنکه در تاریکی گناه میکند،و نه آنکه در سکوت شبانه میگرید.ما همیشه دیده میشویم.نه از سوی دوربینها،نه با چشمان مردم،بلکه از سوی نگاهی که نهفقط بیرون،که پیش از ما، در درون ماست.
نگاهی که صدای قدمهای خیالمان را هم میشنود،و لرزشهای نیمهجان نیتها را میفهمد.
آیا ندانستی که خدا تو را میبیند؟همین یک آیه از سورهی علق،بیهیچ زینت، قلب را تکان میدهد:
«أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى؟»
نه خبری از عذاب،نه وعدهی بهشت؛فقط یک سؤال.و همین، اگر دل بیدار باشد،کافیست که بیدارتر شود.
گاه یک نگاه،کاری میکند که هزار خطبه نمیتواند.و این، نه نگاه بیمدهندهایست،بلکه نگاهیست از سرِ عشق؛نگاهی که آدمی را نه از بیرون،که از درون میخوانَد.
نه نگاهی مراقبمآب است،نه چشم سرد ناظری بیرحم؛بلکه نگاه کسیست که آفریده،آگاه است،و با مهربانی تماشا میکند.
کسی که نخواسته تو بلغزی،بلکه خواسته در آستانهی لغزش،خودت را ببینی…و برگردی.
در قرآن آمده است:
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ»
یوسف، نه از ترسِ مردم،که از دیدنِ «برهان پروردگار» ایستاد.نگاه خداوند، نه چون هیاهو،که چون نوری درون سینه،سدی شد میان او و لغزش.خداوند دیده میشد…نه به چشم، بلکه به جان.
موسی، وقتی صدای خدا را شنید،نه با استدلال،که با ادب پاسخ داد.به او گفته شد:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»
کفشهایت را برکن.نه بهخاطر آلودگی خاک،بلکه چون تو به محضر آمدهای.ادبِ مکان، در حضورِ نگاه.
و اگر در شبانههای صحیفهی سجادیه قدم بزنی،صدای لرزانِ انسانی را میشنویکه نه از دوزخ مینالد،که از غفلت خود میلرزد.
از اینکه دیده میشود،ولی بیادب مانده است.از اینکه مخاطب نگاهِ خداست،اما هنوز دلش، حضور ندارد.
قرآن از کسانی سخن میگویدکه از رحمان، در غیاب، میلرزند:
«مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ»
نه در مسجد،نه در صف اول،بلکه آنجا که هیچکس نیست،اما او هست.
و این خشیت، برای عالمان است.نه هر عالمی،بلکه آنکه نه فقط دانسته،بلکه دانستهاش،او را لرزانده است.
«إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء»
ترس این دلها، از دوزخ نیست؛از بیادبیست.از اینکه در آستانه بودهاند،اما بیحضور.از اینکه دیده شدهاند،اما خود را ندیدهاند.
و اگر کسی در این آگاهی بماند،آرامآرام دلش از زنگار دور میشود.تا آنجا که قرآن دربارهاش خواهد گفت:
«إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم»
قلب سلیم، دلیستکه خودش را تسلیم نکرده،بلکه تسلیمِ حضور شده است.
نه پرهیز کرده چون دیده شده،بلکه پرهیز کرده چون دیدهگر را دوست داشته.
ما هیچ نمیگوییم،ولی او دیده است.ما هنوز نیندیشیدهایم،ولی او آگاه است.و اگر این نگاه را بفهمیم،گناه از چشم ما خواهد افتاد.
نه از ترس،بلکه از حیا.نه از ضعف،بلکه از عشق.و آنگاه است که سلیم میشویم…
نه به خاطر پاکیِ ظاهر،بلکه برای ادبِ نگاه.
دکتر مصطفی شاهرضایی
قرآن پژوه جراح زانو و ارتوپد و از اساتید دانشگاه علوم پزشکی