در جامعهشناسی، نظریه "سرمایه انسانی" (گاری بکر) و "فرار مغزها" بهخوبی توضیح میدهند که چگونه بیتوجهی به نخبگان و نیروهای متخصص، منجر به خروج سرمایههای انسانی و تضعیف توسعه ملی میشود. وقتی جامعهای سیاستگذاریهایش را بر طرد نخبگان و بیاعتنایی به حقوق آنها بنا میکند، طبیعی است که با بحران فرار مغزها و از دست دادن فرصتهای طلایی مواجه شود.
اما سوال اینجاست: چرا وقتی صدای اعتراض نخبگان بلند بود، کسی گوش نکرد؟ چرا حالا که بسیاری رفتهاند، تازه به فکر حمایت از ایرانیان خارج از کشور افتادهایم؟
سالهاست که نخبگان علمی، اساتید دانشگاه، پزشکان، مهندسان و هنرمندان ایرانی با انواع محدودیتها، برخوردهای تحقیرآمیز و بیعدالتیهای مالی روبهرو بودهاند. وقتی صدها استاد دانشگاه به دلایل سیاسی اخراج شدند، وقتی حقوق پرستاران و معلمان آنقدر ناچیز بود که حتی کفاف زندگی معمولی را نمیداد، وقتی به جای تشویق نخبگان، با برچسب "غربزده" یا "عنصر نامطلوب" با آنها برخورد شد، طبیعی بود که بسیاری ترجیح دهند کشور را ترک کنند.
حتی زمانی که برخی رسانهها با لحنی توهینآمیز میگفتند "هر کس نمیخواهد بماند، برود"، هیچ نهاد یا مسئولی به این شیوه برخورد اعتراض نکرد. حالا که آمارها نشان میدهد، ایران یکی از بالاترین نرخهای فرار مغزها در جهان را دارد، تازه متوجه شدهایم که این افراد "سرمایههای ملی"بودهاند!
علیرضا سلیمی، نماینده اصولگرای تهران، حالا در دفاع از لایحه حمایت از ایرانیان خارج از کشور میگوید: "این افراد ظرفیتی بینظیر هستند و سرمایههای کلانی دارند." اما سوال این است: چرا وقتی این نخبگان در داخل کشور بودند، به جای حمایت، با محدودیت و برخوردهای امنیتی روبهرو شدند؟
این تناقض رفتاری را میتوان با نظریه "کنش عقلانی" (ماکس وبر) تحلیل کرد. وقتی سیاستگذاران بهجای حفظ نخبگان، با رفتارهای غیرمنطقی آنها را میراندند، این کنشها بر اساس محاسبات کوتاهمدت و ایدئولوژیک بود. اما حالا که اقتصاد کشور با کمبود نیروی متخصص و سرمایه مواجه شده، تازه به فکر جبران افتادهاند.
تصویب کلیات لایحه حمایت از ایرانیان خارج از کشور شاید گام مثبتی باشد، اما آیا صرف ارائه تسهیلات مالی و اداری میتواند اعتماد ازدسترفته را بازگرداند؟ بسیاری از این ایرانیان، بهویژه نخبگان، به دلیل ناامیدی از سیستم حکمرانی ایران مهاجرت کردهاند. تا زمانی که برخی ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشور
اصلاح نشود، بعید است این لایحه بتواند بازگشت گسترده آنها را تضمین کند.
اگر واقعاً به دنبال جبران گذشته هستیم، باید سیاستهای طردکننده نخبگان را متوقف کنیم، حقوق و جایگاه واقعی متخصصان در داخل کشور را تضمین کنیم و فضای سیاسی و اجتماعی را برای بازگشت داوطلبانه آنها باز کنیم.
فرصتسوزیهای گذشته باید عبرتی برای امروز باشد. نخبگان، سرمایههای زنده یک کشورند؛ یا باید این واقعیت را پذیرفت و آن ها را حفظ کرد و یا دور توسعه را خط کشید. والسلام.