هزینه سنگین اندیشه چپ بر اقتصاد ایران به بهانه «سریال تاسیان»/اگر بخش خصوصی قدرتمند داشتیم، مسیر کشور متفاوت بود

اقتصادنیوز یکشنبه 05 مرداد 1404 - 11:02
اقتصادنیوز: جعفر خیرخواهان، اقتصاددان می گوید: سرمایه‌داری مولد و کارآفرین عملاً از کشور رفته است. آن‌ها در این فضای ملتهب، تبعیض‌آمیز و بی‌ثبات نتوانستند ادامه حیات دهند. بسیاری از این افراد از کشور مهاجرت کردند.

به گزارش اقتصادنیوز، تاسیان سریال پرمخاطب این روزهای شبکه نمایش خانگی به پایان رسید. این سریال، عاشقانه‌ای در بستر تاریخ پیش از انقلاب را روایت می‌کرد. 

در این سریال نمادهایی از جنبش‌های چپ به چشم می‌خورد، اما بخشی از سریال که در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه کارگران قرار گرفته مناسبات کارگران کارخانه با کارفرما یا سرمایه‌دار است‌؛ به ویژه آنجا که کارگران در روی سرمایه‌دار می‌ایستند و مدعی حق‌ و حقوق تضعیف شده خود می‌شوند.   به تعبیر ادبیات مارکسیستی پرولتاریا به آگاهی طبقاتی رسیده و از «طبقه‌ در خود» به «طبقه برای خود» تبدیل می‌شوند. 

این تصویری است که عموما جنبش‌های مارکسیستی دنبال کرده‌اند؛ کارگران می‌خواهند زنجیر بردگی از جنس «مزدوری» را از پای خود بزدایند.  این ادبیات در ایران هم رایج بود و پس از انقلاب اقتصاد کشور با شعارهایی مثل حمایت از کارگران به سمت دولتی شدن پیش رفت. اما اقتصاد دولتی چقدر به نفع کارگران شد؟ آیا این آموزه‌های چپ با واقعیات علم اقتصاد مطابقت داشت؟ 

«اقتصادنیوز» در این باره با جعفرخیرخواهان، اقتصاددان به گفتگو پرداخته است.  خیرخواهان ریشه بسیاری از نابسامانی‌های امروز اقتصاد ایران را در شعارهای ایدئولوژی چپ می‌داند. 

متن گفتگوی اقتصادنیوز با این اقتصاددان را در ادامه می‌خوانید؛ 

*******

*  آقای دکتر خیرخواهان! در فضایی که در سریال تاسیان تصویر شده، کارگران کارخانه علیه مالک کارخانه معترض شده‌اند که صاحب کارخانه حق و حقوق آنها را تضعیف کرده است و آنها به تعبیر ادبیات مارکسیستی استثمار می‌شدند. این تصویر که بازنمای جنبش‌های چپ جهان است در ایران هم دیده می‌شد. این تصویر جنبش‌های کارگری یا پرولتاریایی، با توجه به تجربه دولتی شدن اقتصاد در ایران چقدر با واقعیات علم اقتصاد منطبق است؟

این فضا بسیار تحت تأثیر اندیشه‌های چپ بوده است؛ به‌ویژه در بین روشنفکران ما. می‌توان گفت تقریباً تمام آن‌ها در آن زمان گرایش‌های چپ‌گرایانه، ضد سرمایه‌داری و متأثر از ایدئولوژی‌های مارکسیستی داشتند.

حزب توده، فداییان، مجاهدین و سایر گروه‌ها حامل همین گفتمان غالب روشنفکری بودند، و این گفتمان به‌هرحال در سطح جامعه نیز نفوذ پیدا کرد.

هنوز عقب‌ماندگی شوروی دیده نشده بود

در آن سال‌ها، کشور شوروی هنوز عقب‌ماندگی خود نسبت به نظام سرمایه‌داری را نشان نداده بود و نمی‌توانست رقابت‌ناپذیری‌اش را ثابت کند. همین امر باعث شد نوعی نگاه آرمانی و خیالی شکل بگیرد که بر اساس آن، سرمایه‌داران یا کارآفرینان و تولیدکنندگان بزرگ، ابزارهای استثمار جامعه تلقی می‌شدند.

مالکیت خصوصی و به‌ویژه مالکیت‌های بزرگ، در تعارض با عدالت اجتماعی قلمداد می‌شد و این تصور ایجاد شده بود که اگر مالکیت‌ها اجتماعی شوند و اداره کارخانه‌ها به کارگران واگذار شود، وضعیت بهتر خواهد شد.

چنین نگاهی در دهه‌ی ۴۰، هم‌زمان با آغاز صنعتی‌شدن کشور و خیزش رشد اقتصادی، به‌شدت تقویت شد. آن دوره، اگر ادامه پیدا می‌کرد، می‌توانست با افزایش درآمد مردم و قوی‌تر شدن طبقه‌  متوسط، به تأمین رضایت عمومی، خلق بازارهای جدید و قرار گرفتن کشور در مسیر توسعه منجر شود. اما این جریان فکری، که در انقلاب هم نمود پیدا کرد، مسیر را کاملاً معکوس کرد.

ما شاهد بزرگ‌ترین مصادره‌ی مالکیت و سلب مالکیت از بخش خصوصی پس از انقلاب بودیم. این روند با عنوان ملی‌سازی انجام شد؛ کارخانه‌ها و اموال بسیاری تحت پوشش دولت قرار گرفت. سرنوشت آن‌ها هم مانند شرکت ارج به نابودی کشیده شد.

171547768

ایران کره جنوبی نه، حتی چین هم نشد

در مقابل، کشوری مانند کره‌  جنوبی—که این روزها زیاد از آن نام برده می‌شود—در همان سال‌ها با تمرکز بر بخش خصوصی، گسترش بنگاه‌های بزرگ، تبدیل آن‌ها به شرکت‌های چندملیتی و تسخیر بازارهای جهانی پیش رفت. با تکیه بر مدیران بخش خصوصی و نیروی کارآفرینی، موفق به تولید محصولات باکیفیت، نوآورانه و رقابتی شد و به کشوری ثروتمند تبدیل شد.

ما هم در دهه‌  ۴۰، توانسته بودیم جامعه‌ای نسبتاً فقیر را با ظهور طبقه‌ای از سرمایه‌داران و کارآفرینان خصوصی دگرگون کنیم. نمونه‌های آن برادران خیامی، لاجوردی و امثال آن‌ها بودند که متوجه شدند کالاهایی که پیش‌تر از خارج وارد می‌شدند، امکان تولید داخلی دارند. آن‌ها با مونتاژ آغاز کردند و به‌تدریج سرمایه‌داری ملی را پایه‌گذاری کردند. اگر این روند ادامه پیدا می‌کرد، حتی بازار کشورهای همسایه نیز تسخیر میشد. نقل است که در همان زمان، برخی خودروها یا قطعات ابتدایی آن‌ها به کشورهای عربی حاشیه‌  خلیج فارس صادر می‌شدند.

مقاومت‌ها و مخالفت‌ها با قشر سرمایه‌دار هنوز وجود دارد

به این ترتیب، پایه‌های پیشرفت کشور در حال شکل‌گیری بود، اما موج عظیم گرایش به سوسیالیسم و توجه یک‌سویه به مفهوم عدالت—که در عمل به مصادره‌  اموال بخش خصوصی منجر شد—ضربه‌  شدیدی به اقتصاد کشور وارد کرد. این ضربه چنان سنگین بود که هنوز هم از پیامدهای آن خارج نشده‌ایم. مقاومت‌ها و مخالفت‌هایی که با قشر سرمایه‌دار وجود دارد، باقی مانده‌اند. همان اندک سرمایه‌داری‌ای که وجود دارد، همچنان زیر سایه‌  سنگین دولت است.

این اقتصاد کم‌جان، توان اندکی برای ادامه‌  حیات دارد؛ به‌ویژه حالا که تحریم‌ها، سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌  سال‌های اخیر و گرایش‌های ملی‌گرایانه، مانند آن‌چه ترامپ دنبال می‌کرد، فرصت‌هایی را که در چند دهه‌ گذشته برای رشد بنگاه‌های ایرانی و خصوصی در سطح جهانی وجود داشت، از بین برده‌اند. و ما امروز در چنین شرایطی قرار داریم.

* اینکه به تحریم اشاره کردید ، آیا منظورتان این بود این دولتی شدن در  تحریم ایران و وضعیت کنونی ناشی از تحریم هم اثر دارد؟

از این نظر که اگر بخش خصوصی قدرتمندی داشتیم، شاید مسیر حرکت اقتصاد کشور به آن شکل دولت‌گرایانه و نگاه قیم‌مآبانه‌ای که از سوی نظام سیاسی و دولتمردان نسبت به سرنوشت کشور شکل گرفت، پیش نمی‌رفت. 

اگر ایران کشوری قدرتمند شده بود، سرنوشت کشور کاملا در دست سیاستمداران نبود

اگر آن مسیر ادامه پیدا می‌کرد، مسیرهای دیگری هم برای پیشرفت باز می‌شد. کشور ما هم قوی می‌شد، نظام سیاسی هم می‌توانست مستحکم بماند. به نوعی شبیه چین می‌شدیم، یعنی هم رضایت جامعه را جلب می‌کردیم، هم یک بخش خصوصی قدرتمند داشتیم و هم ارتباط سازنده‌ای با دنیا برقرار می‌کردیم. در آن صورت، کشوری مرفه بودیم و اصولاً هیچ توجیه و بهانه‌ای برای تحریم ایران وجود نداشت. یعنی هیچ کشوری جرات نمی‌کرد ایران را تحریم کند، چون زمینه و بهانه‌ای برای آن فراهم نمی‌شد.

پس بله، اشاره‌ای که کردید درست است. اگر ایران تبدیل به کشوری قدرتمند شده بود، با حضور بنگاه‌ها و شرکت‌های ایرانی در منطقه و دیگر نقاط جهان، سرنوشت کشور دیگر کاملاً در دست سیاست‌مداران قرار نمی‌گرفت. تبدیل به کشوری متعادل می‌شدیم، با روابط متقابل، مفید و سازنده با دنیا.

اقتصاد دولتی ما مایه عبرت است

* الان در اقتصاد دولتی، کارگرها در اداره کارخانه‌ها نقش دارند؟ آیا به خواسته‌های خود رسیدند؟ 

نه، این هم بعید می‌دانم. شاید حتی بتوان گفت یک طنز تلخ و مایه‌ عبرت است؛ انتظار می‌رفت که به‌طور طبیعی فضا برای شکل‌گیری اتحادیه‌های کارگری و صنوف مستقل فراهم شود،  انتظار می‌رفت کارگران بتوانند از طریق چانه‌زنی‌های اصولی و مذاکرات حرفه‌ای، از فرصت‌ها و امکانات بخش‌های مختلف اقتصاد بهره‌مند شوند و سهم مناسبی هم به نیروی کار برسد و هم به سرمایه.

اما با فضای بسته‌ای که شکل گرفت، چه از نظر امنیتی، چه از نظر نفوذ بدنه‌  حاکمیت در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها، اجازه داده نشد کارگران بتوانند آن حقوق واقعی خود را به‌دست آورند. امکان چانه‌زنی واقعی با صاحبان سرمایه فراهم نشد. 

قانون کاری هم که پس از انقلاب تصویب شد، نتوانست منافع همه‌جانبه را در نظر بگیرد. از تولیداتی که انجام می‌شود، سود به‌طور منصفانه بین طرفین و مشارکت‌کنندگان در تولید توزیع نمی‌شود. فضای موجود، فضایی تصنعی و شاید مناسب برای سوءاستفاده برخی صاحبان سرمایه شده است.

* یعنی درواقع الان تولید ما نه در دست کارخانه‌دار است و نه در دست کارگر؟

شاید بتوان گفت که همچنان کارخانه‌دارها وزن بیشتری دارند، یعنی حتی نقش‌شان در برخی موارد بیشتر هم شده است. اما در عین حال، صدای نیروی کار، آن صدای واقعی کارگران، شنیده نمی‌شود. آنها پراکنده‌اند، متفرق‌اند، فاقد انسجام و تشکلی هستند که بتوانند با آن در برابر طرف مقابل چانه‌زنی کنند و سهم منصفانه‌ای به‌دست آورند—چیزی که قرار بود با انقلاب به آن سمت حرکت کنیم.

کل نظام تولید هم توسری خورده است

اما محیط نهادی‌ که ایجاد شد، محیطی بود بالا به پایین، تحکمی، و اساساً اجازه نداد به تعادل مناسبی بین نیروی کار و سرمایه‌دار برسیم. در نتیجه، نه‌تنها کارگران به جایگاهی نرسیدند، بلکه می‌توان گفت کل نظام تولید هم توسری خورده است.

ما دیگر یک نظام سرمایه‌داری تولیدی نداریم. آنچه هست، بیشتر نوعی سرمایه‌داری مرکانتیلیستی، رانتی و مبتنی بر امتیازات و ارتباطات با مراکز قدرت است. سرمایه‌دار موفق در این فضا کسی است که به امکانات دولتی وصل باشد، نه کسی که خلاقیت و نوآوری و کارآفرینی واقعی داشته باشد.

سرمایه‌داری مولد و کارآفرین عملاً از کشور رفته است. آن‌ها در این فضای ملتهب، تبعیض‌آمیز و بی‌ثبات نتوانستند ادامه حیات دهند. بسیاری از این افراد از کشور مهاجرت کردند. تنها کسانی که باقی ماندند، آن‌هایی هستند که وابسته به بخش‌های دولتی یا شبه‌دولتی‌اند، و با تکیه بر رانت و امتیازات توانسته‌اند دوام بیاورند.

مگر در برخی بخش‌های خیلی ابتدایی، مانند صنایع مواد غذایی یا کالاهای عمومی، که هنوز هم به‌نوعی وجود دارند. اما در حوزه‌هایی که نیازمند نوآوری، تکنولوژی پیشرفته و صنایع پیشرو هستند، عملاً نه سرمایه‌گذار داخلی باقی مانده، نه بنگاه تولیدی قدرتمند، و نه حضوری از ایران در عرصه‌ی رقابت جهانی دیده می‌شود.

عبرت بگیریم و مسیر را تغییر دهیم

* آیا راهی برای بازگشت به مسیر درست  وجود دارد؟

همان‌طور که قبلا در جاهای دیگر هم گفته‌ام  همین تجربه‌  تلخ و تأسف‌باری که پشت سر گذاشته‌ایم، و همین مسیری که به خطا طی کرده‌ایم، خودش می‌تواند یک منبع درس‌آموز باشد. می‌شود از آن عبرت گرفت و مسیر را تغییر داد. امیدوارم که دیگر دوران شور و شعارهای احساسی به پایان برسد و جای خود را به تأمل، تفکر و شناخت واقع‌بینانه از وضعیت کنونی کشور بدهد—این‌که چه مسیری را طی کرده‌ایم، چه اشتباهاتی داشته‌ایم و کجا ایستاده‌ایم.

امیدوارم با گذشت زمان، همه—چه حاکمیت و چه جامعه—به یک توافق جمعی برسیم و با اعتماد و همکاری متقابل، بتوانیم وارد مسیر درست شویم و حرکت اصلاحی را آغاز کنیم.

 

منبع خبر "اقتصادنیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.