عصر ایران؛ امید جهانشاهی*- 17 مرداد را روز خبرنگار خواندهاند. مناسبتش شهادت خبرنگار ایرناست به همراه هشت دیپلمات کنسولگری ایران در مزار شریف به دست طالبان، سال 1377 . یاد محمود صارمی بسیار گرامی اما به نظر میرسد با توجه به آن همه فراز و فرودهای پرشمار روزنامهنگاری ایران در طول تقریباً 200 سال از زمان ورود کاغذ اخبار به کشور، بهانههای بهتر و شایستهتری برای روزی به نام خبرنگار و روزنامهنگاری میتوان یافت.
اما به هرروی، این مناسبت را بهانه میگیرم برای ستایش حرفهای که یک تخصص صرف مکانیکی نیست بلکه حرفهای عمیقاً انسانی و همراه با دغدغههای اجتماعی سیاسی است؛ و از همینرو روزنامهنگاری در چند دهه اخیر در کشور ما بسیار جذاب بوده است. در کشوری که هم مجادله میان مخالفان توسعه با حامیان اصلاح و نوسازی داغ است و هم چهار راه حوادث است، اخبار و تحلیل ها همیشه داغ اند و هم حساس. در اینجا روزنامهنگاری سیاسی اجتماعی به نوعی کار روشنفکری هم است.
البته برخی نگاهی بدبینانه نسبت به لفظ روشنفکری دارند. برای مثال دکتر طبیبیان در یک سخنرانی به سال 1385 گفته بود «روشنفکران کاری جز آشفتگی در این کشور نکردهاند و هر خدمتی که وجود داشته از جانب تکنوکراتها بوده است».
مسعود نیلی هم در یک مصاحبه با عنوان «پایان روشنفکری» گفته بود «اگر پازل سیاستمدار، آکادمیسین و تکنوکرات را درست بچینیم، جایی برای روشنفکر باقی نمیماند. این پازل سهگانه با «تبیین و ارائه راهحل» توسط آکادمیسین، «تصمیمگیری» توسط سیاستمدار و «اجرا» توسط تکنوکرات همراه است.» این نگاه بدبینانه نسبت به روشنفکری تا حد زیادی متاثر از تبعات روشنفکری چپ در تاریخ معاصر است. و البته ریشه در تخصص گرایی دارد. روزنامهنگاری اما مثل مهندسی مکانیک یک تخصص نیست. از جنس ارتباط انسانی است، عمیقاً سیاسی و جاری در همه امور زندگی.
روزگاری افلاطون بر این عقیده بود که حکومت کار عقلا و خبرگان قوم است و در کتاب جمهوری از تشبیه پزشک استفاده کرد که بگوید اگر بیمار به مشاوره تخصصی نیاز دارد، اداره مملکت و تدبیر مُلک هم یک تخصص است و کار عقلا و فیلسوفان. اما قصه به همین سادگی نیست. اتکای صرف به تخصص البته برای تعمیر ماشین و درمان بیماری کارامد است اما جامعه انسانی پیچیدگی های خاص خود دارد.
برلین در کتاب «دو مفهوم آزادی» در مورد تبدیل همه مسائل مربوط به «اداره امور» جامعه به مسائل فنی هشدار داده بود. برای البته که بخشی از مسائل از جنس فنی و تکنوکراتیک است اما تصمیمگیری در مورد بخش عمده ای از مسائل جامعه مستلزم توجه به پیچیدگیهای فرهنگی و عواطف جمعی دارد. از این رو، دانشی که به آن نیاز داریم «باید انسانی و اجتماعی» هم باشد. بر این اساس می توان گفت روشنفکری تعطیل نمی شود بلکه در مدیریت مسائل انسانی و اجتماعی خود را نشان میدهد. چیزی که از عهده «متخصصین تکنوکرات» و کنشهای معطوف به قدرت سیاستمداران بر نمیآید.
آنچه یک حکومت را کارامد میکند نه صرفاً وجود متخصصینی در منصبهای تصمیمگیری به مثابه سیاستمدار و تکنوکرات که فراتر از آن و صدبار مهمتر از آن، وجود چارچوبی برای امکان گفتگوی جمعی دیدگاهها و سلیقههای مختلف برای پاسخ به پیچیدگیهای انسانی و اجتماعی است.
نشانه وجود دموکراسی نه رایگیری و انتخابات بلکه مهمتر از آن، وجود حوزه عمومی و جامعه مدنی برای گفتگوی جمعی است و این است که دموکراسی را کارا و لااقل بهترین گزینه ممکن پیش رو ساخته است. از این منظر، دموکراسی عمیقاً با ارتباطات و گفتگو مرتبط است چیزی که هابرماس آنرا یک فرایند ارتباطات سیاسی عقلانی میدانست.
دیویی در کتاب «دموکراسی و آموزش» میگوید دموکراسی فقط شکل خاصی از حکومت نیست بلکه شکل خاصی از جامعه است: «دموکراسی چیزی فراتر از یک شکل حکومت است بلکه در درجه اول شیوهای از هم زیستی و یک تجربه ارتباطی مشترک است».
از نظر دیویی دموکراسی یک هدف نهایی نیست که باید به آنجا برسیم بلکه یک روش زندگی است که مدام باید بکوشیم آنرا تمرین کنیم و «یک تجربه ارتباطی» برای همه است. این تجربه ارتباطی ساحتهای مختلفی دارد که یکی از عمدهترین و اساسیترین آنها روزنامهنگاری است. به عبارت دیگر، دموکراسی از طریق ارتباطات و روزنامهنگاری ساخته میشود. از طریق ارتباط مردم، خبرگان، نهادها، حاکمان با یکدیگر. به این معنا وقتی روزنامهنگاری وجود داشته باشد یعنی دموکراسی وجود دارد، فارغ از اینکه تا چه مایه قوی یا ضعیف باشد. هرچه «استقلال حرفهای» رسانهها بیشتر باشد یعنی دموکراسی قویتر و ساخت درونی قدرت پر مایهتر است.
دموکراسی قرار نیست دیدگاههای مختلف و متفاوت را به هم برساند و یکرنگی و همانندی بوجود بیاورد؛ بلکه اختلاف رسمیت دارد و مشروع است چون جامعه انسانی متکثر است. هدف دموکراسی یافتن حقیقت برای بشریت و یا جهتیابی مسیر حقیقت جهان نیست، بلکه توانایی مدیریت به اشتراکگذاری ایدههای متفاوت به منظور ایجاد شرایط بهتر برای زندگی جمعی است. آنچه زیستن با وجود این اختلافها را ممکن میسازد، فرهنگ شهروندی دموکراتیک و پشتوانهای به نام قانون است.
فرهنگ شهروندی دموکراتیک همان فضایی است که روزنامهنگاری در آن تنفس میکند چون روزنامهنگاری فرمی برای مدیریت ایدههای متفاوت است که تنها در فضای شهروندی دموکراتیک امکان بروز و ظهور دارند.
اصول و چارچوبهای روزنامهنگاری در واقع همان الزامات این مدیریت گفتو گوی جاری در جامعه است همچون تلاشی برای زندگی بهتر که در خود، اقناعگری، مشورت دموکراتیک و قضاوت انسانی برای مصالح عمومی را دارد.
به این معناست که روزنامهنگاری به نوعی کار روشنفکری است؛ فعالیتی دائمی همچون مبارزهای مدنی برای زندگی بهتر، درست مثل دموکراسی که یک مقصد خاص و مشخص نیست بلکه وضعیتی پیوسته در حال تکامل است و موضوع مبارزه دائمی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی برای زندگی جمعی بهتر. پس، زنده باد مبارزه دائمی برای زندگی. زنده باد روزنامهنگاری.
--------------------------------