برترینها: درگذشت استاد محمود فرشچیان، یکی از برجستهترین چهرههای هنر نگارگری معاصر ایران، فرصتی است برای تأمل نه فقط بر زندگی و آثار او، بلکه بر مواجهه ما با شخصیتهای فرهنگیمان، حتی پس از مرگ. در روزهای اخیر، موضوع محل دفن استاد فرشچیان واکنشهایی را در فضای عمومی و رسانهها برانگیخته است؛ از یکسو گروهی انتخاب او برای دفن در ایران را مورد انتقاد قرار دادهاند، و از سوی دیگر کسانی از حق طبیعی او در انتخاب محل دفنش دفاع کردهاند. آنچه در این میان گم میشود، احترام به شأن انسانی و فرهنگی کسی است که عمر خود را صرف اعتلای هنر ایرانی کرده است.
فرشچیان هنرمندی بود که از مرزهای جغرافیا فراتر رفت. اگرچه سالها در آمریکا زیست، اما هیچگاه از هویت ایرانی خود جدا نشد. آثارش، چه آنها که در موزهها و نگارخانههای معتبر جهان به نمایش درآمدهاند و چه آنهایی که زینتبخش اماکن مقدسی مانند حرم امام رضا (ع) هستند، گواه پیوند عمیق او با ریشههای فرهنگی و معنوی ایران است. انتخاب او برای دفن در کنار صائب تبریزی، شاعر بزرگ دوره صفوی، نه تنها تصمیمی شخصی، بلکه نشانگر عمق این پیوند است؛ پیوندی که هنرمند میان خود، تاریخ ادبی و هنری ایران، و آیندهای که نسلهای بعدی از آن بهره خواهند برد، برقرار میکند.
از سوی دیگر، انتقادهایی مبنی بر اینکه استاد فرشچیان "در آمریکا زندگی کرده و حالا میخواهد در ایران دفن شود"، پرسشهایی را درباره مالکیت فرهنگی و جغرافیای هویت فردی پیش میکشد. آیا کسی که در خارج از کشور زندگی میکند، حق ندارد خود را ایرانی بداند؟ آیا خدمت به فرهنگ و هنر ایرانی نیازمند سکونت در مرزهای سیاسی ایران است؟ این نوع نگاه، نادیده گرفتن گستردگی و تنوع تجربه زیسته ایرانیان در جهان امروز است. بسیاری از چهرههای مهم فرهنگی، علمی و هنری ما در خارج از کشور زندگی کردهاند یا میکنند، اما این امر از میزان تأثیرگذاری و تعلقشان به ایران چیزی نمیکاهد.
از زاویهای دیگر، باید توجه داشت که وصیت استاد فرشچیان برای دفن در ایران، نه تنها "زحمتآفرین" نیست، بلکه فرصتی برای کشور و مردم است تا بار دیگر میراث فرهنگی خود را گرامی بدارند. حضور مزار هنرمندان و ادیبان در شهرها، بخشی از حافظه تاریخی و هویت فرهنگی ما را شکل میدهد. همانطور که مزار صائب تبریزی در اصفهان، سالهاست جایگاه ادبی و فرهنگی مهمی دارد، دفن استاد فرشچیان در کنار او، میتواند به تقویت پیوند میان هنر نگارگری و شعر پارسی یاری رساند و فضایی برای یادآوری و پاسداشت این میراث فراهم آورد.
نکته دیگری که در این مباحث باید در نظر گرفته شود، نحوه برخورد برخی افراد با این موضوع است. متأسفانه فضای گفتگو در سالهای اخیر، به شدت قطبی و آمیخته با سوگیریهای سیاسی شده است. حتی چهرهای چون فرشچیان، که همواره از جنجالهای سیاسی به دور بود و صرفاً به خلق آثار هنری و انتقال مفاهیم فرهنگی و معنوی میاندیشید، اکنون در معرض قضاوتهای جناحی و دیدگاههای ایدئولوژیک قرار گرفته است. این نشانهای است از تضعیف فضای تحمل و گفتوگوی فرهنگی در جامعه، که باید به آن توجه کرد و برای اصلاحش کوشید.
در نهایت، انتخاب محل دفن، تصمیمی شخصی، انسانی و در بسیاری موارد، عاطفی است. این انتخاب، بهویژه برای هنرمندی چون فرشچیان، میتواند حامل معنایی فراتر از مرگ باشد؛ پیامی از تداوم تعلق، از بازگشت به ریشه، و از امید به ماندگاری نام و اثر در سرزمینی که الهامبخش عمر خلاق او بوده است. به جای تردید در انگیزهها یا جبههگیری علیه یا له تصمیم او، شاید بهتر باشد لحظهای درنگ کنیم و با احترام، یاد مردی را گرامی بداریم که با رنگ و قلم، به فرهنگ ما جان بخشید و آن را به جهانیان شناساند.
محمود فرشچیان اکنون دیگر میان ما نیست، اما میراث او، و حالا نیز مزار او، میتواند همچنان سرچشمهی الهام باشد؛ برای نسلی که بهدنبال هویت خود در میان خطوط ظریف نگارگری، شعر، و معنویت میگردد.