عصر ایران ؛ نهال موسوی - شبکه خبر 2 روز قبل میزگردی با عنوان «راهکارهای مهار تورم» برگزار کرد که دو کارشناس برنامه یعنی موسی شهبازی (دبیر پیشین کمیسیون اقتصادی دولت سیزدهم) و داود منظور (رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت سیزدهم) بودهاند، خود مجری هم امید قالیباف، سخنگوی وزارت صمت دولت سیزدهم بوده است. هرسه از دولت سیزدهم!
پس از تجربهای جنگ 12 روزه، صداوسیما همواره در موقعیتی حساس قرار دارد. انتظار میرود که تولیدات تلویزیونی پس از چنین رویدادی، با رویکردی جدید، موضوعات را بکاوند، احساسات مخاطب را بشناسند و صدا و نصویری متفاوت ارائه دهند. اما اتفاقی که در واقع رخ داد، بازگشت به همان روایتهای کلیشهای، سیاستزده و بدون توجه به پیچیدگی واقعیات بود.
تلویزیون پس از جنگ ۱۲ روزه، همچون گذشته به بازتولید روایتهایی با کلیشههای امنیتی و ایدئولوژیک پرداخت. بهجای پرداختن به ابعاد انسانی و تأثیر اقتصادی و اجتماعی جنگ، تحلیلها به سمت تعبیراتی نمادین رفت؛ مثلاً «جنگ تمدنی» یا آخرالزمانی خواندن حادثه، نه ریشهیابی واقعیات و پیامدهای ملموس آن .
این نوع رویکرد، بهویژه زمانی که کارشناسانی بدون پیشزمینه تجربی یا پژوهشی درباره جنگ - مثل مجریانی که پیشتر سمت اجرایی گرفته بودند - به عنوان تحلیلگر دعوت میشوند، عمق تحلیل را مخدوش میسازد. به این ترتیب، اهمیت جنگ واقعی که با تلفات گسترده، آسیبهای روانی و هرجومرج اجتماعی همراه بود، به حاشیه رانده میشود .
در واقع، نقش رسانه ملی در چنین موقعیتی فرصتی طلایی برای همدلیسازی و ایجاد تجربه مشترک است. اما بازگشت به روایتهای سیاسی و قبلی، اغلب باعث میشود مخاطب حس کند از دل و تجربهاش دریغ شده است.
در چنین فضایی، تلویزیون نیز ترجیح میدهد پیامهایی وحدتآفرین، ملیگرایانه و تقریبی را تکرار کند تا تحلیل آزاد یا پرسشگری. نتیجه این میشود که تلویزیون بیشتر نقش بلندگوی بازنشر ایدئولوژی رسمی را ایفا میکند تا رسانهای که مخاطب خود را در لحظههای زنده درک کند.
برنامههایی مانند «مسئله ایران» (شبکه چهار) کوشیدهاند نگاه جامعهشناختی به جنگ ۱۲ روزه ارائه دهند و از منظر تحلیل مسائل اجتماعی و اولویتبندی آنها بحث کنند . این نوع برنامهها نشان میدهند اگر توجهی جدی به برنامهریزی، تحقیق و ایجاد فضایی مشارکاتی شود، تلویزیون میتواند از حالت کلیشهای خارج شود. اما این نمونهها محدود هستند و اکثراً طیف رسمی و غالب به قواره خود ادامه میدهند.
در شبکههای اجتماعی، کاربران فارسی اغلب از تصویر شفافسازی و بیغرض رسانههای مستقل تمجید میکنند و در مقابل، صداوسیما را رسانهای پر از سانسور و تحریف میدانند. این بیان ساده و بیپرده، نشاندهنده ناامیدی و بیاعتمادی بخشی از مخاطبان نسبت به رسانه رسمی است بهویژه زمانی که روایتها کلیشهای و فاقد تأثیر عاطفیاند.
تلویزیون ایران پس از جنگ ۱۲ روزه به ساختاری تکراری و محافظهکار بازگشت روایتی که بیشتر بخاطر ایدئولوژی رسمی است و کمتر به نیازهای واقعی مخاطب توجه دارد. برای اینکه صداوسیما بتواند دوباره نقش تأثیرگذار، همدلانه و آگاهانهای ایفا کند، لازم است علاوه بر حفظ ساختار، در فرم و محتوا نیز تغییرات اساسی و معناداری صورت گیرد.
برخلاف عمقدادن به ماجرا، پوشش جنگ به سرعت جای خود را به موضوعات روزمره مثل مسابقات ورزشی یا افتتاح پروژهها داد، طوری که انگار بحران تمام شده و نیازی به پیگیری نیست.اینها همه همان الگوی آشنایی است که تلویزیون بعد از هر بحران بزرگ تکرار میکند؛ الگویی که باعث میشود رویدادها «مصرف خبری» کوتاه پیدا کنند و عمق تأثیرشان ناپدید شود.
در روانشناسی بحران، رسانه باید نقشی شبیه «مراقب جمعی» ایفا کند: شنیدن، بازتابدادن و کمک به معنابخشی. اما وقتی این نقش با «بلندگو بودن برای یک روایت واحد» جایگزین میشود، فرآیند ترمیم روانی جامعه ناقص میماند.
اگر تلویزیون ایران بخواهد پس از چنین رویدادهایی به جای تکرار کلیشهها، نقش بازسازیکننده داشته باشد، چند اقدام ساده اما حیاتی میتواند اثرگذار باشد:
ویژهبرنامههای مستمر که هر هفته به ابعاد مختلف جنگ (اقتصادی، اجتماعی، روانی) میپردازد، نه فقط در هفتههای اول.
بازگویی داستانهای شخصی با تصاویر و صدای واقعی بازماندگان، نه صرفاً گفتار متن رسمی.
میزگردهای چندصدایی که در آن حتی کارشناسان منتقد حضور دارند، تا مخاطب احساس کند صداهای متفاوت شنیده میشوند.
گزارشهای تحقیقی با دادههای واقعی و تحلیل بیطرفانه، که نشان دهد رسانه نه فقط «خبرخوان» بلکه «واقعیتکاو» است.
این پرسش تکراری را دوباره تکرار میکنیم: آیا چنین اتفاقاتی در تلویزیون رخ خواهد داد؟ به قول یک شخصیت کمدین دنیای مجازی فکککککک نکنم. به قول شیخ اجل سعدی:
افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم