شمال نیوز: شایان دنیادیده: شاید اگر نگوییم مهمترین، اما یکی از مهمترین دستاوردهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، وحدت ملی شکل گرفته در داخل کشور بود که به جرات میتوان گفت حداقل در دهه گذشته، مسبوق به سابقه نبوده است. وحدتی که چه در سطح حاکمیت بین قوای سه گانه و نیروهای مسلح و چه در سطح بدنه اجتماعی جامعه، حول مفاهیمی مانند وطن، لزوم دارا بودن استراتژی منطقهای و اهمیت توان نظامی شکل گرفت که برای اثبات تمامی آنها شاید سالها زمان نیاز بود. به رغم وجود تمامی مشکلات و نقدها و کاستیهای موجود، اما یکی از برکات جنگ اخیر، همین اثبات گزارههایی بود که درون مایه مولفههای قدرت جمهوری اسلامی را تشکیل میداد.
یکی از همین مولفهها، استراتژی منطقهای جمهوری اسلامی بود که طی چندین دهه مورد انتقاد و هجمه برخی جریانات سیاسی قرار میگرفت؛ اما جنگ اخیر به خوبی این گزاره را اثبات کرد که سیاست منطقهای ایران نه تنها درست بود بلکه خلاء نداشتن سیاست منطقهای به ویژه در برهههای حساسی مانند جنگ اخیر، چقدر میتواند خسارت بار باشد. اذعان بخش قابل توجهی از فعالان سیاسی و نخبگان و تودههای مردم نسبت به این مسئله، موضوعی مشهود به ویژه در فضای پساجنگ بود.
با این حال، اما برخی چهرههای سیاسی مانند «حسن روحانی» کماکان اصرار دارند که بر طبل مخالفت با استراتژی منطقهای ایران بکوبند. مخالفتی که شاید در نگاه اول امری عادی و صرفا نظر شخصی یک شخصیت سیاسی در نظر گرفته شود، اما بدیهی است که این گونه اظهار نظرها میتواند در شرایطی که ایجاد دوقطبیهای کاذب و وحدت شکن فرآیند آغاز درگیری نظامی مجدد را تسریع میکند، تبعات خطرناکی برای کشور به دنبال داشته باشد.
اظهاراتی فاقد اهمیت راهبردی
سکاندار دولتهای یازدهم و دوازدهم که کارنامه آن هنوز از حافظه مردم پاک نشده، چند روز پیش ویدویی حدودا نیم ساعته در جمع برخی از مشاوران خود منتشر کرد که در آن به برخی موضوعات به ویژه ابعاد جنگ تحمیلی اخیر میپردازد. حسن روحانی در بخشی از صحبتهای خود میگوید: «آنکه نظر و فکر مردم است، باید به بیرون و مسلمانان و منطقه هم کمک کنیم، خوب است. اما اگر دلسوزیای که نسبت به دیگران منتهی شود به خانمانسوزی برای این ملت ایران، اینکه غلط است و درست نیست. ما باید به فکر ملت خودمان باشیم در قدم اول».
البته مشخص نیست منظور روحانی از دلسوزی برای مردم منطقه و دیگر مسلمانان دقیقا چیست؛ اما ظاهر امر نشان میدهد مقصود او از دلسوزی برای مردم منطقه، نوعی حمله کنایه آمیز به سیاست منطقهای ایران باشد. اینکه روحانی با سابقه حضور ۱۲ ساله در قامت دبیری شورای عالی امنیت ملی و سابقه ۸ ساله در قامت رئیس جمهور، هنوز اهمیت داشتن استراتژی مشخص در منطقه را درک نکرده و کماکان آن را به باد انتقاد میگیرد، امری تعجب برانگیز است.
مسلم است که وجود دولت مرکزی مقتدر در سوریه و در کنار حضور مستشاری ایران، تهدیدی برای اسرائیل محسوب میشد و لذا به راحتی نمیتوانست از ترمینال آسمان سوریه برای حضور جنگندههای خود و سوخت رسانی به آنها استفاده کند. از طرفی حضور یگانهای رزمی حزب الله از یک سو و یگان موشکی ایران از سوی دیگر در سوریه، مانعی جدی برای حمله نظامی به خاک ایران بود و قطع به یقین رژیم صهیونیستی را از سمت بلندیهای جولان با چالش جدی مواجه میکرد. همچنین رینگ پدافندی نیروهای مسلح به جای آن که در داخل خاک ایران با دشمن درگیر شود، در چندهزار کیلومتر دورتر با اهداف متخاصم مقابله میکرد.
روحانی در بخش دیگر اظهارات خود بار دیگر به همان گزاره تکراری «حل مشکلات با دنیا» و تنش زدایی با آمریکا اشاره میکند. بی توجه به اینکه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و ترور فرماندهان نظامی، دقیقا در حد فاصل بین دور پنجم و ششم مذاکرات غیرمستقیم اتفاق افتاد؛ آن هم در زمانی که ما به دنبال تنش زدایی و ارائه تضمینهایی به طرف مقابل برای شفاف سازی فعالیتهای هستهای خودمان بودیم.
بنظر میرسد اظهارات حسن روحانی بیش از آن که اهمیت راهبردی داشته باشد، با هدف بازسازی چهره سیاسی خود و افتادن بر سر زبانها به ویژه در فضای رسانهای مطرح شده است. روحانی به خوبی این مسئله را درک کرده است که اذهان عمومی نگاه چندان مثبتی به او و دولتهای یازدهم و دوازدهم ندارند و عدم حضور در جلسات عمومی، خود دلیلی بر این مدعاست. البته ناگفته نماند که وقتی حسن روحانی از دلسوزی برای مردم صحبت میکند، شاید این سوال در ذهن مردم ایجاد شود که در بازه هشت ساله ریاست او بر قوه مجریه، چگونه برای مردم دلسوزی کرده است؟
تئوری نخ نماشده حسن روحانی ها
بنظر میرسد وحدت شکل گرفته حول واقع گرایی نسبت به مولفههای قدرت جمهوری اسلامی ایران و درک اهمیت امنیت ملی از سوی مردم، جریان سیاسی را که راهکار برون رفت از مشکلات را صرفا هضم شدن در هژمونی غرب و عادی سازی روابط با ایالات متحده میبیند، دچار انزوا کرده است. انزوایی که قطع به یقین موجب میشود تا سرمداران این تفکر جایی در سپهر سیاسی آینده ایران نداشته باشند.
جامعه ایرانی در فضای پساجنگ به خوبی به این درک رسیده است که در دنیایی که قانون جنگل بر آن حاکم است، برای تقویت امنیت ملی راهی جز قدرتمند شدن در ابعاد مختلف وجود ندارد. نظرسنجیها نشان میدهد بیش از ۸۰ درصد مردم خواستار تقویت توان موشکی هستند و نکته مهمتر اینکه با وجود تهدیدات مکرر ترامپ و نتانیاهو مبنی بر حمله به ایران در صورت از سرگیری غنیسازی، اما بیش از ۷۰ درصد مردم ایران خواستار ساخت بمب اتم هستند.
این نگرش مردم ایران دقیقا در تقابل با مبانی فکری جریانی است که حتی آب خوردن مردم را به عادی سازی روابط با غرب گره میزند و حل مشکلات را در گرو پذیرش قوانین و ساز و کارهای حاکم بر دنیا میبینند؛ لذا سرمداران این جریان سازی که سالها با شعارهایی مانند «نه غزه نه لبنان» و تنش زدایی با غرب گوش زمین و آسمان را کر کرده بودند، امروز منافع سیاسی خود را در خطر میبینند و بار دیگر به دنبال معتبر نشان دادن ایده حل مشکلات با غرب به ویژه آمریکا، به عنوان تنها راه حل مشکلات کشور هستند.
دوقطبی سازی و خطر آغاز مجدد جنگ
نباید فراموش کرد که در شرایط فعلی، آن چیزی که کشور را بار دیگر به جنگ نزدیک میکند، ساخت دوقطبیهای کاذب در داخل کشور است که همانند تیری بر قلب وحدت شکل گرفته در فضای پساجنگ عمل خواهد کرد. تقویت دوگانههایی مانند جنگ و مذاکره یا امت و مردم، موجب افزایش اختلافات داخلی و شکلگیری دعواهای سیاسی کاذب بین مردم، فعالان رسانهای و نخبگان و سیاستمداران میشود. درحالی که شرایط کنونی، هیچ جز تمرکز بر اقدامات و تحرکات دشمن اهمیت ندارد.
بدیهی است که از بین رفتن انسجام داخلی و شکلگیری دوگانههای کاذب، دقیقا بازی در همان زمینی است که دشمن طراحی کرده و میتواند احتمال جنگ مجدد را افزایش دهد. به بیان دیگر این بار اگر دشمن بخواهد اقدامی علیه امنیت ملی کشور انجام دهد، مهیا بودن فضای داخلی یکی از شروط اصلی آن خواهد بود؛ لذا از هیچ تلاشی برای رسیدن به این هدف دریغ نمیکند. البته اینکه افرادی خواسته یا ناخواسته بدون توجه به منافع ملی در همین زمین بازی میکنند و به نوعی پازل دشمن را تکمیل میکنند، خود محل سوال جدی است.