نجات اقتصاد پساجنگ بریتانیا

دنیای اقتصاد سه شنبه 28 مرداد 1404 - 00:03
اگر بخواهیم از پنج چهره سیاسی موثر در سقوط دولت مصدق نام ببریم آنتونی ایدن بی‌شک در صدر این فهرست قرار دارد. سر رابرت آنتونی ایدن‏ (1977 –۱۸۹۷) سیاستمدار محافظه‌کار بریتانیایی و نخست‌وزیر این کشور از ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۷ بود. وی در یک دوره بیست ساله از ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۵ سه بار وزیر خارجه بریتانیا شد، دوره‌ای که جنگ جهانی دوم در آن اتفاق افتاد. ایدن، وزیر خارجه بریتانیا از اواخر ۱۹۵۱ تا آوریل ۱۹۵۵ (و هم‌زمان معاون نخست‌وزیر)، یکی از محرک‌های اصلی سیاست بریتانیا در سرنگونی محمد مصدق بود. نقش او نه در میدان عمل جاسوسی، بلکه در سطح سیاستگذاری و دیپلماسی بود: تعیین هدف، حمایت از سازمان اطلاعات مخفی (MI6)، هماهنگ‌سازی مواضع در لندن و واشنگتن، و دفاع از ضرورت «تغییر رژیم» ایران. اسناد تازه منتشرشده ایالات متحده و بریتانیا، گزارش‌های روزنامه‌نگاران، پژوهش‌های تاریخی و حتی خاطرات خود ایدن، این تصویر را تایید می‌کنند.

از نظر آنتونی ایدن، شرکت نفت انگلیس و ایران تنها یک بنگاه اقتصادی نبود، بلکه ستون فقرات اقتصاد پساجنگ بریتانیا و نفوذ جهانی‌اش به شمار می‌رفت. ایدن به‌سرعت مصدق را نه یک رقیب اقتصادی، بلکه تهدیدی راهبردی معرفی کرد؛ تهدیدی که می‌توانست ایران را به دامن نفوذ شوروی بیندازد. گاردین بعدها نوشت که بریتانیا و به‌ویژه آنتونی ایدن، مصدق را خطری جدی برای منافع راهبردی و اقتصادی خود می‌دانست.

حتی پیش از ورود جدی آمریکا به ماجرا، بریتانیا تلاش کرد با عملیات پنهانی موقعیت مصدق را تضعیف کند. شواهد نشان می‌دهد که ایدن شخصا ماموریت‌های نخستین ام‌آی۶ را تایید کرده بود.

نورمن داربیشایر، افسر ارشد ام‌آی۶، در مصاحبه‌ای در ۱۹۸۵ (که سال‌ها محرمانه ماند) گفت ایدن بدون مشورت با مقامات عالی‌تر، رابرت زهنر را برای سازماندهی کارزار سیاسی و مالی علیه مصدق به تهران فرستاد.  طبق این روایت، پول‌های کلانی برای خریدن نمایندگان مجلس و شخصیت‌های بانفوذ خرج شد. در کنار تحریم نفتی، تبلیغات رسانه‌ای و فشارهای حقوقی، این اقدامات بخشی از جنگ پنهان بریتانیا در ۵۲ - ۱۹۵۱ بود.

دولت ترومن در آغاز، نسبت به کودتا بدبین بود. اما ایدن و دیپلمات‌های بریتانیایی پیوسته هشدار می‌دادند که دولت مصدق شکننده است و خطر نفوذ حزب توده وجود دارد.

نقطه عطف در مارس ۱۹۵۳ بود، زمانی که ایدن با آیزنهاور، جان فاستر دالس (وزیر خارجه)، و آلن دالس (رئیس سیا) دیدار کرد. اسناد محرمانه سیا نشان می‌دهد که در این نشست‌ها آمریکایی‌ها برای نخستین بار به طور جدی با بریتانیا همراه شدند. ایدن در این مقطع نقشی اساسی در تغییر موضع واشنگتن داشت.

پس از توافق دو طرف، طرح‌های ام‌آی۶ و سیا ادغام شد. قرار شد کرمیت روزولت، مامور سیا، عملیات را در تهران هدایت کند و ام‌آی۶ نیز منابع مالی و سیاسی فراهم آورد. ایدن در این مرحله وظیفه داشت حمایت سیاسی در لندن را حفظ کند، ریسک‌ها را مدیریت کند و اطمینان یابد که واشنگتن پای کار باقی می‌ماند. تاریخ‌نگاران امنیتی تاکید کرده‌اند که اصرار لندن بر بازپس‌گیری کنترل نفت، نیروی محرک کودتا بود، درحالی‌که واشنگتن بیشتر بر ترس از کمونیسم تکیه داشت. ایدن هر دو روایت را به‌خوبی ترکیب کرد.

ایدن طراح جزئیات عملیات نبود، اما حامی سیاسی و «مالک» آن بود. او دستور کار را تعیین کرد، از ام‌آی۶ حمایت کرد و در برابر مخالفت‌ها ایستاد  و پس از کودتا نیز در تنظیم توافق‌های نفتی جدید نقش ایفا کرد. این نشان می‌دهد کودتا پروژه‌ای صرفا اطلاعاتی نبود، بلکه سیاستی رسمی و مورد حمایت وزیر خارجه بریتانیا بود.

 آنچه از نظرتان می‌گذرد بخشی از فصل اول کتاب «دایره کامل»  (Full Circle) نوشته آنتونی ایدن با ترجمه محمود تفضلی است.

دورنمای اوضاع در روزی که من تصدی وزارت امور خارجه را به عهده گرفتم به این صورت بود ما از ایران بیرون رانده شده بودیم. آبادان را از دست داده بودیم قدرت و موقعیت ما در سراسر خاورمیانه به شدت متزلزل شده بود، انفجارهائی که در مصر اتفاق افتاد از تحولات و انقلابات بیشتر در آینده خبرمی‌داد. من ناچار بودم به مطالعه بپردازم و ببینم با این اوضاع چه باید کرد؟ مطمئن بودم که باید ابتدا به سرچشمه آشفتگی‌های اخیر یعنی نفت ایران پرداخت. در انگلستان هرچند از دست رفتن آبادان موجب تاسف شده بود اما هرگز هیچ‌گونه احساس شدیدی نسبت به ایران وجود نداشت. این وضع تا اندازه‌ای از آن جهت بود که صنایع نفت به زودی جای خالی را که براثر از دست رفتن نفت آبادان پیدا شده بود پر کرد چون مردم انگلستان مستقیما رنجی نمی بردند به دشواری می‌توانستند مصدق را جدی تلقی کنند در واقع پس از جنگ، مصدق نخستین کسی بود که برای کاریکاتورسازان موضوع خوبی فراهم ساخت. تصویر مصدق با پیژاما و تخت خواب آهنین از کاریکاتورهای بسیار عادی و رایج شد.

ما فقط به نفت علاقه‌مند نبودیم ما نگران رفاه و رونق کشور ایران بودیم (دایه مهربان‌تر از مادر!) اگر سیاست مصدق پیروز می‌شد و ادامه می‌یافت صنعت نفت آسیب می‌دید و در نتیجه هرگونه امکان پیشرفت مادی ایران هم از میان می‌رفت کشوری که عقب مانده و فاسد بود بیشتر به فقر دچار می‌شد که ممکن بود عواقب آن‌را هم به خوبی حساب کرد. از سوی دیگر اگر موافقتی در این مورد صورت می‌گرفت باید براساس بعضی اصول ثابت می‌بود. کنار آمدن با مصدق به هر قیمت که باشد از ترس آنکه مبادا او سقوط کند و کمونیسم بر ایران مسلط شود سیاست ناگواری بود. لازم بود که این عقیده کاملا برای حکومت ایالات متحده آمریکا تشریح شود زیرا من پیشنهاد کرده بودم که لازم است زمینه مشترکی میان ما پیدا شود. مخصوصا می‌خواستم بدانم که ایالات متحده تا چه اندازه با اتخاذ سیاست «بی‌طرفی» به مصدق کمک خواهد داد. حکومت ایران علنا استدلال می‌کرد که ایالات متحده از ایشان هواداری می‌کند اگر اجازه داده می‌شد که این جریان ادامه یابد همه چیز را با خود می‌برد.

تصمیم گرفتم که هر چه زودتر با آقای آچسن (وزیر خارجه آمریکا) در این مورد مذاکره کنم. خوشبختانه فرصت مناسبی در پیش بود زیرا قرار بود مجمع ملل متفق به‌زودی در پاریس تشکیل گردد برای تدارک این مذاکرات من اصولی را طرح کردم که شامل حداقل درخواست‌های ما می‌شد و باید مبنای کار قرار گیرد. پیشنهاد کردم که این اصول در پاریس به آقای آچسن تسلیم شود.

چهار اصل عمده در این مورد وجود داشت: باید به علت خساراتی که بر اثر ملی شدن نفت در ایران و حقوق حاصله از امتیاز و مالکیت در ایران پیش آمده است غرامت مناسبی از طرف ایران پرداخت گردد و این غرامت باید از راه موافقت میان طرفین تعیین شود یا اگر چنین موافقتی حاصل نشود از راه حکمیت معلوم شود. مبلغ این غرامت نباید یک طرفه معلوم گردد اگر این اصل پذیرفته نمی‌شد که مساله باید به وسیله یک دستگاه مستقل قضایی حل و فصل شود هیچ یک از منافع بریتانیا با آمریکا در کشورهای خارجی نمی‌توانست در مقابل نقض قراردادها مصون بماند. تاثیر چنین وضعی در سرمایه‌گذاری‌های خارجی که برای کشورهای مربوط مفید به نظر می‌رسد نیز بسیار ناگوار می‌نمود.

در موقعی که موضوع ملی شدن پیش آید تنها کافی نیست که اصل پرداخت غرامت مورد قبول قرار گیرد بلکه همچنان‌که آقای «هریمن» هم علنا اظهار کرده بود باید تامین برای پرداخت غرامت به شکل موثر نیز به وجود آید. در این مورد به‌خصوص غرامات فقط می‌توانست به صورت نفت پرداخت گردد از این رو لازم بود که صنایع نفت از نو به شکلی موثر به کار افتد و آینده مطمئنی داشته باشد. نباید ایران که به شکل یک‌جانبه به اقدام پرداخته در هر صورت شرایطی مناسب‌تر از کشورهای دیگری که امتیاز نفت داده‌اند و قراردادهایشان را محترم می‌شمارند به‌دست آورد.

مسلم است که این اصل موافق منافع ایالات متحده و خود ما و تمام کشورهایی می‌بود که در چنین قراردادهایی شرکت داشتند. حکومت پادشاه بریتانیا نمی‌تواند براساس تبعیض و از جمله بیرون گذاشتن اتباع خودش وارد مذاکره شود. این مطلب مخصوصا مورد علاقه بریتانیا بود و پارلمان درباره آن اصرار داشت. البته اهمیت بیشتری نیز داشت زیرا اگر اجازه داده می‌شد که چنین تبعیضی برضد کشوری صورت پذیرد روشن بود که ممکن است در مورد دیگران هم توسعه یابد.

این موضوع به طور کلی به قدری غامض و دشوار بود که احساس می‌کردم نمی‌توان آن را به شکل شایسته در کابینه وزیران مطرح ساخت به این جهت تصمیم گرفتم از نخست‌وزیر وینستون چرچیل بخواهم که اجازه دهد کمیته کوچکی از همکارانم که مخصوصا این مساله با کار ایشان مربوط می‌شد برای این منظور تشکیل دهم و نتایج کارمان را به خود او و گاه به گاه به کابینه وزیران گزارش بدهم. آقای چرچیل این نظر را تایید کرد و گروهی برای مدت چند سال به همکاری با من پرداخت تا وقتی که بالاخره موضوع حل و فصل گردید.  لرد لیترز که در آن زمان وزیر هماهنگ ساختن امور حمل‌ونقل و نیرو بود با تجارب فراوانی که در این قبیل امور داشت در تمام جلسات بزرگ‌ترین کمک من بود در هر مرحله به طور دائم میان ما و کمپانی نفت تبادل نظر صورت می‌گرفت زیرا حکومت بریتانیا هر چند سهامدار عمده کمپانی بود بیشتر به حرمت قراردادها می‌اندیشید.

Untitled-1 copy

اما کمپانی منافع صاحبان سهامش را نیز در نظر می‌گرفت.  روز ۴نوامبر با هواپیما به پاریس رفتم تا نخستین مذاکرات خود را با وزیر امور خارجه ایالات متحده انجام دهم. دین آچسن ذکاوت فکری درخشانی دارد اندیشه‌هایش هرگز بیهوده نیست. با وجود ادب و تواضع طبیعی که دارد استعدادهای خاصش ممکن است او را به ناسازگاری و تحمل نکردن دیگران بکشاند. او ابلهان را به هیچ وجه تحمل نمی‌کند درحالی‌که تحمل کردن ایشان در سیاست و دیپلماسی سهمی عمده دارد. مافوق همه‌چیز، آقای آچسن همکاری بسیار صادق و صمیمی است. اگر بنا باشد با او به شکار ببر هم بروم حتی لحظه‌ای تردید به خود راه نخواهم داد اگر در ارتباطات ما گاهی اوقات سر و صدایی هم پیش آمده است همواره موجب آن شده است که برای حسن ارتباط بیشتر خود از آن سود ببریم. 

آچسن در کانادا متولد شده است و مانند افراد عادی ایالات متحده به نظر نمی‌رسد. این موضوع حتی از لحاظ سیاسی زیان‌هائی به او رسانده است. نمی توانم بگویم به همین علت اما شاید در نتیجه آن گاهی اوقات با یکدیگر مشتبه می‌شدیم. یک‌بار تنها در یک هواپیما از نیویورک به واشنگتن پرواز می‌کردم یک افسر نیروی دریایی ایالات متحده که در همان هواپیما بود یادداشتی برایم فرستاد که در آن نوشته بود «شما» یا دین آچسن هستید با آنتونی ایدن. هر کدام که باشید خواهش می‌کنم یک امضا در دفتر یادگاری من بگذارید. هر چند که آچسن در بیان اظهارات خود لحن تند و قاطع داشت اما از لحاظ فکری بسیار دقیق و با هوش بود به یاد دارم که یک بار در وزارت امور خارجه آمریکا ما به اتفاق مشاوران‌مان یک جلسه گفت‌وگوی مفصل درباره ایران داشتیم. من از عقایدی که در آنجا اظهار می‌شد خوش‌وقت نبودم و به همین جهت سوالاتی برای وزیر امور خارجه آمریکا و مشاورانش مطرح ساختم. پاسخ آنها برایم قانع کننده نبود و من آشفته و ناراضی از آن مجلس بیرون آمدم.

روز بعد وزیر امور خارجه آمریکا به من گفت: «شما از بعضی پاسخ‌ها که دیروز به سوالاتتان داده شد خوشتان نیامد شاید میل دارید بدانید پس از رفتن شما چه اتفاقی افتاد من به همکاران خود گفتم نمی‌دانم پاسخ‌های شما در آقای ایدن چه تاثیری گذاشت اما در هر حال مرا قانع نساخت. گمان می‌کنم شما باید بروید و درباره این مطالب بیشتر فکر کنید.» من از این حرف او تسکین یافتم و این موضوع را به خودش هم گفتم در همان حال فکر می‌کردم که این روش یک خصوصیت کاملا آمریکائی است. هیچ مردمی در انتقاد از خودشان این‌قدر سختگیر نیستند. در مدت ده روز اقامتم در پاریس پنج بار درباره ایران به گفت‌وگو پرداختیم که هر بار چند ساعت طول کشید نتیجه این مذاکرات نمونه خوبی بود از آنکه متفقین در موارد اختلافات خود چگونه باید رفتار کنند. در این مذاکرات همراه آقای،آچسن آقای هریمن و مشاوران دیگرش شرکت داشتند و گاهی اوقات آقای والتر گینورد، سفیر کبیر ایالات متحده در لندن نیز حضور می‌یافت. سر پیرسن دیکسون هم همراه من بود.

در ابتدای کار نظر ما درباره آینده ایران به کلی متفاوت بود. موقعی که مذاکرات ما شروع شد مصدق هنوز در ایالات متحده بود و ایالات متحده می‌خواست که اگر ممکن باشد قراردادی با او منعقد سازد. آنها تصور می‌کردند که توانسته‌اند شرایط پیشنهادی مصدق را تخفیف دهند. در نظر آنها اکنون مساله این بود که آیا باید تمام مساعی خودشان را برای هواداری از مصدق به‌کار برند و از لحاظ مالی و جهات دیگر به او کمک بدهند تا حکومتی ثابت در ایران به وجود آید یا اینکه عقب بنشینند و شاهد متلاشی شدن کشور باشند. در نظر ایالات متحده این سیاست نامناسب و دور از احتیاطی بود که اجازه داده شود اوضاع ایران وخیم‌تر گردد زیرا تصور می‌کردند که اگر به مصدق کمک داده نشود چنین وضعی پیش خواهد آمد.

ما اوضاع ایران را به شکل دیگری می‌دیدیم من قبول نداشتم که اگر مصدق نباشد حکومت کمونیستی در ایران به وجود خواهد آمد من فکر می‎‌کردم که اگر مصدق سقوط کند ممکن است حکومت مناسب‌تری جایش را بگیرد که بسا ممکن خواهد بود با این حکومت قرارداد رضایت بخشی منعقد ساخت. می‌دانستم که در آن کشور یک نوع حالت نرمش و بازگشت وجود دارد که ظواهر امور آن‌را نشان نمی دهد ایرانیان همیشه به خاطر از نو به پا ساختن بسیار خوبند. مصدق در نتیجه روش‌های دیکتاتورمآبانه‌اش با پارلمان کشورش اختلاف پیدا می‌کرد در ماه سپتامبر آقای میدلتون، کاردار سفارت کبرای ما در تهران به ما خبر داده بود که چون مصدق نتوانسته بود در مجلس حرف‌هایش را بیان دارد در خیابان خطاب به عابران که در آنجا جمع شده بودند سخن گفته بود و آنجا را مجلس واقعی خوانده بود. وقتی که مجلس به انتقاد بر او ادامه داد او هواداران خود را به لژهای تماشاگران پارلمان کشاند و تظاهراتی در بیرون مجلس ترتیب داد اما حتی این اقدامات کافی نبود که قدرت او را تامین کند و انتقاد‌کنندگانش را خاموش سازد. ما نمی توانستیم با آخرین پیشنهاد آمریکا موافق باشیم زیرا ظاهرا مبنی بر بیرون رفتن کارشناسان انگلیسی از ایران و دست کشیدن از منافع و مسوولیت‌های پر ارزش بریتانیا در آنجا بود همچنین ما نمی‌توانستیم اصل ضبط بدون پرداخت غرامت را بپذیریم در نظر من نداشتن هیچ‌گونه قرارداد و موافقت‌نامه خیلی بهتر از داشتن یک موافقتنامه بد می‌بود. حکومت ایالات متحده آمریکا نظر دیگری هم داشت مبنی براینکه هر چند که موافقت‌نامه‌ای با ایران به وجود نیاید نباید از تولید و فروش نفت در ایران جلوگیری کنیم.

اگرچه در آن‌موقع تسهیلات لازم وجود نداشت اما به احتمال زیاد مصدق می‌توانست مقدار قابل ملاحظه‌ای نفت بفروشد. من عقیده داشتم که چنین امری اتفاق نخواهد افتاد زیرا نفتی که مصدق می‌فروخت «مال سرقت‌شده» بود(!!) و ما برای جلوگیری از فروش آن به تصمیم دادگاه لاهه متکی بودیم و پشت‌گرمی داشتیم. برای آنکه اختلاف‌نظرهای ما چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ سیاسی روشن گردد من پیشنهاد کرده بودم که چنین گفت‌وگوهایی فورا در پاریس صورت پذیرد آقای آچسن از این نظر استقبال کرد و به این قرار بود که مذاکرات ما سه شب بعد در محل سفارت کبرای ما در پاریس صورت گرفت در یکی از شب‌ها درباره مسائل سیاسی مذاکرات مفیدی انجام دادیم که طی آن دوستان آمریکایی ما مشکلاتی را که در مورد مصدق داشتند تشریح کردند مصدق در آن وقت هنوز در واشنگتن بود و به‌طوری‌که گفته می‌شد آماده بود به مذاکراتی بپردازد اما به طوری‌که از ایران خبرمی‌رسید اوضاع به صورت بسیار حساسی در می‌آمد. مصدق اجازه داده بود که قانون حکومت نظامی در تهران به کار بسته شود.

من استدلال‌های خود را تکرار کردم و این اعتقاد خود را بیان کردم که به نظر من تسلط کمونیسم تنها صورت احتمالی پس از سقوط مصدق نخواهد بود. عصر روز نوامبر دو نفر مشاور ما از لندن به پاریس آمدند و دستورات نخست‌وزیر (چرچیل) و کابینه را همراه آوردند که نظر مرا تایید می‌کرد. آنها نیز همان نظر را که پیش از عزیمت از لندن اظهار کرده بودم تایید می‌کردند.

ما مخالفت‌های خود را نسبت به پیشنهادهای ایالات متحده توضیح دادیم و پس از مباحثاتی که در این زمینه صورت گرفت از ما پرسیدند که فکر می‌کنیم چه راه‌حل عملی و قابل قبولی در صورت برکناری مصدق به نظرمان می‌رسد. در این موقع من پیشنهاد کردم که آمریکا هم در این امور دخالت کند. آمریکاییان میل نداشتند که در نقشی ظاهر شوند که به منظور کسب منافع بازرگانی برای خودشان باشد.

معهذا آقای هریمن فکر می‌کرد که اگر این پیشنهاد در تابستان قبلی صورت گرفته بود ممکن بود در فکر ایرانی‌ها اثر بگذارد و به موفقیت رضایت‌بخشی منتهی گردد من هم همین‌طور فکر می‌کردم هر چند این نظر خود را اظهار نداشتم. وقتی که شخصا این مساله را مورد آزمایش و رسیدگی قرار می‌دادم متوجه می‌شدم که دو کشور ما - بریتانیا و آمریکا - از اینکه نتوانسته‌اند با یکدیگر موافق باشند تا چه اندازه زیان دیده‌اند و رنج کشیده‌اند. من به دوستان آمریکایی که در مذاکرات شرکت داشتند گفتم که مصدق همواره در جریان این ماجرا ایالات متحده را ضد حکومت بریتانیا به کار برده است.

این وضع باید پایان پذیرد و من عقیده داشتم که شرکت دادن منافع آمریکایی تنها راه‌حل این موضوع بود. ما مذاکرات خود را روز بعد هم ادامه دادیم مشاوران ما صبح با یکدیگر مذاکره کردند و مذاکرات میان وزیران شب انجام گرفت و بیش از سه ساعت طول کشید. من اظهاریه مبنی بر اصولی را که در لندن طرح کرده بودم به آمریکاییان دادم و موافقت گردید که دیگر موضوع تشویق مصدق برای اقامت بیشتر در واشنگتن مطرح نخواهد بود. ما درباره اعلامیه‌ای که باید هنگام عزیمت مصدق از آمریکا انتشار یابد نیز گفت‌وگو کردیم. این ملاقات‌ها پیشرفت مفیدی را در فعالیت ما و آمریکا با هم نشان داد. دست کم اختلاف‌نظرهای ما برای یکدیگر روشن شد آخرین مذاکرات آن دوره از ملاقات‌ها در روز ۱۴نوامبر صورت گرفت. ما هر دو موارد اختلاف‌نظرهای خود را درباره آینده ایران پذیرفتیم و درباره سایر موارد به یکدیگر نزدیک تر شده بودیم. تصمیم گرفتیم که عاقلانه تر آن‌ست فعلا هیچ‌گونه اظهاریه و اعلامیه‌ای از طرف بریتانیا صادر نشود موافقت کردیم که این فکر را با ایالات متحده دنبال کنیم که ترتیباتی به وسیله بانک بین‌المللی داده شود. 

 پیشنهاد آقای هریمن را قبول کردم که بعضی نامه‌ها را که او برای دکتر مصدق نوشته است دوباره مرور کنم. ظاهرا به نظر نمی‌آمد که ما پیشرفتی حاصل کرده باشیم اما من احساس می‌کردم که پرتوی از امید پیدا شده است مخصوصا اگر آمریکائیان می‌توانستند نظر ما را بپذیرند که کمونیسم تنها صورت بعدى تحول بعد از مصدق در ایران نیست این امید خیلی استوارتر می‌شد. من می‌دانستم که سفیر کبیر ایالات متحده در انگلستان عقیده دارد که ایالات متحده نباید در مواردی که پای منافع فراوان بریتانیا در میان است زیاد اظهارنظر کند.

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.