خبرگزاری مهر، گروه بینالملل، حسن شکوهی نسب: در فضای کنونی آمریکا از نگاه ناظران، سیاست کمتر به عرصه حل مسائل ملی شباهت دارد و بیشتر به میدان تسویهحسابهای شخصی بدل شده است. دومین دوره ریاستجمهوری ترامپ با وعده «انتقام از دشمنان» آغاز شد و اکنون هر اقدام امنیتی یا قضائی در پرتو همین منطق تفسیر میشود.
در چنین فضایی، خطکشی میان «یار دیروز» و «خائن امروز» بهسرعت جابهجا میشود و هر مقام یا مشاوری که روزی نزدیکترین فرد به رئیسجمهور بوده، در صورت عبور از مرز وفاداری، هدف قرار میگیرد.
یورش مأموران افبیآی در روز جمعه (۳۱ مرداد) به خانه و دفتر جان بولتون، مشاور امنیت ملی پیشین و یکی از چهرههای شاخص نومحافظهکاران، نمونه بارز همین رویکرد است. این بازرسی که بهظاهر به بهانه جستوجوی اسناد طبقهبندیشده صورت گرفت، در واقع فراتر از یک اقدام قضائی عادی و نشانهای آشکار از غلبه منطق انتقامجویی بر مناسبات قدرت در واشنگتن بود.
این رفتار با بولتون که روزی نزدیکترین یار ترامپ بود و امروز به صدای بلندترین منتقد او بدل شده، نماد سیاستی است که رئیسجمهور کنونی آمریکا برای مهار و حذف یاران قدیمی برگزیده است.
دشمن دیروز، قربانی امروز: بولتون و منطق انتقام در کاخ سفید
جان بولتون که احتمال ۲۰ سال حبس او در صورت اثبات جرمش وجود دارد، برای بسیاری از ناظران سیاست خارجی آمریکا تجسم یک سیاستمدار جنگافروز است؛ کسی که در هر پست و مقامی، راهحل نظامی را بر گفتوگو ترجیح داد و بهویژه در قبال ایران و کره شمالی زبان تهدید را ابزار اصلی خود میدانست. او در دوران کوتاه حضورش بهعنوان مشاور امنیت ملی ترامپ، بارها کوشید رئیسجمهور را به سمت برخورد سختتر سوق دهد.
همین ویژگیها باعث شد در افکار عمومی هرگز تصویری از «صلحطلبی» یا «اعتدال» به نام او ثبت نشود اما تضاد شخصیتی بولتون با ترامپ از همان ابتدا نوید آیندهای پرتنش را میداد.
پایان همکاری میان آن دو با درگیری رسانهای و سیاسی رقم خورد. بولتون پس از ترک کاخ سفید، با انتشار کتاب جنجالیاش عملاً به افشاگر بدل شد. او جزئیاتی از جلسات پشت درهای بسته، تصمیمهای لحظهای و سبک حکمرانی بیقاعده ترامپ را علنی کرد؛ افشاگریهایی که نهتنها وجهه رئیسجمهور وقت را مخدوش ساخت، بلکه در ذهن بسیاری از آمریکاییها پرسشهای تازهای درباره امنیت ملی و شیوه تصمیمگیری در عالیترین سطوح ایجاد کرد. از همان لحظه بود که ترامپ، بولتون را «خائن» و «دشمن» توصیف کرد؛ برچسبی که در قاموس او تقریباً غیرقابلبخشودن است.
یورش افبیآی به خانه و دفتر بولتون را نمیتوان جدا از این زمینه دانست. بهانه رسمی، بررسی احتمال نگهداری اسناد طبقهبندیشده بود؛ اما بسیاری از تحلیلگران این اقدام را امتداد همان وعدهای میدانند که ترامپ در کارزار انتخاباتیاش مطرح کرده بود یعنی «انتقام».
اینکه چرا بولتون در صف نخست این برخوردها قرار گرفت، به ترکیب ویژهای از عوامل بازمیگردد؛ او هم از نزدیکترین یاران سابق بود، هم به یکی از منتقدان سرسخت بدل شد و هم قدرت رسانهای لازم برای ضربه زدن به روایت ترامپ را داشت. بنابراین، برخورد با او علاوه بر پیام مستقیم به سایر مخالفان، کارکرد نمادین نیز پیدا میکند؛ نماد اینکه هیچیک از یاران دیروز در امان نیستند.
در این میان نباید فراموش کرد که بولتون شخصیتی بیحاشیه یا بیتقصیر نیست. او خود با سیاستهای تهاجمی و نگاه کینهجویانهاش به عرصه جهانی، به خلق فضای قطبی و خصمانه کمک کرده است. از قضا همین خصلت جنگطلبانه، امروز در تناقضی تلخ علیه خودش عمل میکند.
بولتونی که زمانی با حذف مخالفان و فشار حداکثری بر دیگران شناخته میشد، اکنون قربانی سازوکار حذف و فشار در سیاست داخلی ایالات متحده است. بهبیان دیگر، او از بازیگری فعال در میدان زورآزمایی، به سوژهای در میدان انتقام بدل شده است؛ این همان جایی است که نشان میدهد فضای کنونی واشنگتن بیش از آنکه محصول «قانون» باشد، بازتاب منطق شخصیسازی قدرت و انتقامگیری سیاسی است.
یاران قدیمی در تیررس؛ وفاداری یا حذف
جان بولتون تنها چهرهای نیست که پس از ترک کاخ سفید با موج حملات مستقیم ترامپ مواجه شده است. در منطق سیاسی رئیسجمهور کنونی، رابطه با یاران دیروز تا زمانی معتبر است که به اصل وفاداری مطلق خدشهای وارد نشود. به محض آنکه مرز میان همراهی و نقد جابهجا شود، فرد از حلقه «نزدیکان» به صف «دشمنان» رانده میشود. همین الگوست که امروز در برخورد با شماری از مقامات و همکاران سابق ترامپ نیز دیده میشود.
مارک اسپر وزیر دفاع سابق، یکی از نمونههای بارز این روند است. او در واپسین ماههای دوره اول ترامپ، در برابر پیشنهاد رئیسجمهور برای استفاده از ارتش علیه معترضان داخلی مقاومت کرد. این ایستادگی کافی بود تا به سرعت از دولت کنار گذاشته شود و پس از آن، بارها هدف حملات لفظی ترامپ قرار گیرد. بولتنها و مصاحبههای انتقادی اسپر پس از خروج، بهانهای برای نمایش عمومی خشم رئیسجمهور سابق علیه او شد.
نمونه دیگر، ژنرال جان کلی رئیس پیشین کارکنان کاخ سفید است. کلی در زمان خدمت تلاش میکرد انضباط و ساختار اداری را بر محیط آشفته کاخ سفید تحمیل کند اما همین رویکرد، او را به نماد محدودیت در برابر اراده شخصی ترامپ بدل ساخت. پس از استعفا، او در مصاحبهها پرده از تصمیمهای عجیب و رویکردهای غیرنهادی رئیسجمهور برداشت. در پاسخ، ترامپ او را «ناتوان» و «خیانتکار» خواند و هرگونه سهمی در موفقیتهای دولت را از او دریغ کرد.
حتی افرادی مانند میک مولوینی که سالها از وفاداران سرسخت محسوب میشدند، پس از فاصله گرفتن از ترامپ در حوزه سیاستهای مالی و انتخاباتی، هدف تخریب قرار گرفتند. افشاگریهای محدود یا حتی انتقادهای نرم، کافی بود تا ترامپ آنان را در ردیف دشمنان قرار دهد.
در کنار اینها، دادستانهایی چون لتیشا جیمز و سیاستمدارانی نظیر آدام شیف - که هرگز یاران نزدیک نبودند اما بهعنوان تهدیدی علیه روایت ترامپ عمل کردند - نیز در معرض همان منطق حذف و انتقام قرار گرفتند؛ حملات توییتری، فشارهای حقوقی و حتی تهدید به پیگرد قضائی.
این مجموعه نمونهها نشان میدهد که رفتار ترامپ با بولتون نه استثنا، بلکه بخشی از الگویی بزرگتر است؛ الگویی که در آن، قدرت نه بر پایه قانون و سازوکارهای نهادی، بلکه بر محور وفاداری شخصی تعریف میشود. هر یار قدیمی که از مدار این وفاداری خارج شود، بهسرعت از سرمایهای سیاسی به خطری بالقوه تبدیل میشود و طرد یا حذف او بخشی از بقای سیاسی رئیسجمهور به حساب میآید.