همشهری آنلاین - سیدسروش طباطباییپور: البته بارها از این خیابان قدیمی تهران عبور کرده بودم و حالا از همان ابتدا، در ذهنم بهدنبال گمشدهای میگشتم؛ گمشدهای که تاکنون نه خودم دیده باشم یا در کتابها کمتر به آن توجه شده باشد.
گروه سر ساعت ۹و نیم صبح در میدان امام خمینی(ره) دور هم جمع شدند و سرپرست، ابتدا بچهها را به سمت ساختمان بازآفرینی شده بلدیه برد و شرحی مختصر داد. آنگاه پا در لالهزار، این شانزلیزه تهران گذاشتیم. سرگروه یادآوری کرد که اینجا باغ بوده و بوستان و لالهزار و بعد از سفر ناصرالدینشاه قاجار به پاریس، شاه مبهوت خیابان شانزلیزه شده و وقتی بازگشته، تصمیم گرفته شانزلیزه را در قطعهای دیگر در تهران آن روزگار اجرا کند و خلاصه تا توانسته پاساژ، سینما و تماشاخانه ساخته و پاتوقی برای هنردوستان و جوانهای آن روزگار تهران فراهم کرده است.
بیشتر بخوانید:
موتورهای بیصدا بلای جان عابران
البته لالهزار اکنون بویی از آن روزگار دور و دراز نبرده و از همان ساعتهای اولیه صبح جمعه، مغازههای الکتریکی کمکم کرکرههایشان را بالا میکشیدند و کسبشان را آغاز میکردند؛ اگر دقت میکردی، لابهلای آن همه روشنایی و نور و رنگ، گاهی میتوانستی نمایی از بناهای گذشته ببینی؛ البته همچنان این بناهای قدیمی، گمشده این سفر درونشهری من نبودند؛ چون یا قبلا آنها را در لالهزار دیده یا درباره آنها خوانده بودم؛ مکانهایی مثل سینما سارا که سای آن افتاده است یا تماشاخانه تهران تهران، گراند هتل و... بناهایی که عموما خواب خواب بودند و احتمالا تنها خاطراتی را از آن روزهای پرهیاهو در آجرهای جرمگرفته و ورودیهای بسته خود داشتند.
تا اینکه به خانهباغ اتحادیه رسیدیم؛ عمارتی در کوچهای بنبست به همین نام که مدتی است مرمت شده و درهای خود را روی بازدیدکنندگان گشوده است. عمارتی قجری با بیش از ۸هزار مترمربع که در گذشته خانه امینالسلطان، صدراعظم ۳پادشاه ایران بوده و حالا سازمان زیباسازی آن را مرمت کرده و علاوه بر نمایش معماری آن روزگار، تعدادی از اتاقها را به نمایش مجسمههایی از مفاخر سینما، ورزش، علم، روزنامهنگاری، ادبیات و سیاستمداران اختصاص داده است؛ مجسمه امامخمینی(ره)، سیروس قایقران، علی حاتمی، داوود رشیدی، مجید سمیعی، قیصر امینپور و...
البته این عمارت بسیار چشمنواز بود و زیبا، اما گمشده من هنوز رخ ننموده بود. اما ناگهان حین خروج از ساختمان مشاهیر در عمارت اتحادیه، ابرها کنار رفت و خورشید بر من طلوع کرد و گمشدهام رخ نمود!
بادگیری بلندقامت و ایستاده کمی آن سوتر از عمارت اتحادیه، رو به آسمان ایستاده بود و نفس میکشید و بهخاطر عرض کم لالهزار، از خیابان به درستی دیده نمیشد. باورکردنی نبود، انگار قدم در خانه بروجردی کاشان و باغ دولتآباد یزد گذاشته بودی و با بادگیری مواجه شده بودی که در خانهای کویری سربلند کرده و خنکای تابستان را به خانه برخی از اهالی آن روزهای لالهزار آورده است. البته بادگیر لالهزار که در پس پاساژ بهار در خیابان لالهزار ایستاده، تنها یکی از دهها بادگیری است که تهرانیهای آن روزگار به کمک آن، باد را تسخیر میکردند تا تابستانشان هم بهاری شود.
خلاصه اینکه بادگیر لالهزار به من آموخت در تهرانگردیهای بعدی، تنها سر به زیر راه نروم تا نگاهم به دیگر زیباییهای تهران دوستداشتنی هم گره بخورد.