آیا اثر هنرمند از شخصیتش جداست؟

دنیای اقتصاد چهارشنبه 26 شهریور 1404 - 00:03
ایبنا: افشای رسوایی اخلاقی کورمک مک‌کارتی برنده جایزه پولیتزر تجربه خواندن آثار او را پیچیده کرده است: هنر او کامل و الهام‌بخش است، اما انسان پشت آن ناقص و پرتناقض است.فاجعه هنر این است که باید توسط هنرمندان خلق شود.

 این جمله آغاز یک رساله دفاع از هوش مصنوعی یا هنر دیجیتال نیست؛ بلکه بازتاب واقعیتی تلخ است: آثار هنری بزرگ اغلب توسط انسان‌هایی خلق می‌شوند که خود ناقص، پیچیده و گاه غیرقابل پذیرش‌اند. در طول تاریخ، شخصیت‌های خلاق برجسته‌ای که به شهرت، ثروت و تحسین می‌رسند، بارها و بارها با اعمال غیرقابل قبول، غیراخلاقی یا حتی غیرقانونی خود، میراثشان را لکه‌دار کرده‌اند.

قرن بیستم پر از هنرمندان «پیچیده» بود؛ از پیکاسو تا فلانری اوکانر و دیزنی و همینگوی، اما دو دهه اخیر جهان شاهد تعداد بی‌سابقه‌ای از هنرمندان، نویسندگان، موسیقی‌دانان و بازیگران بوده که با اعمالی عمیقا نگران‌کننده مرتبط شده‌اند.

سوالی که پیش‌تر صرفا دغدغه دانشجویان فلسفه بود – «آیا می‌توان هنر را از هنرمند جدا کرد؟» – امروز به مساله‌ای کاملا واقعی و ملموس بدل شده است. کورمک مک‌کارتی برنده جایزه پولیتزر یکی از مهم‌ترین نویسندگان معاصر در ژوئن ۲۰۲۳ درگذشت و ادبیات جهان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان خود را از دست داد. اما این پایان ماجرا نبود. در اواخر ۲۰۲۴، مقاله‌ای در وَنیتی فِیر جهان ادبیات را شوکه کرد: مک‌کارتی متهم به سوءاستفاده جنسی و تربیت نامناسب یک نوجوان شد و بسیاری نظرشان درباره رمان‌های او برگشت. این واقعیت دارد که نمی‌توان هنر مک‌کارتی را از خود او جدا کرد. هنر و هنرمند، جدایی‌ناپذیرند. بی‌فایده است که نویسنده را از هنر یا هنر را از نویسنده جدا کنیم؛ آنها ذاتا به یکدیگر وابسته‌اند. اولیس تنها می‌توانست توسط جیمز جویس نوشته شود؛ جویس بدون نوشتن اولیس جویس نبود.

تراژدی هنر در این است که هنرمندان – انسان‌هایی با دیدگاه‌ها و اعمال گاه غیرقابل قبول – باید هنر را خلق کنند. جداسازی ساده‌ای وجود ندارد. هیچ پاسخ واحد و جهانی برای مواجهه با این تناقض نیست.

می‌توانیم درباره جی‌کی رولینگ و دیدگاه‌هایش درباره مسائل جنسیتی تامل کنیم، درباره وودی آلن و آنی‌هال مردد باشیم، یا هنگام گوش دادن به تریلر مایکل جکسون احساس شرم کنیم؛ هیچ پاسخ مطلقی وجود ندارد.

برای برخی، تاثیر افشاگری مک‌کارتی گذراست؛ برای دیگران، کتاب‌هایی مانند مرزهای خونین هرگز همانند گذشته خوانده نخواهند شد.

همان‌طور که این افشاگری به تدریج از حافظه عمومی محو می‌شود و شاید تنها یادآوری کوچکی برای استادان و منتقدان باشد، یک درس روشن باقی می‌ماند: هنر ممکن است کامل و فراتر از زمان باشد، اما انسان‌ها ناقص، پیچیده و گاه ناامیدکننده‌اند.

در نهایت، خواننده با انتخاب شخصی خود مواجه است: آیا می‌تواند هنر را جدا از هنرمند دوست داشته باشد یا نه؟ پاسخ ساده‌ای وجود ندارد. پذیرش این دشواری، شاید خود بخشی از عمق تجربه ادبی باشد.

کورمک مک‌کارتی (زاده ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۳ – درگذشته ۱۳ ژوئن ۲۰۲۳) نویسنده برجسته آمریکایی بود که به خاطر نثر شاعرانه، تاریک و فلسفی‌اش شهرت دارد. او در آثارش اغلب به موضوعاتی چون طبیعت انسان، خشونت، اخلاق و بقا در جهانی بی‌رحم پرداخته است.

مک‌کارتی با رمان‌هایی مانند «جاده» (برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر ۲۰۰۷)، «نصف‌النهار خون» و «جایی برای پیرمردها نیست» (که اقتباس سینمایی موفقی به‌کارگردانی برادران کوئن از آن ساخته شد) به شهرت جهانی رسید. سبک او ترکیبی از سادگی، عمق و تصاویر بصری قدرتمند است و این او را به یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر آمریکا تبدیل کرده است.

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.