به گزارش اقتصادنیوز به نقل از هم میهن، یکبار دیگر مردم ایران در انتظار آمدن یک «شنبه» نشستهاند؛ شنبه، پنجم مهرماه ۱۴۰۴، روزی که قرار است اسنپبک فعال شود و تحریمهای سازمان ملل علیه ایران برگردند.
قطعنامه «تداوم لغو تحریمها علیه ایران» پیش از پایان مهلت ۳۰ روزه روند مکانیسم پسگشت (ماشه)، در نشست شورای امنیت سازمان ملل رأی نیاورد و بازگشت تحریمها قطعی شد؛ موضوعی که در چندماه گذشته، در سخنان مسئولان ایرانی و خارجی، پررنگ بوده و البته مردمی که قرار است در ایران با شرایط تحریمی بیشتر، زندگی کنند.
حالا و با قطعیشدن بازگشت تحریمهای گسترده و با تجربه جنگ 12 روزه، یکبار دیگر بازار ارز و طلا، روند افزایشی گرفته، درست مثل نگرانی و اضطراب اجتماعی مردم. نگرانی از وضعیت روانی، اقتصادی، سلامت و اجتماعی، حالا پررنگتر از قبل شده است. حالا کاربران شبکههای اجتماعی و شهروندان ایرانی میگویند که نمیدانند با شرایط سختتر زندگی باید چه کنند؛ نمونهاش «خاطره» که با شنیدن خبر فعالشدن مکانیسم ماشه، اولین جملهای که میگوید این است: «بدبخت شدیم.»
او در یک شرکت واردات قطعات کامپیوتر کار میکند و به «هممیهن» میگوید: «این هم بخشی از زندگی ما در ایران است. دیگر نمیتوانیم قطعات را وارد کنیم. مگر اینکه آنها را وارد کشور دیگری مانند عراق کنیم و بعد از آنجا وارد ایران کنیم. خرید برای بهعنوان مثال به اربیل عراق باید برود و از آنجا وارد ایران شود که هم هزینه زیادی دارد، هم سختی بسیار. اما به نفع کاسبان تحریم شد. آنهایی که همین کار را میکنند الان خوشحالند.»
«مانی» هم بعد از شنیدن خبر، بیشتر از قبل احساس سردرگمی میکند. او به «هممیهن» میگوید: «میخواستم لپتاپ بخرم که دیگر نمیتوانم. هارد هم میخواستم بخرم که دیگر نمیتوانم. قیمتها جوری بالا میرود که دیگر نمیتوان هیچکاری کرد.» بااینحال او معتقد است، موضوعی که در پی این تحریمها اتفاق میافتد برای مردم عادی چیزی عجیبتر از آنچه تجربه میکنند، نیست: «برای ما فرقی ندارد. ما این سالها فشاری را تحمل کردیم که بیشتر یا کمتر شده است. به همین دلیل برای ما چندان فرقی ندارد اما برای برخی دیگر خیلی فرق میکند.» او در ادامه با اشاره به کاسبان تحریم میگوید: «برخی میتوانند رانت و امتیاز بگیرند. اما برای کسانی که کسبوکارشان با خارج کشور است و با ارز کار میکنند، اتفاق بسیار بدی است. اما برای عوام جامعه آنقدر تغییر محسوسی نیست. اتفاقهای بدتر افتاده و جهشی که شاهد آن هستیم چندان محسوس نیست.»
مانی فکر میکند در ادامه قیمتها دو یا سه برابر نمیشود اما از اینی که هست، گرانتر میشود: «هرچقدر فضا تنگتر میشود، ما رهاتر میشویم و بیشتر شل میکنیم و امیدوارم این به نقطه تعادل برسد.» «امیر» هم وقتی خبر را شنیده، ترسی احساس نکرده: «احساس ترس ندارم. ما جنگ را تجربه کردیم و برای من ترسناکترین روزها، روزهای جنگ بود و ترسناکتر از آن نیست.»
او میگوید ممکن است دوباره همان اتفاقها بیفتد: «اما برایم دیگر وحشتناک نیست. ترس از گرانی دارم و میدانم زندگی برای همه ما قرار است سختتر و از این گرانتر شود.» او احساس میکند بزرگترین فشار، گرانی است، نه سایه جنگ: «آدم به همهچیز عادت میکند و چون به همهچیز عادت میکنیم من روز دوازدهم جنگ دیگر عادت کرده بودم.
روزهای اول خیلی استرسی بودم و نمیدانستم باید چهکار کنم.» او امیدوار است اتفاقهای خوبی بیفتد: «ترس به آن معنا ندارم و احساس میکنم آدمهایی شدیم که چیزی برایمان ترسناک نیست و دیگر نمیترسیم. آنقدر بلا سر ما آمده که دیگر نمیترسیم.» او میگوید ما دیگر میفهمیم در چه شرایطی گیر کردیم و قرار است چه اتفاقی برایمان بیفتد: «برای من اینجوری است. افق اقتصادی زندگیام، سیاه است و اگر برنامههایی دراینزمینه داشتم، میدانم که دیگر نمیتوانم انجام دهم.»
انتظار بازگشتن تحریمهای سازمان ملل، حالا جامعه ایران را درگیر نگرانی، اضطراب اجتماعی و ناامیدی کرده است. روانشناسانی مثل مجید صفارینیا، معتقدند که زندگی در تعلیق و ابهام، فشار مضاعفی ایجاد کرده و وقتی مردم منتظر تحریم یا جنگ احتمالی باشند، درماندگی روانی بیشتر میشود. او به «هممیهن» میگوید: «این درماندگی اغلب به افسردگی و مرگهای ناشی از ناامیدی منجر میشود. پدیدهایکه امروز در ایران مشاهده میکنیم. مرگهای ناگهانی در سنین ۴۵ یا ۵۰ سالگی که علت اصلی آن ناامیدی و ناتوانی در کنترل رویدادهاست.
وزارت بهداشت آماری از این پدیده ندارد، اما بهوضوح با آن مواجهایم.» به گفته او، در پنج، شش سال اخیر بهویژه از سال ۹۷ بهبعد با تشدید تحریمها، فشار اقتصادی بیشتر شد و زندگی مردم بیشازپیش غیرقابلپیشبینی شد. وقتی افراد نتوانند درآمد یا هزینههای آینده خود را پیشبینی کنند، سلامت اجتماعی کاهش مییابد: «این وضعیت روی رفتار اجتماعی هم اثر میگذارد.
مثلاً پیکموتوریها یا کارگرانی که بدون رعایت ایمنی کار میکنند، نه بهدلیل مهارت پایین، بلکه چون زندگی برایشان ارزش خود را از دست داده، چندان اهمیتی به بقا نمیدهند. شاخص ناامیدی در بعضی کنگرهها و نشستها مطرح شده اما هنوز مطالعات جامع اندکی دراینزمینه داریم. آنچه در مشاهدات میبینیم، افزایش اختلالاتی چون اضطراب، افسردگی و بیماریهای روانتنی است.»
به اعتقاد این روانشناس اجتماعی، البته رویکردهای اگزیستانسیالیستی میتوانند به معنادارکردن رنج و افزایش تابآوری کمک کنند. اما این فقط برعهده افراد نیست؛ حاکمیت هم باید با کمک روانشناسان، جامعهشناسان و متخصصان فرهنگی تابآوری و استحکام روانی جامعه را تقویت کند: «امروز با کاهش تابآوری اجتماعی روبهرو هستیم. خودکشی، خشونتهای خیابانی، نزاعها، بیتفاوتی، کاهش انگیزه کاری، حوادث رانندگی و اختلال در محیطهای کاری همه نشانههای این کاهشاند. جامعهای که تابآوری پایین داشته باشد، مستعد فرسایش روانی و اجتماعی بیشتر است.»
او میگوید سالهاست که مردم استرسهایی تجربه میکنند و ممکن است عدهای توانایی سازگاری با آن را داشته باشند و عدهای دیگر خیر: «بنابراین وقتی استرس اتفاق میافتد، نیاز به سازگاری مجدد وجود دارد. الان حجم رویدادهای اجتماعی و استرسهای اجتماعیمان آنقدر زیاد است که بهنظر میرسد عدهای ممکن است ظرفیت کافی برای سازگاری نداشته باشند.
وقتی افراد در سازگاری دچار مشکل میشوند و این استرسها بهطور مکرر اتفاق میافتد، سازگاری آنها مختل میشود و فرسودگی بهوجود میآید. این فرسودگی در ابعاد مختلف روانی، اجتماعی و زیستی تأثیر میگذارد؛ طول عمر را پایین میآورد، سکتهها را زیاد میکند و بیماریهای روانی افزایش مییابد. طبق آمار رسمی، یکچهارم مردم جامعه ما اختلال روانی میگیرند. درنتیجه اختلالات روانی، خودکشی، نزاعهای خیابانی و خانوادگی و اختلافات زناشویی افزایش مییابد. آمار طلاق نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد ازدواجها در برخی شهرهای صنعتی به جدایی میانجامد. این پیامدها ناشی از همان تغییرات اجتماعی است و افراد نیاز دارند که سازگاری و طراوت روانیشان حفظ شود.»
صفارینیا معتقد است که وقتی مشکلات غیرقابل پیشبینی باشند و افراد نتوانند آینده را کنترل کنند، فرسودگی، افسردگی و بیماریهای روانتنی (سایکوسوماتیک) مثل مشکلات قلبی و سرطان و نیز مشکلات روانشناختی مانند اضطراب، حملات وحشتزدگی و خشم افزایش مییابد. این خشم میتواند به خودکشی، دیگرکشی یا اعتیاد منجر شود. بعضی افراد، اعتیاد یا الکل را بهعنوان راهی برای فرار انتخاب میکنند، برخی ازدواج نمیکنند یا جدا میشوند و تنهایی را ترجیح میدهند: «ریشه بسیاری از این بحرانها، اقتصادی است. وقتی تحریمها یا مکانیسم ماشه اعمال میشود، قیمتها بالا میرود و فشار مضاعفی ایجاد میکند.
ازسویدیگر، چون انسجام اجتماعی پایین است و حکمرانی مطلوبی برای تقویت تابآوری وجود ندارد، فشارها بیشتر میشود. مثلاً برگزاری یک کنسرت ساده میتواند به همبستگی اجتماعی کمک کند. 10هزارنفر در یک کنسرت جمع شوند، رسانهها پوشش دهند و پیام همبستگی منتقل شود. یا حتی جلساتی که در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار میشود، میتواند در افزایش انسجام اجتماعی نقش داشته باشد اما متأسفانه این روزنهها هم محدود میشوند.»
بهگفته او، پژوهشها نشان داده که پس از جنگ یا تحریم، تبعات روانی، هم در کوتاهمدت (مانند PTSD)، هم در بلندمدت خود را نشان میدهد. کسانیکه در معرض آسیبها و فشارهای اقتصادی یا ازدستدادن عزیزان قرار دارند، هرکدام مشکلات خاص خود را بروز میدهند. معلوم نیست که آیا حمایتهای روانی و اجتماعی کافی به آنها ارائه میشود یا خیر.