پوشپیندر خانکا روزنامهنگاری است که با نشریات گاردین، آبزرور و ایندیپندنت، همچنین شبکه خبری ITN و رادیو ABC همکاری کرده است. او که نویسنده کتاب «خواندن جهان: راهنمای کشور به کشور بهترین کتابها درباره آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین» است در یادداشت جدید خود توضیح میدهد: برای من، همهچیز با کلمبیا و گابریل گارسیا مارکز آغاز شد. با خواندن صد سال تنهایی، سفری جادویی-واقعگرایانه را در میان شادیها و مصیبتهای این سرزمین پیمودم. پس از آن، در مسیر خواندن حدود ۲۰۰کتاب از گوشهوکنار جهان، به وضوحی دست یافتم که گزارشهای خبری بهندرت آن را عرضه میکنند.
آیا قفسههای کتاب شما زیر بار سنگین آثار نویسندگان سفیدپوستِ اروپایی و آمریکایی خم شدهاند؟ آیا شنیدن نام «ادبیات خارجی» شما را دلزده میکند؟ آیا برنامه مطالعاتیتان از رنگوبوی داستانهای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین خالی است؟ محدود کردن خود به رمانهای اروپا و آمریکای شمالی، مانند رفتن به یک بوفه مکزیکی و بسنده کردن به خوردن نان ترتیلاست. چرا باید چنین کرد؟
من کشورهای «جنوب جهانی» را از راه ادبیات شناختم. علاقهمندی به سفر، پیگیری مزمن اخبار و اشتیاق به مطالعه، آرامآرام مرا به سوی خواندن آثار نویسندگان جهان سوق داد. با این حال، همان صد سال تنهایی بود که بیش از هر چیز، مرا مسحور قدرت ادبیات در گشودن دروازههای یک سرزمین دیگر کرد. ترکیبی از شگفتی، خیال و عطش سفر باعث شد تا کتابی درباره لذت تماشای جهان از دریچه داستان بنویسم.
ماندن در «خانه» ادبی، آسان اما محدودکننده و شاید حتی غیرمنطقی است. بیش از ششمیلیارد نفر، یعنی حدود ۸۵ درصد از جمعیت جهان، بیرون از غرب زندگی میکنند؛ پس بیدلیل نیست اگر این بخش از دنیا را «جهان اکثریت» بنامیم. و چه طیف رنگارنگی از روایتها در آن جاری است: پرشور همچون تانگوی بوئنوسآیرس، غنی همچون ادویههای خورش اتیوپی و زنده و پرنقشونگار همچون بازار پارچه هند. اینها قصههایی هستند که عشق، فقدان، انقلاب و حتی انبههای منفجرشونده، یک فرانکنشتاین کمدی و ارواحی با مواضع سیاسی را در برمیگیرند.
راههای دیگری نیز برای شناختن وجود دارد: روزنامه، پادکست، مستند، برنامههای سفر و…. اما هیچچیز مانند یک رمان خوب نمیتواند روح یک ملت را، فراتر از جغرافیا، به شما بچشاند. رمان میتواند از پسزمینه و منظره فراتر رود و روحیه و جهانبینی یک کشور را آشکار سازد. انتخاب نویسندگانی با تنوع فرهنگی، نژادی و جنسیتی، نهتنها افق دیدتان را وسیعتر میکند، بلکه پیشفرضهایتان را نیز به چالش میکشد؛ این کار، نسخهای برای درمان «کوتهبینی فرهنگی» است.
جنگ داخلی نیجریه در دهه ۱۹۷۰؟ رمان نیمه یک خورشید زرد اثر چیماماندا انگوزی آدیچی را زمین نخواهید گذاشت. در جستوجوی روح سئول؟هان کانگ، برنده جایزه نوبل، با آثاری چون اعمال انسانی و با تو، بیآنکه بدانم به ژرفای آن میپردازد. میخواهید برشی از زندگی در کوبا را تجربه کنید؟ کارآگاه پلیس، ماریو کُنده، در داستانهای لئوناردو پادورا آماده خدمت است. و این تنها آغاز راه است: نگوگی وا تیونگو، ایزابل آلنده، آرونداتی روی، نجیب محفوظ و عبدالرزاق گورنه، هر یک جهان خود را با انرژی و ظرافتی کمنظیر روایت کردهاند.
استقلال در قرن بیستم، نقطه عطفی برای بسیاری از کشورهای جنوب جهانی بود و تپش مبارزات ضداستعماری هنوز در قلب برخی رمانها احساس میشود. چینوآ آچهبه گفته بود: «تا زمانی که شیرها تاریخنگاران خود را نداشته باشند، تاریخ شکار همواره شکوه شکارچی را روایت خواهد کرد».
اکنون این شیرهای ادبی، هم از میهن خود سخن میگویند و هم از اربابان استعماری دیروزشان. سلمان رشدی این پدیده را «امپراتوری پاسخ میدهد» نامیده است.
سیر و سیاحت ادبی من در میان این ۲۰۰ کتاب، هرگز یک تمرین خشک و تکلیفوار نبود. این آثار، سبکبال، پرتعلیق و جذاباند؛ چنانکه تا دیروقت بیدارتان نگه میدارند و نگاهتان را به زندگی دگرگون میکنند. رویارویی با «کانن» ادبیات غرب و رهایی از سلطه آثار انگلیسیزبان، بیش از آنکه «دروازهبانی» باشد، «دروازهگشایی» است. چنین خوانشی، جهان ادبیتان را بزرگتر، غنیتر و هیجانانگیزتر میکند و این افسانههای نخنما را در هم میشکند که آفریقا فقط قحطی و جنگ است، خاورمیانه صرفا میدان نبرد، و آمریکای لاتین ترکیبی از کارتل، کودتا و کارناوال.
الیف شافاک، نویسنده و کنشگر، از «وسعت سرزمین داستانها» سخن گفته است؛ جایی که مرزی وجود ندارد، سلسلهمراتبی نیست و خبری از «ما» و «آنها» نیست.