همشهری آنلاین- زهرا رفیعی: در هشتادهشتمین جلسه «سفرنامه خوانی» که با همت مهدی گوهری از آبان سال ۱۴۰۰ شروع شده، دوستان و یاران ایرج افشار در موزه سینما دور هم جمع شدند و با خاطراتی یاد و خاطره این ایرانشناسان، مرجعنگار، مصحح بزرگ نسخ خطی، نسخهپژوه، پژوهشگر فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی را گرامی دارند.
این جلسه سرشار از صدای خنده حضار و خاطرات دلنشین سخنرانان از سفرهای بیشماری که با استاد مرحوم ایرج افشار داشتند، بود. در ابتدا علی دهباشی، سردبیر بخارا گفت: اینجانب به دلیل علاقه فراوان به سفر، تقریباً میتوانم بگویم هیچ سفرنامهای نیست که به فارسی منتشر شده باشد را من نخوانده باشم و در چاپ بسیاری از سفرنامهها نیز نقش داشتهام؛ چه با پیگیری برای ترجمه و چه در مسیر انتشار آنها. اهمیت سفرنامه بسیار بیش از آن است که تصور شود، چرا که با اعماق روح و روان انسان پیوند دارد. در گذشته بسیاری از سفرنامهنویسان از میان مأموران، دیپلماتها و سفیران برمیخاستند؛ افرادی که نه تنها وظایف اداری خود را انجام میدادند، بلکه توانایی ثبت مشاهدات و خاطرات خود را نیز داشتند. برخی نیز به عنوان اشخاص مستقل، خاطرات و تجربههای خود را مکتوب کردند. خود من در سنین پایین به یاری مرحوم جعفر مدرس به سفرنامه حاجی سیاح دسترسی یافتم و از آن بسیار یاد گرفتم. امشب برای من ارزشمند بود که از قدیمیترین دوست و همنشین استاد ایرج افشار، جناب آقای دکتر دولتآبادی، سخن بشنوم. پیش از تولد بهرام، فرزند استاد افشار، ایشان با دکتر دولتآبادی دوستی داشتند و در تصاویر بهجا مانده، بیش از شصت سال پیش این دوستی و سفرهای مشترک دیده میشود. در آن دوران حلقهای از دوستان و بزرگترین شخصیتهای فرهنگی و علمی کشور در این سفرها همراه بودند. همگان میدانستند که از اواخر اسفندماه، ایشان راهی کوه و بیابان میشد. عادات سفر و خاطرات ایشان بارها از زبان استادان و دوستان روایت شده است، اما شنیدن آن از زبان خودشان با طنز ویژهای که نسبت به دوستان داشتند، لطفی دیگر داشت.
هوشنگ دولتآبادی، پزشک و نویسنده و مترجم ایرانی در سخنانی به بیان خاطرات و ویژگیهای استاد ایرج افشار پرداخت و گفت: افشار عاشق بیقرار کسب و انتقال اطلاعات بود. چه در عرصه ادبیات و سفرنامهنویسی و چه در حوزههای دیگر، همیشه دنبال یافتن و ثبت نکتههای تازه بود. اگر میشنید که سنگی در دهی در خراسان شمالی پیدا شده که نوشتهای بر آن حک شده بود، دیگر هیچ کار دیگری در دنیا برایش جز رفتن و دیدن آن سنگ مهم نبود. سفرهای افشار به دو دسته تقسیم میشد؛ سفرهای کوتاه که بیشتر با حضور بزرگان ادب و فرهنگ ایران همراه بود و ما جوانترها به عنوان ملازم در این جمعها حضور داشتیم، و سفرهای مکاشفاتی که اغلب سه تا چهار روز طول میکشید و با عبور از البرز یا سواحل دریای خزر همراه بود. این سفرها علاوه بر مباحث علمی و فرهنگی، فرصتی برای آشنایی با مردم و روحیات اصیل ایرانی به شمار میرفت. این سفرها پیاده بود.

دولتآبادی با اشاره به سختیها و ماجراهای این سفرها با لحنی طنزآمیز گفت: «ایرج افشار اعتقاد داشت سفر باید دشوار باشد. از جاده آسفالت بیزار بود و اگر وزیر راه میشد میدانم همه جادهها را از بین میبرد. او حتی خودرو خود را طوری تغییر داده بود که در ناهمواریها راحتی نداشته باشد برای ایرج افشار سفر خوب سفر پر حادثه و خوردن سر به طاق بود یا کف ماشین. اعتقادی به آینههای ماشین نداشت و زیاد به آنها توجه نمیکرد چنانچه آسنه سمت راست ماشین را به عنوان آیینه آشپزخانه سیارش تبدیل کرد. برنامه ریزی هم برایش مهم نبود، از رزرو هتل متنفر بود. اما دفترچهایی داشت که به ترتیب شهرها، نام و شماره تلفن آشنایان و دوستانش در آن شهرها را نوشته بود. در بسیاری از سفرها مردم محلی باور نمیکردند ما صرفاً برای گردش آمدهایم و گمان میبردند دنبال منفعتی هستیم، اما همین برخوردها سبب آشنایی عمیقتر با جامعه شد.
هوشنگ دولتآبادی همچنین از شماری از همراهان این سفرها یاد کرد و افزود: «افشار حافظهای استثنایی داشت و ماجراهای شیرین و بامزه بسیاری با او رخ داد. او فردی غیرقابل نفوذ بود، اما مهربانی درونی و عشقش به دانش، همه را شیفته خود میکرد. یک نکته درباره ایرج افشار و امثال او ـ که یکی از آنان، جناب آقای دکتر شفیعی، در همین محفل حضور دارند ـ این است که ما ایرانیها متاسفانه به «نمونه» بیشتر علاقه نشان میدهیم تا به «سرمشق». ایرج افشار برای ما تنها یک نمونه نیست، بلکه میتوانست و باید به عنوان سرمشقی در زندگی ما قرار گیرد. اگر چنین میشد، امروز افراد بسیاری داشتیم که دستکم نزدیک به او بودند.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد ممتاز دانشگاه تهران، ادیب، نویسنده، پژوهشگر و شاعر ایرانی در این نشست یادی از دوست دیرین و روزگار جوانیاش کرد و گفت: «در یک کلام، ظلمی بزرگ به فرهنگ ملی ماست اگر بخواهیم جایگاه ایرج افشار را نادیده بگیریم. من هرگز ادعا نکردهام که با فرهنگ اروپایی یا آمریکایی سر سوزنی معرفت و آشنایی دارم اما نسبت به کشورهای اسلامی، روی علاقهای که داشتم، همیشه جستجو گر بودم و دلم میخواسته که کسانی را که از این سرزمینها در حوزه فرهنگ برخواستهاند خودشان و کارهایشان را بشناسم و می توانم تقریبا ادعا کنم که نسبت به کشورهای اسلامی اندک معرفتی نسبت به رجال فرهنگی این سرزمینها دارم. این هم حاصل عمری زندگی کردن با این رجال فرهنگی بوده است. من تقریبا با اطمینان می توانم بگویم که در جهان اسلامی و در حوزه فرهنگ رجال برخواسته از جهان اسلام ایرج افشار منحصر به فرد بود و مثل ایرج افشار وجود نداشته است»