به گزارش همشهری آنلاین، در برنامه این هفته ۲۴ در باره تنها فیلم ساختهشده در باره جنگ شهرها یعنی فیلم «وصل نیکان» ساخته ابراهیم حاتمیکیا و رویکرد صداوسیما در روزهای موشک باران به عنوان مهمترین رسانه تصویری آن روزها صحبت شد. در این برنامه طهماسب صلح جو، منتقد سینما و مازیار معاونی، نویسنده و تاریخنگار تلویزیون حضور داشتند.
طهماسب صلحجو، نخستین فیلم های پس از انقلاب که نگاه انتقادی دارند
- به نسبت ۳۰ سال پیش که وصل نیکان را دیدم در ناگاه دو باره به نظرم ارزشمندتر و ماندگارتر آمد. با وجود جنبههای ملودراماتیک، فیلم اصلا به معنای شکل رایج و کلاسیکش قصهگو نیست. قصه پیچیدهای هم ندارد. فیلم در اصل گزارشی است از فضای شهری تهران زمان موشکباران که مستند نیست و بازسازی شده است. در بستر این گزارش داستانکی هم وجود دارد. جالب است که از نظر دراماتیک فقط همان شخصیت اصلی فیلم است که پیچیده است. او آدمی است که با خودش در حال جنگ است. اساسا در کارهای حاتمیکیا این عنصر وجود دارد. به نظرم صحنههایی که موشکها در محلهایی فرود آمدهاند و عمل نکردهاند هم از اتفاقات واقعی همان زمان هستند و خیالی نیست. موشک اصلا عنصر اصلی این درام است. موشک بی هدف است و انگار در تاریخ فرود آمده است. محله ای که در فیلم نشان داده میشود متعلق به صد سال پیش است. صحنهای هم که مردم موشک را در خیابان حمل میکنند، درخشان است.
- هم عروسی خوبان و هم وصل نیکان نخستین فیلمهایی هستند که در سینمای بعد از انقلاب نگاه انتقادی به آدمها دارند. هر دو به طیفی انتقاد میکنند که سنتی هستند و اعتقادات مذهبی و انقلابی دارند. در عروسی خوبان شخصیت اصلی اصلا شعار میدهد و میخواهد با شعار دادن دست آدمها را رو کند، اما در وصل نیکان این اتفاق زیرپوستیتر میافتد. کاری که شخصیت محوری وصل نیکان میکند، یک لجبازی است که علت دارد. او دارد دوروبریهای خودش را تخطئه میکند. میگوید اگر لازم باشد، حاضر نیستید از جانتان و منافعتان بگذرید. بحث اصلیتر اما این است که خود این جوانی که هم قهرمان بودن را دوست دارد و هم نسبت به شهدا حس حسرت دارد، دچار ترس و تردید میشود. این آدم با این که اعتقاد و ایمان دارد، اما شجاعت این کار را ندارد. از این جهت فیلم یک فیلم ضد حماسی است. وقتی این آدم وقتی دارد چاشنی موشک را جدا میکند و مجبور هم هست خودش به تنهایی این کار را بکند، قشنگ ترین لحظه دراماتیک فیلم شکل میگیرد. مونتاژ هم در این سکانس خیلی خوب عمل میکند. یعنی بیشتر از این که بازیگر هیجان را منتقل کند، سینماست که این کار را میکند. چهره عرق کرده و دستهای لرزان و موشکی که باید خنثی شود.
- آنچه من از آن سالها به یاد دارم این است که فضای اجتماعی به این شکل بود ترس از جنگ و موشک را تقلیل میداد و به آن دامن نمیزد. فضا برای مردم عادی بود و چندان هولناک نبود. بعضی هم البته از تهران بیرون میرفتند و در جادهها و شهرهای نزدیک میماندند و بعد از انفجار هم به خانه برمیگشتند.
بهروز معاونی، درسی که تلویزیون از جنگ هشت ساله نگرفت
- سیر اتفاقات ملتهبی که از سال ۵۷ و بعد از شهریور ۵۹ که صدام حمله کرد، اتفاق افتاد، تمام ایران از ملت تا حاکمیت و نیروهای سپاه را آنچنان در تنگنا قرار داد که چندان فرصتی برای تصویرسازی و تصمیم گیری وجود نداشت. یادم هست روزی که فردای آن باید برای اولین بار به مدرسه میرفتم به تناسب شهری که در آن زندگی میکردیم هواپیماهایی را که به سمت مهرآباد رفتند و آن را کوبیدند، دیدیم. برای اولین بار همراه با ۳۰ میلیون ایرانی دیگر صدای آژیر را شنیدم. در آن زمان تازه تلویزیون با امکانات اولیه ساده دو تصویر سفید و قرمز را برای اعلام وضعیت سفید و وضعیت حمله با دست طراحی کرده بود که صدای منحوس آژیر قرمز و سفید روی این تصاویر پخش میشد. در سال ۶۴ و با شروع جنگ شهرها این تصاویر دستی شکل بهتری پیدا کرد. آژیری که روی این تصاویر پخش میشد اضطراب آن شرایط را تشدید میکرد. چون روانشناسی رسانه چندان کاربردی نبود. حتی در میانه فیلمهایی که جمعهها بعد از ظهر پخش میشد و معمولا هم به شکل تکراری از ژاپن یا اروپای شرقی بود، یک دفعه فیلم قطع میشد و صدایی پخش میشد که شاید شکل حماسی داشت، اما به همان میزان هم دلهره را در دل میلیونها ایرانی میانداخت. من بعد از ۴۰ سال همچنان با شنیدن این صدا همان حس را پیدا میکنم. در این هشت سال تغییری در بخش اطلاع رسانی در تلویزیون اتفاق نیفتاد. تلویزیون دو کانال داشت و بسیار کم بضاعت بود که البته اعتقاد دارم در همان دوران کم بضاعتی بسیار بسیار بهتر از امروز اداره میشد. ولی برای تهییج و ایجاد جو حماسی آنچه در توان داشت به کار گرفت.
- باید به بستر زمانی ساخت این فیلمها دقت کرد. دیدهبان پیش از این که جنگ تمام شود، ساخته شده و ممکن است حاتمیکیا دید ایدئولوژیک قویتری بنا بر شرایط داشته باشد. در این دوره فیلمهای جنگی صرف از این که حاتمیکیا یا ملاقلی پور کار کرده باشند یا کارگردانانی که به سینمای بدنه وصل هستند و فیلم جنگی میسازند، هدفشان تهییج و تشویق بوده است. وصل نیکان هم اگر در زمان جنگ ساخته شود به دلیل این تردیدی که ایجاد میکند با مشکل ممیزی مواجه میشد. ولی هم وصل نیکان و هم عروسی خوبان با تمام تفاوتهای ریز و درشتی که سازندگانشان پیدا کردند، موفق به گذر از تنگنای زمان شده اند و آن فرامتنی که در آنها وجود دارد، هنوز هم ارزشمند است.
- از زمانی که در سال ۴۵ تلویزیون راه میافتد تا سال ۵۷ که در اختیار حاکمیت جدید قرار میگیرد، هیچ وقت شرایط جنگی در کشور تجربه نشده بود. تجربه نکردن شرایط جنگی به تجربه نداشتن در برقراری ارتباط رسانهای با مردم، تشویق آنها و بازدارنگیهایش هم تأثیر میگذارد. چون این تجربه را نداشتند، تصویری پخش نشد که باید میشد. این اتفاق باعث میشد مردم آمادگی روانی لازم را هم نداشته باشند.
- از تیر ۱۳۶۷ که جنگ عراق تمام شد تا خرداد ۱۴۰۴ که جنگ ۱۲ روزه شروع شد، نزدیک ۳۷ سال میگذرد. ۳۷ سال زمان مناسبی است برای این که تلویزیون به عملکردش در زمان جنگ فکر کند. البته که نمیتوانیم تلویزیون را به عنوان ساختار جداگانه در نظر بگیریم. خیلی از انتقادات هنوز وجود دارد که کشوری که این همه دشمن خارجی دارد و درست و غلط در تنازع ایدئولوژیک و مسلح با کشورهای اطراف است، چرا نباید پناهگاه داشته باشد؟ وقتی به پناهگاه فکر نشده و مترو و مسجد را به عنوان پناهگاه معرفی کنند، طبیعتا این مسئله به تلویزیون هم تسری پیدا میکند.