سفر اخیر علی لاریجانی به عربستان سعودی، عراق و لبنان در اواخر شهریور و اوایل مهرماه، همزمان با تلاش اروپا برای فعال کردن سازوکار ماشه، مورد توجه تحلیلگران منطقهای قرار گرفته است. این سفر میتواند تأثیر مهمی بر سیاست منطقهای ایران و جایگاه نیروهای مقاومت داشته باشد.
در این سناریو، امکان بازسازی نیروهای جهادی طرفدار ایران بررسی میشود، جایی که عراق به جای سوریه به عنوان پشتوانه و لجستیک محور مقاومت عمل میکند و حزبالله لبنان به عنوان خط مقدم علیه اسرائیل حفظ و تداوم مییابد. اگر این بازسازی با حمایت عربستان سعودی و حتی ترکیه همراه شود، نوعی بازدارندگی منطقهای علیه اسرائیل ایجاد میگردد و زمینه برای آتشبس در غزه و نقش فعالتر کشورهای منطقه در موضوع فلسطین فراهم میشود. به نظر میرسد این سناریو مطلوب ایران است، اما ارزیابی لاریجانی نشان میدهد مقامات منطقه از آن دفاع نخواهند کرد، زیرا عراق تمایلی به تبدیل شدن به محل درگیری ایران، آمریکا و اسرائیل ندارد و لبنان نیز به دنبال تحریک اسرائیل برای حمله به حاکمیت خود نیست. علاوه بر این، نیروهای جهادی از توان سابق برخوردار نیستند.
سناریوی دوم بر تلاش برای تغییر کارکرد نیروهای جهادی به نیروهای سیاسی در داخل مرزهای ملی تمرکز دارد. هدف، ترغیب عراق و لبنان به پذیرش جایگاه مناسب این نیروها در ساخت ملی است. این رویکرد نه تنها نیروهای طرفدار ایران را حفظ میکند، بلکه سازوکار مقاومت را در ساختار ملی کشورهای منطقه درونی میسازد. همکاری با عربستان سعودی و ترکیه برای حمایت از جایگاه این نیروها ضروری است و در صورت موفقیت، یمن نیز میتواند در این فرمول بررسی شود؛ چیزی که عربستان را به همکاری با ایران ترغیب میکند. نیمنگاهی به سوریه، نیروهای شیعی و وضعیت کردها با همکاری ترکیه نیز وجود دارد. این سناریو جلوی موتور جنگی اسرائیل را میگیرد، مفری برای مردم غزه فراهم میکند، نیروهای مقاومت را حفظ کرده و شائبه نفوذ ایران را از بین میبرد. مقاومت در ساختار ملی نهادینه میشود، تعرض سرزمینی اسرائیل کاهش مییابد، حمایت کشورهای منطقه جلب شده و سازوکاری منطقهای برای صلح ایجاد میگردد – موضوعی که با حمله اسرائیل به قطر توجیهپذیرتر است و در صحبتهای لاریجانی در منطقه نیز اشاره شده.
سناریوی سوم بدبینانه است و امکان بهرهگیری از نیروهای مقاومت را مقدور نمیداند. در این حالت، دو راه پیشنهاد میشود: منتظر ماندن برای اقدام جدید بر اساس شرایط منطقه و غزه، یا کنار کشیدن از منطقه و تمرکز بر مسائل داخلی، مذاکره با غرب و بحرانهای ناشی از بازگشت سازوکار ماشه – مشابه دوران دولت احمدینژاد. این سناریو بدترین گزینه برای ایران است، زیرا اعتبار ایران به عنوان مرکز محور مقاومت را تحت تأثیر قرار میدهد و نیروهای جهادی را وجهالمصالحه امنیت ملی میکند، پرسشهایی درباره اصل راهبرد مقاومت مطرح میسازد.
بهترین سناریو ممکن، سناریوی دوم است، زیرا اصرار بر حفظ مقاومت به شکل کنونی ممکن است نیروهای مقاومت را به نیروهای داخلی محدود کند، اختلافات داخلی کشورها را افزایش دهد، موقعیت ملی آنها را کاهش دهد و دستاویز اسرائیل برای حمله را فراهم کند. در مقابل، سناریوی دوم نیروهای مقاومت را به شکل جدید علیه هدف محوری حفظ میکند. اگر «اتخاذ تصمیم در زمان مناسب» منظور از تصمیم راهبردی باشد، این سفر با امیدهای ناشی از انتصاب لاریجانی باید به سناریوی دوم سوق دهد؛ وگرنه، کارتهای بازی ارزش خود را از دست میدهند و سردرگمی راهبردی برای ایران ایجاد میشود.
در نهایت، انتخاب سناریوی دوم مزیت اصلیاش حفظ نیروهای مقاومت به شیوهای نوین است. این متن با باطل کردن ضربالمثل غیرمنطقی «ایرانیها اهل مصالحه نیستند ولی اهل تسلیم شدن هستند» تأکید میکند که تفاوت مصالحه و تسلیم در بهرهگیری از زمان مناسب برای تصمیمگیری سخت است که بازیگری را به همراه دارد. نتیجه ممکن است شبیه باشد، اما مصالحه امکانات بسیاری برای بازیگری آینده فراهم میکند، در حالی که تسلیم و شرایط آچمز فعلی، چنین امکانی را ندارد.